بازگشت

حكم لعن بر يزيد


نويسنده محترم اين موضوع را در پاورقي آورده است كه به دليل اهميت آن، در ترجمه به متن انتقال يافت.

سبط بن جوزي گويد: مشهور مجموع روايات درباره ي يزيد اين است كه چون سر امام حسين را نزد وي آوردند، مردم شام را گرد آورد [و در پيش چشم آنها] با چوب خيزران بر لب و دندانش مي زد و اشعار ابن زبعري را مي خواند:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



قد قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلنا قتل بدر فاعتدل



[او مي گويد] در نسخه اي آمده است: و عدلناه ببدر فاعتدل قاضي ابويعلي به نقل از احمد بن حنبل در كتاب الوجهين و الروايتين چنين نقل كرده است: اگر درست باشد كه يزيد اين اشعار را خواند است، فاسق گرديده است. [ابن جوزي] گويد: شعبي گفته است: يزيد اين ابيات را نيز به شعر زبعري افزود و گفت:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل [1] .


و مجاهد گفته است كه در اين اشعار نفاق ورزيده است. اما در پاسخ به اين گونه سخنان بايد گفت كه ترس از طاغوتيان اموي و دشمنان اهل بيت كساني چون ابن حنبل و مجاهد را وادار كرده است كه بگويند يزيد فاسق يا منافق است؛ وگرنه هركس كه به زبان عرب و معناي واژه ي كفر آشنا باشد، از گفتار يزيد و انشاي شعر ابن زبعري برداشت خواهد كرد كه اين روشن ترين

گفتاري است كه بر كفر گوينده اش دلالت دارد. حتي چنان كه ابن عبدربه [2] نقل كرده است، خود يزيد نيز اعتراف كرده است كه گفتار او موجب كفر و ارتداد از دين است. او مي گويد: وقتي كه مسلم بن عقبه سرهاي مردم مدينه را فرستاد و آنها را نزد يزيد گذاشتند او به شعر ابن زبعري در جنگ احد مثل زد و گفت:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لأهلو و استهلوا فرحا

و لقالوا ليزيد: لا فشل



در اين ميان يكي از صحابيان رسول خدا (ص) گفت: يا اميرالمؤمنين از اسلام مرتد شدي! گفت: آري، به پيشگاه خداوند استغفار مي كنم. آن مرد صحابي در پاسخ گفت: به خدا سوگند كه هرگز با تو در يك جا سكونت نخواهم گزيد، و از نزدش رفت. آلوسي در ذيل تفسير آيه ي شريفه ي: (فهل عسيتم ان توليتم أن تفسدوا في الارض و تقطعوا أرحامكم) [3] گفته است كه به وسيله ي اين آيه ي شريفه بر جواز لعن يزيد - عليه ما عليه - استدلال كرده اند. برزنجي در كتاب «الاشاعه» و هيثمي در كتاب «الصواعق»، نقل كرده اند كه چون فرزند امام احمد بن نام عبدالله از وي درباره ي لعن يزيد سؤال كرد، او پاسخ داد، كسي را كه خداوند لعنت كرده است، چرا نشود لعن كرد؟ عبدالله گفت: من كتاب خداوند را قرائت كرده ام ولي لعن يزيد را در آن نديده ام. امام گفت: خداي متعال


مي فرمايد: «فهل عسيتم ان توليتم أن تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم أولئك الذين لعنهم الله» و كدام فساد و قطع رحمي به پاي رفتار يزد مي رسد؟ [آلوسي] گويد: اين سخن مبني بر جواز لعن گناهكاري معين از گروهي است كه به وصف لعنت شده اند [نه به نام] و اين نظر مورد اختلاف است: عموم بر اين باورند كه لعن شخص معين جايز نيست هر چند كه فاسق يا ذمي باشد، زنده يا مرده باشد و مرگ او بر كفر معلوم نباشد؛ زيرا احتمال آن مي رود كه مسلمان از دنيا رفته باشد و يا بتوان حكم مسلماني بر او جاري ساخت. به خلاف كسي كه مرگ او بر كفر روشن است، مثل ابوجهل. شيخ الاسلام، سراج بلقيني با استدلال به حديثي كه در صحيحين آمده معتقد است كه لعن گناهكار معين جايز است، حديث چنين است: «اذا دعا الرجل امرأته الي فراشه فأبت ان تجي ء فبات [عنها] غضبان لعنتها الملائكة حتي تصبح» [هرگاه مرد زنش را به رختخواب فرابخواند و او خودداري ورزد، و مرد از او خشمگين بخوابد، فرشتگان تا به صبح آن زن را لعنت مي كنند.] در روايت ديگري چنين آمده است: «اذا باتت المرأة مهاجرة فراش زوجها لعنتها الملائكة حتي تصبح» [هرگاه زن جداي از رختخواب شوهرش بخوابد، فرشتگان تا صبح او را لعنت مي كنند] اين احتمال كه لعنت ملائكه خاص زن معيني نباشد بلكه مراد عموم زنان باشند مثل اين كه بگويند: «خداوند لعنت كند هر زني را كه از رختخواب همسرش دوري كند» بسيار بعيد است، هر چند كه فرزند بلقيني به نام جلال چنين بحثي را با پدرش كرده است. در كتاب الزواجر آمده است: چنانچه به خبر مسلم يعني: «پيامبر خدا (ص) چارپايي


را ديد كه در صورتش جاي داغي بود، پس فرمود: خداوند لعنت كند هر كس اين كار را كرده است» استدلال كنيم، بسيار روشن تر خواهد بود. زيرا اين روايت به لعن صريح شخصي معين اشاره دارد، مگر اين كه در اينجا هم كسي بگويد كه مراد عموم كساني است كه چنين كارهايي انجام مي دهند كه فيه ما فيه. بنابراين، با اوصاف ياد شده، جاي هيچ تأملي در لعن يزيد نيست. براي لعن يزيد لازم نيست كه همه زندگاني پليدش را مورد مطالعه قرار دهيم، بلكه مطالعه ي آنچه در دوران استيلاي بر مكه و مدينه انجام داده است كفايت مي كند. طبراني نقل كرده است كه پيامبر (ص) فرمود: خداوندا، هر كس به مردم مدينه ستم كند و آنان را بترساند، او را بترسان، و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد، هيچ انفاق يا سربهايي از او پذيرفته نيست.» مصيبت بزرگ رفتاري بود كه يزيد درباره ي اهل بيت روا داشت و به كشتن آن حضرت رضايت داد و از اين كار خوشحال گرديد و به اهل بيت آن حضرت توهين كرد. رفتاري كه شايد جزئياتش با هم تفاوت داشته باشد ولي بطور كل دربردارنده معناي فوق بود. در حديث آمده است: شش تن را من - در روايتي خداوند - و همه پيامبران مستجاب الدعوة لعنت كرده اند: «تحريف كننده ي كتاب خدا - و در روايتي افزاينده بر كتاب خدا - تكذيب كننده قدر خداوند، آن كس كه با زور بر مردم مسلط مي شود تا خواركردگان خدا را عزيز و عزيزكرده هاي خدا را خوار كند، حلال شمارنده خون عترت من و ترك كننده سنت من. برخي از عالمان مانند ابن جوزي و پيش از آن قاضي ابويعلي به قطعيت گفته اند كه او كافر است و با صراحت تمام او را لعنت كرده اند. علامه ي تفتازاني گويد: ما درباره ي او و درباره ي بي ايماني او هيچ شكي نداريم. خداوند او و اعوان و انصارش را لعنت كند. در تاريخ ابن الوردي آمده است: وقتي اسيران را از عراق نزد يزيد آوردند، رفت و كودكان و زنان نسل علي و حسين را از نزديك ديد و ديد كه سرها بر نيزه هاست و بر تپه ي


جيرون مشرف شده اند و در همين هنگام كلاغي نيز قارقار كرد. يزيد با شنيدن= صداي كلاغ گفت:



لما بدت تلك الحمول و اشرفت

تلك الرئوس علي شفا جيروني



نعب الغراب فقلت: قل او لا تقل

فقد اقتضيت من الرسول ديوني



مقصودش از اين اشعار اين بود كه او حسين و يارانش را به تلافي كساني كه پيامبر در جنگ بدر كشت مثل جدش عتبه و دايي اش پسر عتبه و ديگران، كشته است. اين خود كفر آشكار است كه اگر نقل آن از يزيد درست باشد، به پيامبر كافر شده است. همچنين است مثل زدن او به شعر عبدالله بن زبعري پيش از اسلامش:



ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل...



اما غزالي - خدا از او بگذرد - به حرمت لعن او فتوا داده است. سفاريني از حنابله در دنباله گفتار پيشين برزنجي و هيثمي به نقل از احمد گفته است: آنچه از احمد محفوظ است خلاف آن چيزي است كه اين دو نقل كرده اند. متن گفتار احمد در كتاب «الفروع» چنين است: «از اصحاب ما كساني حجاج را از اسلام بيرون دانسته اند و اين حكم متوجه يزيد و امثال او هم مي شود.» اما نص احمد خلاف اين است و اختصاص دادن به لعنت جايز نيست، به خلاف ابي الحسين و ابن جوزي و ديگران. ابن تيميه گفته است: «ظاهر سخن احمد، كراهت لعن را مي رساند.» و نظريه برگزيده ما همان سخن ابن جوزي و ابوالحسين قاضي و كساني است كه با آن دو موافقند. اين بود كلام سفاريني. ابوبكر بن عربي مالكي، بهتاني بزرگ تر زده ادعا كرده است كه حسين به شمشير جدش كشته شده است. بسياري از جاهلان نيز با اين نظر او موافقند. «كبرت كلمة تخرج من افواههم ان يقولون الا كذبا» [4] .

ابن جوزي در كتاب «السر المصون» گويد: از اعتقادات عوامي كه بيشتر در ميان اهل


سنت رايج است اين است كه مي گويند: يزيد بر صواب بود و حسين (ع) با خروج بر او راه خطا پيمود». در حالي كه اگر اينان كتاب هاي تاريخي را ببينند درخواهند يافت كه چگونه براي يزيد بيعت گرفته شد و مردم بدان مجبور شدند و در اين راستا هر خطايي را مرتكب شدند. گذشته از اين، بر فرض اين كه درستي بيعت را بپذيريم، كارهايي از او سرزد كه همه موجب فسخ عقد بيعت مي شود. و جز افراد نادان و عامي به اين امر گرايش ندارند و گمان مي كنند با اين كار رافضيان را به خشم مي آورند. آن چه روشن است اين كه مردم درباره يزيد اختلاف نظر دارند. برخي گفته اند: به سبب رفتاري كه نسبت به اهل بيت كرد گناهكار است، اما لعن او جايز نيست. برخي گفته اند: او كافر و ملعون است. برخي گفته اند: معصيتي از او سرزده است و لعن او جايز نيست، كه ابن جوزي درباره اينان گفته است: اين افراد را بايد در زمره ي ياران يزيد به شمار آورد! آلوسي گويد: به پندار من آن پليد رسالت پيامبر (ص) را باور نداشت و مجموعه آنچه نسبت به اهل حرم خداي متعال و اهل حرم پيامبرش در زندگي و پس از مرگ انجام داد، و ديگر گناهاني كه از او سرزده است، بر عدم تصديق رسالت، دلالتي كمتر از انداختن ورقي از قرآن كريم در كثافت ندارد! من ترديد ندارم كه كار او بر همه عالمان بزرگ اسلام در آن روزگار روشن بود، اما آنان مغلوب بودند و چاره اي جز اين نداشتند كه منتظر بمانند و ببينند كه از خداوند چه مي رسد. اگر بپذيريم كه آن ناپاك مسلمان بود، بايد بگوييم او مسلماني بود كه همه گناهان بزرگ را، كه زبان از وصف آن عاجز است، مرتكب شد و من معتقدم كه لعن او به اسم جايز است و هر چند تصور نمي شود كه فاسقي مثل او وجود داشته باشد. ظاهر اين است كه او توبه نكرده است و احتمال توبه ي او از احتمال ايمانش ضعيف تر است.


كساني مثل ابن زياد، ابن سعد و ديگر كساني كه به كارشان راضي بودند مادامي كه چشمي بر اباعبدالله بگريد، به اينان ملحقند. چه خوب گفته است شاعر معاصر فاضل، عبدالباقي آفندي عمري موصلي كه چون درباره لعن يزيد از او پرسيدند گفت:



يزيد علي لعني عريض جنابه

فأغدو به طول المدي العن اللعنا [5] .



كساني هم كه از لعن صريح او بيم دارند مي توانند اين طور بگويند «خداوند لعنت كند هركس را كه به قتل حسين رضايت داد و به ناحق خاندان پيامبر را آزرد و حقشان را غضب كرد». به اين ترتيب هر چند شخص يزيد را به طور معين لعنت نكرده است، ولي به طريق اولي و نفس الامر او نيز شامل اين عموم مي گردد. در جايز بودن لعن به اين الفاظ و امثال آن هيچ كس مخالفت ندارد، مگر ابن عربي و موافقان او كه طبق ظاهر آن چه از اينان نقل مي شود، لعن كساني را كه به قتل حسين (ع) رضايت داده اند جايز نمي دانند، و اين گمراهي اي است كه بر گمراهي يزيد هم برتري دارد!


پاورقي

[1] هاشم، ملک را به بازي گرفت وگرنه، نه خبري آمد و نه وحيي نازل شد، من از خندف نيستم اگر از رفتار فرزندان احمد انتقام نگيرم.

[2] عقد الفريد، 357/4.

[3] محمد (47)، آيه‏ي 22: پس [اي منافقان] آيا اميد بستيد که چون از خدا برگشتيد [يا سرپرست مردم شديد] در [روي] زمين فساد کنيد و خويشاوندي‏هاي خود را از هم بگسليد؟» آيه‏ي بعد مي‏فرمايد: اينان همان کسانند که خداوند آنها را لعنت نموده و....

[4] اشاره به آيه 5 از سوره کهف (18).

[5] او از لعنت من هم بزرگ‏تر است و من پيوسته او را لعن مي‏کنم.