بازگشت

سخنراني امام بعد از گفتگو با حر


قال الراوي: فقام الحسين عليه السلام خطيبا في أصحابه، فحمدالله و أثني عليه و ذكر جده فصلي عليه، ثم قال:

«انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون، و ان الدنيا قد تنكرت و تغيرت و أدبر معروفها و استمرت حذاء، و لم تبق منها الا صبابة كصبابة الاناء، و خسيس عيش كالمرعي الوبيل.

ألا ترون الي الحق لا يعمل به، و الي الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء ربه محقا، فاني


راوي چنين گفته كه پس از مكالمه ي امام عليه السلام با حر بن يزيد، آن جناب برخاست در ميان اصحاب سعادت انتساب خطبه اي ادا نمود و شرايط حمد و ثناء الهي را به جاي آورد و جد بزرگوار خويش را بستود و درود نامحدود بر روان پاك حضرتش نثار نمود سپس فرمود: اي گروه مردم! به تحقيق مشاهده مي نماييد آنچه را كه بر ما نازل گرديده و به راستي كه روزگار تغيير پذيرفته و بدي خود را آشكار نموده و نيكي و معرفت آن باز پس رفته و در مقابل، شيوه ي تلخ كامي و نامرادي شتابان بر استمرار است و از كأس روزگار باقي نمانده مگر دردي از آن در ته پيمانه حيات و از گلستان عيش بجز خار و زمين شوره زار بي آب و گياه! آيا نمي بينيد كه حق را كسي معمول نمي دارد و احدي از باطل نهي نمي نمايد؟!


لا أري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما».

نتيجه ي اين وضيعت، اين است كه مؤمن راغب گردد به ملاقات پروردگارش به طريق حق و به درستي كه من مرگ را نمي بينم مگر سعادت و نيكبختي و زندگاني را با ستمكاران الا دلتنگي و سستي.