بازگشت

خطبه ي امام


امام حسين عليه السلام مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و با صداي بلند ندا كرد بطوري كه بيشتر مردم حاضر در لشكر عمر بن سعد صداي آن حضرت را مي شنيدند:

ايها الناس اسمعوا قولي و لا تعجلوا حتي اعظكم بما هو حق لكم علي، و حتي اعتذر اليكم من مقدمي عليكم، فان قبلتم عذري و صدقتم قولي و اعطيتموني النصف من انفسكم كنتم بذلك اسعد و لم يكن لكم علي سبيل،


و ان لم تقبلوا مني العذر و لم تعطوا النصف من انفسكم «فاجمعوا امركم و شركاءكم ثم لا يكن امركم عليكم عمة ثم اقضوا الي و التنظرون» [1] «ان وليي الله الذي نزل الكتاب و هو يتولي الصالحين» [2] .

اي مردم سخن مرا بشنويد و در جنگ شتاب مكنيد تا شما را به چيزي كه اداي آن بر من فريضه است و حق شما بر من است موعظه كنم و حقيقت امر را با شما در ميان بگذارم، اگر انصاف داريد، سعادتمند خواهيد شد و اگر نپذيرفته و از مسير عدل و انصاف كناره گرفتيد، تصميم خود را عملي سازيد و با ما بجنگيد، خداي بزرگ ولي و صاحب اختيار من است، همان خدايي كه قرآن را نازل فرمود و اختيار نيكوكاران بدست اوست.

اهل حرم (خواهران و دختران آن حضرت) چون سخنان امام را شنيدند، به گريستن و شيون پرداختند، امام عليه السلام برادرش عباس و فرزندش علي اكبر را به خيمه ها فرستاد تا آنان را خاموش سازند و فرمود: بجان خودم سوگند كه بعد از اين بسيار خواهند گريست!

چون آنها ساكت شدند، حمد و سپاس الهي را بجا آورد و در نهايت فصاحت، خدا را ياد كرد و بر پيامبر گرامي اسلام و فرشتگان خدا و پيامبران الهي درود فرستاد. و در ادامه ي سخنان خود فرمود:

ايها الناس! انسبوني من انا ثم ارجعو الي انفسكم و عاتبوها و انظروا هل يحل لكم قتلي و انتهاك حرمتي؟ الست ابن بنت نبيكم و ابن وصيه و ابن عمه و اول المؤمنين بالله و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه؟ او ليس حمزة سيد الشهداء عم ابي؟ او ليس جعفر الطيار عمي؟ اولم يبلغكم قول رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم لي و لاخي: هذان سيدا شباب اهل الجنة؟ فان صدقتموني


بما اقول و هو الحق، و الله ما تعمدت الكذب منذ علمت ان الله يمقت عليه اهله، و يضر به من اختلقه، و ان كذبتموني فان فيكم من اذا سالتموه اخبركم، سلوا جابر بن عبدالله الانصاري و ابا سعيد الخدري و سهل بن سعد الساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك يخبروكم انهم سمعوا هذه المقالة من رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم لي و لاخي، اما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي؟!

نسب مرا به ياد آريد و ببينيد كه كيستم؟ و به خود آييد و خود را ملامت كنيد و نگاه كنيد كه آيا كشتن و شكستن حرمت من رواست؟!

آيا من پسر دختر پيامبر شما و فرزند جانشين و پسر عم او نيستم؟! همان كسي كه پيشتر از همه، ايمان آورد و رسول خدا را به آنچه از جانب خداي آورده بود تصديق كرد؟!

آيا حمزه سيدالشهداء عموي من نيست؟!

و آيا جعفر طيار كه خداوند دو بال به او كرامت فرمود تا در بهشت به پرواز درآيد عموي من نيست؟!

آيا شما نمي دانيد كه رسول خدا درباره ي من و برادرم فرمود: اين دو سرور جوانان اهل بهشتند؟!

اگر كلام مرا باور نكرده و در صداقت گفتار من شك داريد، بخدا قسم از زماني كه دانستم خداوند، دروغگويان را دشمن مي دارد، هرگز سخني به دروغ نگفته ام، در ميان شما هستند افرادي كه به درستي و راستي مشهورند و گفتار مرا تأييد مي كنند، از جابر بن عبدالله انصاري و ابوسعيد خدري و سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد تا براي شما آنچه را كه از رسول خدا شنيده اند، بازگو كنند تا صدق گفتار من براي شما ثابت گردد. آيا اين گواهيها و شهادتها مانع از ريختن خون من نمي شود؟! [3] .



پاورقي

[1] سوره‏ي يونس: 71.

[2] سوره‏ي اعراف: 196.

[3] حياة الامام الحسين 184 /3.