بازگشت

ملاقات با زهير بن قين


در نزديكي اردوي امام، زهير بن قين بجلي فرود آمده بود و او از هواداران عثمان بشمار مي رفت و در آن سال مراسم حج را بجاي آورده و به كوفه باز مي گشت [1] .

جماعتي از قبيله بني فزاره و بجيله نقل كرده اند كه: ما با زهير بن قين از مكه باز مي گشتيم و در راه همراه با حسين عليه السلام و همراهانش طي طريق مي كرديم، چون حسين عليه السلام در محلي فرود مي آمد، ما در جاي ديگري فرود مي آمديم! ولي در بعضي از منازل امام عليه السلام در محلي فرود آمد كه ما هم بناچار در همانجا فرود آمديم. در منزل «زرود» بود كه با زهير نشسته و غذا مي خورديم كه ناگهان فرستاده ي حسين عليه السلام بر ما وارد شد و سلام كرد و گفت: اي زهير بن قين! مرا ابا عبدالله الحسين بسوي تو فرستاده كه او را ملاقات كني.

ما همه دست از غذا كشيده و سكوت كرديم، همسر زهير- كه ديلم [2] دختر عمرو بود-گفت: سبحان الله! فرزند پيامبر تو را فراخوانده و كسي را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خودداري مي كني؟! چه مي شود اگر نزد او رفته و سخن او را بشنوي! زهير از جاي برخاست و بسوي امام رفت، طولي نكشيد كه مراجعت نمود در


حالي كه چهره اش مي درخشيد و مسرور بود، فرمان داد تا خيمه را بر چيده و بارها و لوازم را برداشته و در جوار اردوي امام عليه السلام خيمه زنند، و بعد به همسرش گفت: تو را طلاق دادم زيرا دوست ندارم از من جز خوبي به تو برسد، من تصميم گرفته ام كه در مصاحبت حسين عليه السلام باشم و جانم را فداي او كنم. سپس همسر خود را با مقداري آذوقه و مال با چند تن از عمو زاده هايش همراه كرد تا او را به مقصد برسانند، همسر زهير برخاست و گريست و با او وداع كرد و گفت: خدا يار و مددكار تو باشد، و براي تو اين سفر رابه خير كند و در روز واپسين اين از خودگذشتگي مرا به جد حسين عليه السلام يادآور باش [3] .

زهير بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت: هر كسي از شما دوست دارد، با من بيايد، و الا اين آخرين ديدار ماست! و بعد حديثي را براي همراهان خود نقل كرد كه: ما در «بلنجر» [4] جنگ مي كرديم و خداوند ما را پيروز كرد و غنائمي را بدست آورديم. سلمان باهلي [5] (در روايات ديگر، سلمان فارسي آمده) به ما گفت: آيا به اين فتح و پيروزي و گرفتن غنائم خوشحال و مسروريد؟ گفتيم: آري! گفت: زماني كه محضر سيد شباب آل محمد عليه السلام را درك كرديد به جنگ نمودن در كنار او و ياري نمودن او و غنائمي كه در اين مسير نصيب شما خواهد شد، بيشتر شاد باشيد! من هم اكنون شما را به خدا مي سپارم.

ابراهيم بن سعيد كه از همراهان زهير در سفر حج بوده است روايت كرده كه:


هنگامي كه زهير نزد امام حسين عليه السلام رفت، امام به او گفت كه: من در كربلا كشته خواهم شد و سرم را زحربن قيس به اميد گرفتن جايزه نزد يزيد خواهد برد ولي يزيد چيزي به او نخواهد داد! [6] .


پاورقي

[1] حياة الامام الحسين 66 /3.

[2] بعضي نام زوجه‏ي زهير را «دلهم» ذکر کرده‏اند. (ابصار العين 95).

[3] الملهوف 30.

[4] «بلنجر» به فتح باء و لام و سکون نون و فتح جيم: شهري است در نواحي درياي خزر. (مراصد الاطلاع 220 /1).

[5] سلمان بن ربيعه‏ي باهلي از اصحاب رسول خداست، عمربن الخطاب او را قبل از شريح به کوفه براي قضاوت فرستاد، چهل روز در کوفه ماند و کسي براي فصل خصومت نزد او نيامد. او را «سلمان الخيل» مي‏گفتند، وي در جنگ «بلنجر» فرمانده‏ي سپاه بود و در سال 38 در بلنجر از بلاد ارمينيه مقتول گرديد. (الاستيعاب 632 /2).

[6] اثبات الهداة 588 /2؛ دلائل الامامة 74. و اين روايت را قبلا در رابطه با آگاهي امام عليه‏ السلام از شهادت خودشان ذکر کرديم و در اينجا بمناسبت مقام بيان نموديم.