بازگشت

شهادت حضرت علي اصغر


فأخذه و أومأ اليه ليقبله، فرماه حرملة بن الكاهل بسهم، فوقع في نحره فذبحه. فقال لزينب: «خذيه».

ثم تلقي الدم بكفيه حتي امتلانا، ورمي بالدم نحو السماء و قال:

«هون علي ما نزل بي، انه بعين الله».

قال الباقر عليه السلام: «فلم يسقط من ذلك الدم قطرة الي الارض!».

قال الراوي: واشتد العطش بالحسين عليه السلام، فركب المسناة يريد الفرات، والعباس أخوه بين يديه، فاعترضتهما خيل ابن سعد.

فرمي رجل من بني دارم الحسين عليه السلام بسهم فأثبته في حنكه الشريف. فانتزع صلوات الله عليه السهم و بسط يديه تحت حنكه حتي امتلات راحتاه من الدم، ثم رمي به و قال:


پس زنان حرم و دختران محترم رسول اكرم صداها به ناله و گريه بلند نمودند. ان حضرت با دل پر از حسرت، به سوي خيمه رجعت نمود و زينب خاتون عليهماالسلام را فرمود كه فرزند دلبند صغير مرا بياور تا با او وداع نمايم و چون او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم را گرفت و همين كه خواست از راه رأفت و كمال مرحمت خم شده او را ببوسد، حرمله بن كاهل اسدي پليد - لعنه الله - از خدا حيا ننمود تيري به جانب آن نوگل بوستان احمدي انداخت كه تير به گلوي نازك آن طفل معصوم اصابت نمود به طوري كه گويا گلو را ذبح نمايند، گوش تا گوش پاره نمود. پس آن حضرت با كمال غم و حسرت،: به زينب خاتون، فرمود: اين طفل را بگير؛ پس امام عليه السلام هر دو دست را در زير گلوي طفل گرفت چون پر از خون شد به سوي آسمان پاشيد، آنگاه فرمود: آنچه كه بر من اين مصائب را آسان مي نمايد آن است كه اين مصيبت بزرگ در حضور پروردگار عادل نازل مي گردد. امام باقر عليه السلام فرمود: از آن خون طفل معصوم كه امام عليه السلام به آسمان پاشيد، حتي يك قطره هم روي زمين نيفتاد! راوي گويد: تشنگي بر امام شهيد به غايت شديد گرديد، آنحضرت خود را به بلندي مشرف بر فرات رساند تا داخل فرات گردد، در آن حال برادر آن امام ناس جناب ابوالفضل العباس، در پيش روي آنحضرت حركت مي كرد. در اين هنگام لشكر ابن سعد تبهكار سر راه بر فرزند احمد مختار، گرفتند


«أللهم اني أشكو اليك ما يفعل بابن بنت نبيك».

مردي از قبيله «بني دارم» تيري به جانب جناب سيدالشهداء عليه السلام انداخت كه آن تير در زير چانه ي شريف آن شهيد راه دين حنيف محكم بنشست. پس تير را بيرون كشيد و هر دو دست مبارك را در زير چانه ي مجروح نگاه داشت و چون پر از خون شد، به سوي آسمان انداخت و اين مناجات را به درگاه قاضي الحاجات، مرهم دل مجروح ساخت كه الها! به سوي تو شكايت مي آورم از آنچه از ظلم و ستم نسبت به فرزند دختر پيغمبرت به جا مي آورند.