بازگشت

شوخي و شادماني اصحاب در شب عاشورا


فروي: أن برير بن خضر الهمداني و عبدالرحمن بن عبد ربه الانصاري وقفا علي باب الفسطاط ليطليا بعده، فجعل برير يضاحك عبدالرحمن.

فقال له عبدالرحمن: يا برير أتضحك! ما هذه ساعة ضحك و لا باطل.

فقال برير: لقد علم قومي أنني ما أحببت الباطل كهلا و لا شابا، و انما أفعل استبشارا بما


چنين روايت است كه برير بن خضير همداني و عبدالرحمن بن عبد ربه انصاري بر در همان خيمه ايستاده بودند تا آنكه بعد از امام حسين عليه السلام، آنها نيز نظافت نمايند.در آن حال «برير» با عبدالرحمن شوخي مي نمود و او را به خنده مي آورد. عبدالرحمن به او گفت: اي برير! اين ساعت، وقت خنديدن و بيهوده گويي نيست، در اين حالت چگونه مي خندي؟! برير گفت: كسان من همه مي دانند كه من نه در هنگام جواني و نه در حال پيري، سخنان باطل و بيهوده را دوست نداشتم و اين شوخي من از جهت اظهار خرمي و بشارت است به آنچه كه به سوي آن خواهيم رفت؛ به خدا سوگند، نيست


نصير اليه، فوالله ما هو الا أن نلقي هؤلاء القوم بأسيافنا فنعالجهم بها ساعة، ثم نعانق الحور العين.

مگر آنكه يك ساعت به شمشيرهاي خويش با اين قوم به كار جنگ كوشش بياوريم و بعد از آن با حورالعين هم آغوش خواهيم بود.