روز نهم محرم (تاسوعا)
شمر نامه را از عبيدالله بن زياد گرفته و از نخيله كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود به شتاب بيرون آمد و پيش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم الحرام وارد كربلا شد [1] و نامه عبيدالله را براي عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: واي بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پيام زشت و
ننگيني براي من آورده اي! بخدا سوگند كه تو عبيدالله را از قبول آنچه كه من براي او نوشته بودم بازداشتي و كار را خراب كردي، من اميدوار بودم كه اين كار به صلح تمام شود، بخدا سوگند حسين تسليم نخواهد شد زيرا روح پدرش در كالبد اوست.
شمر به او گفت: بگو بدانم چه خواهي كرد؟! آيا فرمان امير را اطاعت كرده و با دشمنش خواهي جنگيد و يا كناره خواهي گرفت و من مسئوليت لشكر را بعهده خواهم داشت؟
عمر بن سعد گفت: اميري لشكر را به تو واگذار نمي كنم و در تو اين شايستگي را نمي بينم، و من خود اين كار را به پايان مي رسانم، تو امير پياده نظام باش.
و بالاخره عمر بن سعد شامگاه روز پنجشنبه نهم محرم الحرام خود را براي جنگ آماده كرد [2]
امام صادق عليه السلام فرمود: تاسوعا روزي است كه در آن روز امام حسين و اصحابش را محاصره كردند و لشكر كوفه و شام در اطراف او حلقه زده و ابن مرجانه و عمر بن سعد بجهت كثرت لشكر و سپاه، اظهار شادماني و مسرت مي كردند، و در اين روز حسين را تنها و غريب يافتند و دانستند كه ديگر ياوري به سراغ او نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند كرد. سپس امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم فداي آن كسي كه او را غريب و تنها گذاشته و در تضعيف او كوشيدند [3] .
پاورقي
[1] الامام الحسين و اصحابه 249.
[2] ارشاد شيخ مفيد 89 /2.
[3] سفينة البحار 123 /2، کلمه تسع.