بازگشت

سخنراني زهير و جمعي از اصحاب امام


فقام زهير بن القين، فقال:

لقد سمعنا - هداك الله - يابن رسول الله مقالتك، ولو كانت الدنيا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها.

قال الراوي: و قام هلال بن نافع البجلي، فقال:

و الله ما كرهنا لقاء ربنا، و انا علي نياتنا و بصائرنا، نوالي من والاك و نعادي من عاداك.

قال: و قام برير بن خضير، فقال:

والله يابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك فتقطع فيك أعضاؤنا، ثم يكون جدك شفيعنا يوم القيامة.

قال: ثم ان الحسين عليه السلام قام و ركب و سار.

كلما أراد المسير يمنعونه تارة و يسا يرونه أخري، حتي بلغ كربلاء.

و كان ذلك في اليوم الثاني من المحرم.


در اين هنگام زهير بن قين از جاي برخاست و عرضه داشت: اي فرزند رسول! ما همه فرمايشات شما را شنيديم و گوش دل به آن سپرديم. خدا تو را بر جاده ي هدايت مستقيم دارد. اگر كه دنيا از براي ما پاينده بودي و ما در آن جاويدان، البته كشته شدن را با تو بر زندگاني هميشگي دنيا، ترجيح مي داديم، چه جاي آنكه دنيا را بقايي نيست. همچنين راوي گفته كه هلال بن نافع بجلي هم برخاست و عرض نمود: به خدا سوگند كه ما ملاقات پروردگار خود را ناخوشايند نمي دانيم و بر نيت هاي صادق و بصيرت مخلصانه خويش ثابت و پاينده ايم؛ دوستيم با دوستانت و دشمنيم با دشمنانت. آنگاه برير بن خضير از جاي برخاست و گفت: يابن رسول الله...! به تحقيق كه خداي عزوجل بر ما منت گذارده است كه در مقابل تو كشته گرديم و اعضاي ما پاره پاره شود و در عوض جد بزرگوار تو در روز قيامت شفيع ما بوده باشد. راوي گفت: آن جناب پس از استماع اين كلمات از ياران و جانثاران، برپا خاست و قامت زيبا بياراست و بر مركب خويش سوار گرديد و از هر طرفي كه خواست مركب براند، حر و اصحابش، آن جناب را ممانعت مي كردند و گاهي ديگر ملازم ركابت مي بودند و به همين منوال بود تا آنكه به زمين كربلا رسيدند و آن، روز دوم محرم


فلما وصلها قال: «ما اسم هذه الارض؟».

فقيل: كربلاء.

فقال عليه السلام: أللهم اني أعوذ بك من الكرب والبلاء.

ثم قال: هذا موضع كرب و بلاء أنزلوا، هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا، و هاهنا والله محل قبورنا، وهاهنا والله، بهذا حدثني جدي رسول الله صلي الله عليه و آله.

فنزلوا جميعا، و نزل الحر و أصحابه ناحية، و جلس الحسين عليه السلام يصلح سيفه و يقول:



يا دهر أف من خليل

كم لك بالاشراق والاصيل



من طالب و صاحب قتيل

والدهر لا يقنع بالبديل



و كل حي سالك سبيل

ما أقرب الوعد الي الرحيل



و انما الامر الي الجليل


بود و چون به كربلا رسيد، فرمود: نام اين زمين چيست؟

عرضه داشتند كه اين زمين كربلا است.

فرمود: خداوندا! به تو پناه مي برم از «كرب» و «بلاء».

پس از آن فرمود: اين كرب و بلا است.

«انزلوا، هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا»؛ پياده شويد كه اينجاست محل افتادن بارهاي ما و مكان ريخته شدن خونهاي ما؛ اينجاست آرامگاه ما.

جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا از اين واقعه آگاه ساخته...

ياران امام حسين عليه السلام.

پس از شنيدن اين سخنان همگي از مركبهاي خود فرود آمدند و حر با اصحابش نيز در كناري منزل گرفتند و جناب سيد مظلومان - عليه الصلاة والسلام - بر روي زمين بنشست كه شمشير خود را اصلاح و آماده نمايد و اين اشعار را زمزمه فرمود:

«يا دهر أف لك من خليل...»؛ اي روزگار! اف باد مر تو را، چه بد دوستي هستي چه بسيار كه تو در صبحگاهان و شامگاهان كه طالبان و مصاحبان خويش را به قتل رسانيدي و روزگار در بلاهايي كه بر شخص نازل مي شود به بدلي قانع و راضي نيست و هر زنده ي سبيل مرگ را رهسپار است چه بسيار وعده كوچ نمودن از اين دار فنا نزديك شده و بجز اين نيست كه نهايت امر هر كسي به سوي خداوند جليل است.


قال الراوي: فسمعت زينب بنت فاطمة عليهماالسلام ذلك، فقالت: يا أخي هذا كلام من قد أيقن بالقتل.

فقال: «نعم يا أختاه».

فقالت زينب: و اثكلاه، ينعي الي الحسين نفسه.

قال: و بكي النسوة، و لطمن الخدود، و شققن الجيوب.

و جعلت أم كلثوم تنادي: وامحمداه واعلياه واأماه واأخاه واحسيناه واضيعتاه بعدك يا أبا عبدالله.

قال: فعزاهن الحسين عليه السلام و قال لها: «يا أختاه! تعزي بعزاء الله، فان سكان السموات يفنون، و أهل الارض كلهم يموتون، و جميع البرية يهلكون».

ثم قال: «يا أختاه يا ام كلثوم، و أنت يا زينب، و أنت يا فاطمة، و أنت يا رباب، أنظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علي جيبا و لا تخمشن علي وجها و لا تقلن علي هجرا».


راوي گفته كه عليا مكرمه زينبت خاتون دختر فاطمه زهرا عليهاالسلام، اين كلمات را از برادر خود شنيد، عرضه داشت: اين سخنان از آن كسي است كه يقين به كشته شدن خويش دارد.

امام حسين عليه السلام فرمود: بلي چنين است! اي خواهر، من هم در قتل خود بر يقينم.

آن مخدره فرياد واثكلاه برآورد كه حسين عليه السلام دل از زندگاني برگرفته و خبر مرگ خويشتن را به من مي دهد.

راوي گويد: زنان حرم يك مرتبه همگي به گريه و الم افتادند و لطمه به صورت زدند و گريبانها پاره نمودند و جناب ام كلثوم فرياد برآورد «وامحمداه، واعلياه واحسناه» كه ما بعد از تو اي ابا عبدالله به خواري اندر خاك مذلت برگيريم. و اين گونه سخنان مي گفتند.

راوي گويد: امام حسين عليه السلام خواهر خويش را دلداري مي داد و مي فرمود:

اي خواهر! به آداب خدايي آراسته باش و پيراسته بردباري را شعار خويش ساز؛ به درستي كه ساكنان ملكوت اعلي، فاني مي گردند و اهل زمين همه مي ميرند و جميع خلق و همه مخلوقات جهان هستي در معرض هلاك خواهند بود.

سپس فرمود: اي خواهرم ام كلثوم، و تو زينب و هم تو اي فاطمه و تو اي رباب! نظر نماييد كه چون من كشته شوم، زنهار كه گريبان پاره نكنيد و صورت بر مرگ من مخراشيد و سخن بيهوده نگوئيد.


و روي من طريق آخر: أن زينب لما سمعت مضمون الابيات - و كانت في موضع آخر منفردة مع النساء و البنات - خرجت حاسرة تجر ثوبها، حتي وقفت عليه و قالت: واثكلاه، ليت الموت أعدمني الحياة، اليوم ماتت أمي فاطمةالزهراء، و أبي علي المرتضي، و أخي الحسن الزكي، يا خليفة الماضين و ثمال الباقين.

فنظر الحسين عليه السلام اليها و قال: «يا أختاه لا يذهبن حلمك الشيطان».

فقالت: بأبي أنت و أمي أستقتل؟ نفسي لك الفداء.

فرد غصته و تر قرقت عيناه بالدموع، ثم قال: «لو ترك القطا لنام».

فقالت: يا ويلتاه، أفتغتصب نفسك اغتصابا، فذلك اقرح لقلبي و أشد علي نفسي، ثم أهوت الي جيبها فشقته و خرت مغشية عليها.

فقام عليه السلام فصب وجهها الماء حتي أفاقت،


و در روايت ديگر به اين طريق وارد شده كه عليا مكرمه زينب خاتون با ساير زنان و دختران در گوشه اي نشسته بودند و چون آن مخدره مضمون اين ابيات را از ببرادر خود شنيد بي اختيار بيرون آمد در حالتي كه مقنعه بر سر نداشت لباس خود را بر روي زمين مي كشيد تا آنكه بر بالاي سر امام عليه السلام بايستاد و فرياد برآورد: «واثكلاه ليت...»؛ يعني اي كاش مرگ من مي رسيد و زندگاني من تمام مي شد! امروز است كه احساس مي كنم مادرم فاطمه زهرا و پدرم علي مرتضي و برادرم حسن مجتبي عليه السلام از دنيا رفتند؛ اي جانشين رفتگان و پناه باقي ماندگان! چون امام حسين عليه السلام خواهر خود را به اين حال مشاهده فرمود: نظري به جانب آن مخدره نمود و فرمود: اي خواهر عزيز! مراقب باش شيطان، حلم و بردباري تو را نبرد. آن مكرمه عرضه داشت: جانم به فدايت، آيا كشته خواهي شد؟ پس آن امام مظلوم با همه غم و اندوه، دم از اندوه دركشيد و چشمان مبارك او پر از اشك گرديد و اين مثل را فرمود: «لو ترك القطا لنام»؛ يعني اگر «مرغ قطا» را به حال خويش مي گذاردند البته به خواب مي رفت. زينب خاتون وقتي اين كلام از امام عليه السلام شنيد به گريه درآمد و فرياد برآورد كه يا ويلتاه! برادر، همانا خود را به چنگ خصم چيره مقهور يافتي و روز خويش را تيره؛ همانا از زندگاني خويش مأيوس شده اي. اينك اين سخن بيشتر دل مرا مي خراشد و نمك بر زخم افزون مي پاشد. سپس دست درآورده گريبان شق نمود تا بي هوش بر روي در افتاد.


ثم عزاها عليه السلام بجهده و ذكرها المصيبة بموت أبيه و جده صلوات الله عليهم أجمعين.

و مما يمكن أن يكون سببا لحمل الحسين عليه السلام لحرمه معه و لعياله:

أنه لو تركهن بالحجاز أو غيرها من البلاد كان يزيد بن معاوية - لعنه الله - قد أنفذت ليأخذهن اليه، و صنع بهن من الاستيصال و سيي ء الاعمال ما يمنع الحسين عليه السلام من الجهاد والشهادة، و يمتنع عليه السلام - بأخذ يزيد بن معاوية لهن - عن مقامات السعادة.


پس امام عليه السلام برخاست كه خواهر را به هوش آورد و آب بر صورت او پاشيد تا به حال افاقه گرديد و با كمال جهد و كوشش خواهر را تسلي مي داد و او را موعظه فرمود و پند داد و مصيبت شهادت پدر بزرگوار و وفات جد عالي مقدار را به ياد او آورد تا تسلي يابد. صلوات الله عليهم أجمعين.

از جمله اموري كه مي توان سبب بوده باشد از براي آنكه حضرت سيدالشهداء عليه السلام و سرور اتقياء امام مظلوم عليه السلام حرم مطهر و عترت اطهر خود را با خود به كربلاي پر بلا آورده باشد يكي آن است كه اگر آن جناب اهل بيت را در حجاز يا در غير حجاز از ساير بلاد بازمي گذاشت و خود متوجه عراق پرنفاق مي گرديد، يزيد پليد گماشتگان خود را مقرر مي نمود كه استيصالشان نمايند و صدمات بي نهايات و سوء رفتار و كردار با عترت سيد ابرار، به جاي آورند و سراپرده ي حرم محترم و اهل بيت سيد امم را مأخوذ مي داشت و به اين واسطه فوز جهاد و درك سعادت شهادت از براي آن امام عباد غير ميسور و آن حضرت را رسيدن به اين مقام عاليه غير مقدور بود.