بازگشت

موقع بن ثمامة


ألسادس: ألموقع بن ثمامة الأسدي و هو المراد من قول الكميت: «و ان اباموسي اسير مكبل» ألموقع بالواو و تشديد القاف و بعدها ألعين المهملة نزبة المعظم و هو في الأصل بمعني المبتلي بالمحن كذا ضبطه بعض اهل الأدب ولكن المشهور: ألمرقع بالراء المهملة مكان الواو و ثمامة بالثاء المثلثة المضمومة و الميم المخففة كان الموقع ممن جاء الي الحسين (عليه السلام) في الطف و خلص اليه مع من خلص.

قال ابومخنف: ان الموقع صرع فاستنقذه. قومه و اتوا به الي الكوفة فاخفوه و بلغ ابن زياد خبره فأرسل عليه ليقتله فشفع فيه جماعة من بني اسد فلم يقتله و لكن كبله بالحديد و نفاه الي «الزارة» و كان مريضا من الجراحات التي به، فبقي في الزارة مريضا مكبلا حتي مات بعد سنة و الزارة موضع «عمان» كان ينفي اليه زياد و ابنه من شاء من اهل البصرة و الكوفة.

و ليعلم أنه. قد مات من انصار الحسين (عليه السلام) بعده من الجرحات غير الموقع نفران؛

اولهما: سوار بن منعم بن حابس بن أبي عمير بن نهم الهمداني النهمي و كان ممن اتي الي الحسين (عليه السلام) ايام الهدنة و قاتل في الحملة الأولي فجرح و صرع (بص) قال في الحدائق الوردية قاتل سوار حتي اذا صرع اتي به أسيرا الي عمر بن سعد فأرا قتله فشفع فيه. قومه و بقي عندهم جريحا حتي توفي علي رأس ستة أشهر.

و قال بعض المؤرخين أنه بقي أسيرا حتي توفي و أنما كانت شفاعة قومه ألدفع عن قتله و يشهد له ما ذكر في القائميات من قوله (عليه السلام) السلام علي الجريح المأسور سوار بن ابي عمير النهمي علي انه يمكن حمل العبارة علي اسره في اول الأمر و النهمي بالنون المفتوحة و الهاء الساكنة و الميم و الفاء تصحيف.

و ثانيهما: عمرو بن عبدالله الهمداني الجندعي بالجيم و النون المهملتين بعده نسبة الي جندع كقنفذ و بنو جندع بطن من همدان (بص) كان عمرو ممن أتي الي الحسين (عليه السلام) فوقع صريعا مرتثا بالجراحات قد وقعت ضربة علي رأسه بلغت منه فأحتمله. قومه و بقي مريضا من الضربة صريع فراش سنة كاملة ثم توفي علي رأس السنة (رضي الله عنه) و يشهد له ما ذكر في القائميات من قوله (عليه السلام) «السلام علي الجريح المرتث عمرو الجندعي».

وليعلم أنه

فصل: في البحار روي في بعض مؤلفات الأصحاب عن ابن عباس قال لما كنا في حرب صفين دعا علي (عليه السلام) ابنه محمد بن الحنفية و قال له يا بني شد علي عسكر معاوية فحمل علي الميمنة حتي كشفهم ثم رجع الي أبيه مجروحا فقال يا ابتاه ألعطش! ألعطش! فسقاه جرعة من الماء ثم صب الباقي بين درعه و جلده فو الله لقد رأيت علق الدم يخرج من حلق درعه فأمهله ساعة، ثم قال له يا بني شد علي الميسرة، فحمل علي ميسرة عسكر معاوية فكشفهم ثم رجع و به جراحات و هو يقول: ألماء ألماء يا اباه! فسقاه جرعة من ألماء فصب باقيه بين درعه و جلده ثم قال يا بني شد علي القلب فحمل عليهم و قتل منهم فرسانا ثم رجع أبيه و هو يبكي و قد اثقلته الجراح فقام اليه أبوه و قبل ما بين عينيه و قال له فداك أبوك فقد سررتني والله يا بني بجهادك هذا بين يدي فما يبكيك؟ أفرحا أم جزعا؟

فقال يا أبي! كيف لا أبكي و قد عرضتني للموت ثلاث مرات فسلمني الله و ها انا مجروح كما تري و كلما رجعت اليك لتمهلني عن الحرب ساعة ما أمهلتني و هذان أخواي الحسن و الحسين ما تأمرهما بشي ء من الحرب.

فقام اليه أميرالمؤمنين (عليه السلام) و قبل وجهه و قال له يا بني أنت ابني هذان ابنا رسول الله (صلي الله عليه و آله) أفلا اصونهما عن القتل؟ فقال لي يا أبتاه جعلني الله فداك و فداهما من كل سوء...»

أقول: اذا كان الحسين (عليه السلام) حاضرا في صفين و شاهدا ما فعل أميرالمؤمنين (عليه السلام) بابنه محمد لما رجع من قتال الأعداء قائلا ألعطش منه سقية الماء وصب باقية بين درعه و جلده ليسكن عنه حرارة الجراحات من الحديد المحمي فكيف يكون حاله (عليه السلام) يوم عاشورا اذا شهد ابنه علي بن الحسين (عليه السلام) راجعا من قتال الأعداد و قد اصابته جراحات كثيرة و هو يقول: يا ابة ألعطش قد قتلني و ثقل الحديد قد أجهدني و شكي الي ابيه العطش و شدة وقع الحديد المحمي من درعه علي جراحاته و لم يكن لأبيه (عليه السلام) ماء يبرد كبده و يسكن حرارة جراحاته فبكي (عليه السلام) و قال و اغوثاه! يا بني قاتل قليلا فما اسرع ما تلقي جدك محمدا (صلي الله عليه و آله) فيسقيك بكأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا.

هذا و يحتمل ان يكون مراد علي بن الحسين (عليه السلام) من ثقل الحديد كثرة عسكر الخالفين و ما قاسي منهم فانه (سلام الله عليه) اختص من بين الشهداء بكثرة الحملات و الشد علي القوم حتي قال الراوي في حقه: «و شد علي الناس مرارا و قتل منهم جمعا كثيرا حتي ضج الناس من كثرة من قتل منهم».

و في بعض التواريخ ان حملاته بلغت اثني عشر مرة.

و أما التعبير عن العسكر بالحديد، فهذا تعبير شايع و قد تقدم كلام الشيخ الكشي في حبيب من مظهر «رحمة الله عليه» و كان حبيب من السبعين الرجال الذين نصروا الحسين (عليه السلام) و لقوا جبال الحديد...»

ثم اني لما ذكرت مقتله (عليه السلام) في «نفس المهموم» فأكتفي هيهنا عن ذكر مقتله بمختصر من الكلام.

موقع بن ثمامه ي اسدي

موقع بن ثمامه يكي ديگر از اسديان مي باشد و هم او منظور كميت از كلمه (و أن أباموسي أسير مكبل) مي باشد.

كلمه موقع با واو و تشديد قاف و عين مهمله به معناي مبتلا به اندوه و محنت مي باشد و اهل ادب اين گونه ضبط كرده اند ولي مشهور مرقع با راء مهمله به جاي واو مي باشد و ثمامه با ثاء سه نقطه و مضموم با ميم مخففه مي باشد او نيز از كساني بود كه به كمك امام حسين (ع) در كربلا شتافت و يكي از مخلصين او قرار گرفت ابومخنف گفته است: موقع به حال غشوه افتاد ولي قوم او، او را نجات دادند و به كوفه آوردند و از مأمورين ابن زياد پنهان داشتند ولي خبر او به گوش ابن زياد رسيد پس افرادي فرستاد كه او را بكشند ولي جمعيت او قيام كردند پس از قتل او گذشت ولي با آهن مكبل نمود و دستنبد زد و به محلي به نام «وزاره» تبعيد نمود و در اثر جراحاتي كه به او رسيده بود در آن محل پس از يك سال از دنيا رفت «زاره» محلي در عمان مي باشد كه زياد و پسر او هر كه را مي خواست از اهل بصره و كوفه به آنجا نفي بلد مي نمود.

مؤلف گويد: بهتر است دانسته شود كه در اثر جراحات وارده غير از او دو نفر ديگر نيز از دنيا رفته اند

1 - سوار بن منعم بن حابس بن ابي عمير بن نهم همداني نهمي، او از كساني بود كه در ايام صلح به حضور امام (ع) رسيده بود در حمله اول مجروح شد و به حال غشوه افتاد و به صورت اسير به پيش ابن سعد بردند قوم او پيش ابن سعد شفاعت نمودند و خلاصي يافت او به حال جراحت باقي بود تا پس از 6 ماه درگذشت و برخي از مورخين نوشته اند او در حال اسيري باقي بود تا درگذشت، شفاعت قوم او فقط جهت دفع قتل او بود كه او را نكشتند شاهد اين سخن آن عبارتي است كه در «القائميات» آمده است كه گويد: «السلام علي الجريح سوار بن ابي عمير النهمي» و شايد گفت مقصود اسارت او در آغاز كار بوده باشد، تهمي تصحيف است و اصل آن نهمي با نون مفتوحه و هاء ساكنه مي باشد.

دومي از مجروحين عمرو بن عبدالله همداني جندعي مي باشد بنوجندع شاخه اي از همدان مي باشد او نيز از كساني بود كه در ايام آرامش به طرف امام (ع) به كربلا آمده بود و همراه آن حضرت بود.

در كتاب «الحدائق الورديه» آمده است كه او در ركاب امام به مقاتله پرداخت و به حال غشوه افتاده و جراحات فراواني برداشت ضربتي هم به سرش رسيده بود كسان و عشيره اش او را حمل نمودند و او در اثر آن ضربت، يكسال تمام بستري يود تا پس از يكسال درگذشت (خداوند متعال از او خشنود و راضي باشد) و به اين امر گواهي مي دهد آنچه در «قائميات» آمده است كه مي گويد: «السلام علي الجريح المرءث عمرو الجندعي»

داستاني از محمد بن حنفيه:

در كتاب بحارالانوار از برخي از تأليفات اصحاب ما از ابن عباس روايت نموده است كه هنگامي كه ما در جنگ صفين بوديم علي (ع) فرزندش محمد بن حنفيه را خواند و به او فرمود: پسرم! به. قشون معاويه يورش ببر او به سمت راست قشون حمله ور شد به حدي كه سمت راست سپاه معاويه را بازگشود سپس با بدن مجروح به سوي پدرش بازگشت و عرض كرد: پدر جان العطش! العطش! پس علي (ع) جرعه اي از آب به او داد سپس باقيمانده ي آب را بين بدن و زره او ريخت ابن عباس گويد: به خدا قسم ديدم كه. قطرات خون از حلقه هاي زره او، بيرون مي زند پس ساعتي به او استراحت داد سپس فرمود: پسرم! به سمت ميسره و چپ لشكر حمله نما پس او به سمت ميسره ي لشكر حمله نمود پس آن جناح را نيز متفرق ساخت و دوباره برگشت در حالي كه جراحات بسياري برداشته بود و باز مي گفت: پدرجان! العطش! العطش! پس علي (ع) ظرفي از آب به او دادند پس از سيراب شدن او قسمتي از باقيمانده ي آن را به بدن او ريخت سپس به او فرمود: پسرم! به. قلب لشكر حمله نما! پس محمد بن حنفيه به جمع لشكر حمله نمود و تعدادي از سواركاران سپاه را كشت باز به سوي پدر برگشت در حالي كه او گريه مي كرد و جراحتها بر او سنگيني مي نمود پس پدرش به طرف او برخاست ما بين دو چشم او را بوسيد فرمود پدرت فداي تو باد! به خدا پسرم تو مرا خوشحال كردي تو با اين جهاد و مبارزات مرا بسيار شادمان نمودي ولي به من بگو گريه ات براي چيست؟ آيا از شادي و سرور است يا از جراحتها و ناراحتي؟ عرض كرد پدرم چرا گريه نكنم در صورتي كه شما سه بار مرا در معرض كشتن قرار داديد ولي خداوند متعال مرا سالم نگهداشت و هم اكنون به طوري كه مي بينيد مجروح هستم و هر چه برگشتم تا لحظه اي به من رخصت و استراحت بدهيد أما شما مهلت نداديد اين دو برادران عزيزم حسن و حسين حاضر هستند ولي آنان را به جنگ و جهاد دستور ندادي؟

اميرالمؤمنين با شنيدن اين سخن بلند شد و دوباره صورت او را بوسيد و فرمود: پسرم علت اين كه به تو دستور جنگ دادم و به حسنين دستور ندادم از آن جهت است كه تو فرزند و پسر مني ولي اين دو تا فرزندان رسول خدا (ص) هستند آيا من نبايد آنها را از جنگ محفوظ و مصون نگهدارم؟ محمد حنفيه پس از شنيدن توضيحات پدر عرض كرد: پدر جان! خداوند متعال مرا فداي تو و آنان از هر ناگواري و بدي حادثه. قرار دهد!

مؤلف گويد: اگر حسين (ع) حاضر در صفين مي بود و شاهد عمليات اميرالمؤمنين (ع) بودند كه با پسرش محمد چگونه رفتار مي نمايد هرگز از قتال و مبارزه ي دشمن دست برنمي داشت تا بگويد: العطش و باقي آب را به زره و بدنش بريزد تا حرارت جراحات بدن داغ او آرامش پيدا نمايد پس چگونه مي شد حال آن حضرت (ع) را در روز عاشورا وقتي كه تماشاگر بود هنگامي كه فرزندش علي بن الحسين (ع) از كارزار دشمن برمي گشت و جراحات فراواني هم به بدن مباركش رسيده بود و مي گفت: پدر جان! تشنگي مرا كشت و سنگيني آهن مرا به زحمت و مشقت افكند او شكايت از عطش و از شدت قرار گرفتن آهن داغ از زره به جراحتش مي نمود ولي پدرش آبي در اختيار نداشت كه جگر او را خنك كند و حرارت جراحات او را آرامش بخشد. پس گريه اش گرفت و فرمود: پسرم! كمي هم مقاتله و مبارزه نما هر چه زودتر به ديدار جدت محمد رسول خدا (ص) نائل مي گردي و با كاسه ي پر آب تو را سيراب مي نمايد كه هرگز عطش و بي آبي به سراغت نيايد.

در برخي از تواريخ نوبت حمله هاي پي در پي علي بن الحسين (ع) را 12 بار نگاشته اند اما تعبير آوردن از قشون به آهن، اين يك تعبير رسا در عرف رزم مي باشد و سخن شيخ كشي در مورد حبيب بن مظهر (ره) گذشت جائي كه مي گفت: «حبيب از آن هفتاد مرد سلحشوري بود كه به ياري حسين عليه السلام شتافتند و با كوههاي آهنين روبه رو گشتند...»