بازگشت

گزيده اي از فضائل و معجزات حضرت امام حسين


1- امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در خانه ي ام سلمه بود و به او سفارش نمود كه كسي نزد آن حضرت نيايد. حضرت حسين عليه السلام كه در آنوقت خردسال بود وارد شد، ام سلمه نتوانست جلو او را بگيرد، ولي دنبالش آمد، ديد حضرت حسين عليه السلام روي سينه ي آن حضرت است و آن جناب گريه مي كند و چيزي در دست دارد و آن را مي بوسد.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي ام سلمه، اين جبرئيل است كه به من خبر مي دهد: اين حسين كشته مي شود، و اين خاكي است كه روي آن كشته شود، آن را نزد خود نگهدار، چون خون شد بدان كه حبيبم كشته شده است.

ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله، از خداوند بخواه كه از او دفع نمايد.

پيامبر فرمود: خواستم، ولي خداوند به من وحي فرستاد كه براي او درجه و مقامي است كه هيچكس بدان نمي رسد، و او را شيعياني است كه شفاعت كنند و شفاعت آنها پذيرفته شود.

و به راستي مهدي عليه السلام از فرزندان اوست. خوشا به حال كسي كه از اولياي حسين عليه السلام باشد، بخدا سوگند شيعيانش در روز قيامت رستگار و كاميابند [1] .

2- ابي ذر گويد: ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حسن و حسين عليهماالسلام را مي بوسيد و مي فرمود: هر كه حسن و حسين عليهماالسلام و ذريه ي ايشان را از روي اخلاص دوست داشته باشد، زبانه ي آتش به صورت او نرسد و هر چند گناهانش به عدد ريگهاي بيابان باشد، مگر گناهي داشته باشد كه او را از ايمان خارج نمايد [2] .


3- رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«حسين مني وأنا من حسين، أحب الله من أحب حسينا، حسين سبط من الأسباط».

«حسين از منست و من از حسينم، خداوند دوست دارد كسي را كه حسين را دوست دارد، حسين سبطي از أسباط (پيامبران) است» [3] .

سيد مرتضي رحمه الله در كتاب «غرر و درر» روايت كرده كه:

روزي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم جهت ميهماني با اصحاب بيرون تشريف بردند، در راه با حضرت حسين عليه السلام ملاقات كردند.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اصحاب خود پيش افتاد و به جانب حسين آمد، امام حسين عليه السلام چنانكه عادت اطفال است از آن حضرت فرار مي كرد، گاهي به اين سمت و گاهي به آن سمت، تا حضرت او را نگيرد و پيامبر او را مي خندانيد.

«ثم أخذه فجعل احدي يديه تحت ذقنه و الاخري تحت فاس رأسه و أقنعه فقبله و قال: أنا من حسين وحسين مني، أحب الله من أحب حسينا حسين سبط من الاسباط»

«پس پيامبر او را گرفت و يك دست زير زنخ او گذاشت و با دست ديگر سر او را گرفت و او را نگهداشت و مي بوسيد و مي فرمود: من از حسينم و حسين از من است، خداوند دوست مي دارد هر


كس كه حسين را دوست دارد، حسين سبطي از اسباط (پيامبران) است» [4] .

4- سلمان رحمه الله گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي حسن و حسين عليهماالسلام شنيدم كه مي فرمود: بار خدايا من اين دو را دوست دارم، پس تو ايشان را دوست بدار، و دوست دار هر كس را كه آن دو را دوست بدارد.

و مي فرمود: هر كس حسن و حسين عليهماالسلام را دوست دارد من او را دوست دارم، و هر كه من او را دوست داشته باشم خداوند دوستش دارد، و هر كس خداوند او را دوست دارد داخل بهشت كند. و هر كه ايشان را دشمن دارد من او را دشمن دارم و هر كه را من دشمن دارم خدا او را دشمن دارد و هر كه را خدا دشمن دارد داخل دوزخ كند.

و مي فرمود: اين دو فرزندم دو ريحانه ي (دو گل بوستان) من از دنيا هستند [5] .

5- چون اسامة بن زيد بيمار شد (به مرض وفات) حضرت حسين عليه السلام به عيادت او رفت، اسامة گفت: واغماه، آن حضرت فرمود: برادر، اندوه تو براي چيست؟ گفت: شصت هزار درهم قرض دارم.

آن جناب فرمود: قرض تو بر عهده ي من، گفت: مي ترسم بميرم. حضرت فرمود: پيش از مردنت قرض تو را اداء مي كنم و چنين كرد. [6] .

6- اعرابي به مدينه آمد و پرسيد: كريم ترين مردم در اين شهر كيست؟ حضرت حسين عليه السلام را معرفي كردند. داخل مسجد شد ديد آن حضرت مشغول نماز است، چند شعر در مدح آن جناب سرود.

امام حسين عليه السلام به قنبر فرمود: آيا از مال حجاز چيزي مانده است؟ قنبر عرض كرد: بلي چهار هزار دينار طلا. فرمود بياور، كه او سزاوارتر است (پس آن حضرت به خانه رفت)


و رداي مبارك خود را برداشت و چهار هزار دينار را در آن پيچيد و از شكاف در بيرون كرد، و آن زرها را به او داد و چند شعر در عذرخواهي سرود.

اعرابي زر را گرفت و گريست. آن حضرت فرمود: گويا عطاي ما را كم شمردي؟ عرض كرد: نه، ليكن مي گريم كه دستي با اين سخاوت چگونه در ميان خاك پنهان خواهد شد.

مثل اين داستان از حضرت امام حسن عليه السلام نيز روايت شده است [7] .

7- چون آن حضرت در كربلا شهيد گرديد، بر پشت مبارك، اثر پينه مشاهده شد، سبب آن را از حضرت امام زين العابدين عليه السلام پرسيدند، فرمود: از بس كه انبانهاي طعام بر پشت مبارك خود مي گذاشت و به خانه ي بيوه زنان و يتيمان و مساكين مي برد. [8] .

8- عبدالرحمن سلمي به يكي از فرزندان آن حضرت سوره ي حمد ياد داد، چون كودك آن را نزد پدر بزرگوارش خواند، آن حضرت هزار دينار طلا و هزار حله به عبدالرحمن عطا كردند و دهانش را پر از مرواريد نمودند. مردم گفتند: مزد او اينقدر نبود؟ فرمود: اين چه عطائي باشد در برابر آنچه او تعليم فرزندم كرده است. آنگاه دو شعر سرودند [9] .

9- به آن حضرت گفته شد كه چه بسيار از پروردگار خود ترساني؟! فرمود: از عذاب قيامت ايمن نيست مگر آنكه در دنيا از خدا بترسد.

آن حضرت 25 حج پياده بجاي آورد در حاليكه شتران و محملها از عقب او در حركت بودند [10] .

10- روزي امام حسين عليه السلام به جمعي از مساكين گذشت كه عباهاي خود را افكنده، نان خشكي در آن گذاشته مي خوردند، چون حضرت را ديدند براي خوردن نان او را دعوت كردند. آن جناب با آنها نشست و فرمود: خداوند متكبران را دوست نمي دارد، و اگر صدقه


نبود با شما مي خوردم.

آنگاه به ايشان فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم، شما نيز دعوت مرا اجابت كنيد و آنها را به خانه برد و به رباب فرمود: هر چه براي مهمان ذخيره كرده اي حاضر ساز. آنها را ضيافت كرده، به آنها لباس پوشايند و نوازش نموده روانه فرمود [11] .

11- اهل قبله (جميع فرقه هاي مسلمين) اجماع كرده اند بر اينكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«الحسن و الحسين امامان قاما أو قعدا».

«حسن و حسين هر دو پيشوا هستند چه قيام كنند، چه قيام نكنند».

و نيز اجماع كرده اند كه آن حضرت فرمود:

«الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة».

«حسن و حسين سيد و سرور جوانان بهشت اند» [12] .

12- اسماعيل بن يزيد به اسناد خود از محمد بن علي عليهماالسلام روايت كرده كه مردي در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گناهي كرد از ترس پنهان شد، تا اينكه حسن و حسين عليهماالسلام را در راهي تنها يافت، ايشان را بر دوش خود سوار كرد و به خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آورد و گفت: اي رسول خدا، «اني مستجير بالله و بهما».

«به خداوند و اين دو فرزند تو پناه آوردم از گناهي كه كردم».

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنان بخنديد كه دست بر دهان مبارك گذاشت و فرمود: برو كه آزادي و به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فرمود: شفاعت شما را در حق او قبول كردم،


آنگاه اين آيه نازل شد:

«و لو أنهم اذا ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) [13] .

«اگر آنها هنگاميكه به خود ستم كردند به نزد تو آيند و از خدا طلب آمرزش كنند و پيامبر نيز در حق آنها استغفار كند، خداي را توبه پذير و بخشايشگر مي يابند» [14] .

13- اعرابي خدمت حضرت حسين عليه السلام آمد و گفت: يابن رسول الله، اداي ديه ي كامله ضامن شده ام و بر آن قادر نيستم. پيش خود گفتم: بايد از كريم ترين مردم سؤال كنم و كسي را از شما اهل بيت رسالت كريمتر گمان ندارم.

آن حضرت فرمود: برادر عرب، از تو سه مسأله سؤال مي كنم، اگر يكي از آنها را جواب گفتي ثلث آن مال را به تو عطا مي كنم، و اگر دو سؤال جواب دادي دو ثلث آنرا خواهي گرفت، و اگر هر سه را جواب گفتي تمام آن مال را به تو عطا مي كنم.

اعرابي گفت: يابن رسول الله، چگونه روا باشد مثل تو كه از اهل علم و شرفي از مثل من سؤال كند، آن حضرت فرمود: از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود:

«المعروف بقدر المعرفة».

«معروف به اندازه ي معرفت است».

اعرابي گفت: هر چه خواهي سؤال كن، اگر دانم جواب مي گويم و گر نه از شما ياد مي گيرم و لا قوة الا بالله.

حضرت فرمود: أفضل اعمال چيست؟ اعرابي گفت: ايمان به خداوند.

فرمود: چه چيز مردم را از هلاكت نجات مي دهد. گفت: اعتماد بر خداوند.


فرمود: زينت مرد در چيست؟ گفت: علمي كه با آن حلم باشد.

فرمود: اگر به اين شرف دست نيابد؟ گفت: مالي كه با آن مروت و جوانمردي باشد، فرمود: اگر اين را نداشته باشد؟ گفت: تهيدستي كه با آن شكيبائي باشد.

فرمود: اگر اين را هم نداشته باشد، اعرابي گفت: صاعقه اي از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند كه غير از اين اهليت ندارد.

امام حسين عليه السلام خنديد و كيسه اي كه هزار دينار زر در آن بود نزد او افكند، و انگشتري كه نگين آن دويست درهم قيمت داشت به او عطا كرد و فرمود:با اين زرها ذمه ي خود را ادا نما و اين انگشتر را در نفقه ي خود صرف كن.

اعرابي آن را گرفت و اين آيه را تلاوت كرد:

(الله أعلم حيث يجعل رسالته) [15] .

«خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد» [16] .

14- شيخ طوسي در تهذيب ازحضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: زني در


حال طواف دست خود را بيرون آورد، مردي كه در عقب او طواف مي كرد دست خود را به دست آن گذاشت. خداوند دست آن مرد را به دست او چسبانيد، هر چند سعي مي كرد نمي توانست جدا كند، تا اينكه مردم طواف را قطع نمودند. فرماندار را خبر كردند، چون حاضر شد، دانشمندان (اهل تسنن) را طلبيد، آنها گفتند: بايد دست آن مرد را قطع نمود زيرا كه او جنايت كرده است.

فرماندار گفت: آيا كسي از فرزندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم در اينجا هست؟ گفتند: آري حضرت حسين بن علي عليهماالسلام امشب داخل مكه شده است. فرماندار آن حضرت را طلبيد و گفت: ببين چه بلائي بر سر ايشان آمده!

حضرت رو به سوي كعبه گردانيد و مشغول دعا شد مدتي دعا كرد، بعد نزد ايشان آمد و دست آن مرد را از دست آن زن خلاص نمود، فرماندار گفت: آيا او را به اين كار عقاب كنيم؟ آن حضرت فرمود: نه [17] .

15- ابوخالد كابلي از يحيي بن ام طويل روايت كرده كه گفت:

روزي در محضر امام حسين عليه السلام نشسته بوديم، ناگاه جواني گريان داخل شد، حضرت از گريه ي او پرسيد.

گفت: مادرم الان از دنيا رفت و وصيت نكرد و مالي دارد، و مرا دستور داد كه چون بميرد كاري نكنم تا به خدمت شما عرض نمايم.

حضرت فرمودند: برخيزيد تا نزد اين زن برويم، چون به در خانه رسيديم حضرت ايستاد و دعا نمود كه خداوند او را زنده كند تا وصيت خود را بعمل آورد. چون آن جناب از دعا فارغ شد، خداوند آن زن را زنده كرد، برخاست و نشست. سپس گفت: اي مولاي من، داخل خانه شو و آنچه مصلحت مي داني مرا به آن امر نما.

حضرت داخل خانه شد و بر بالين او نشست. آنگاه فرمود: وصيت كن خدا تو را رحمت كند، آن زن گفت: اي پسر رسول خدا، من اين مقدار مال دارم كه در فلان مكان مي باشد،


ثلث آن را به شما واگذاشتم، به هر كه خواهي از دوستانت بده، و دو ثلث آن براي اين پسرم باشد اگر مي دانيد از موالي و دوستان شماست. و اگر از مخالفين شما باشد همه ي اموال براي شماست، چون مخالفان در اموال مؤمنين حقي ندارند.

سپس از حضرت خواست كه بر او نماز كنند و در دفن او حاضر شوند و دوباره جان بحق تسليم كرد [18] .

16- مردي خدمت امام حسين عليه السلام آمد و درباره ي ازدواج با زن ثروتمندي مشورت كرد و خود نيز مال بسيار داشت، حضرت موافقت نكردند. آن مرد مخالفت نمود و با او ازدواج كرد. در اندك زماني تهيدست شد.

حضرت فرمودند: مگر نگفتم با او ازدواج مكن، اكنون از او جدا شو، و فلا زن را بگير، خداوند عوض بهتري به تو مي دهد.

جون آن مرد با آن زن ازدواج كرد يك سال بيشتر نگذشت كه ثروت بسيار بهم رسانيد و براي او پسر و دختري آورد و حالش نيكو شد. [19] .

17- امام صادق عليه السلام از پدرانش چنين روايت مي كند: روزي امام حسين عليه السلام به عيادت عبدالله بن شداد رفت كه تب شديدي داشت، چون حضرت داخل شد تب از او رفت، بيمار گفت: راضي شدم به آنچه خداوند به شما بحق داده است، تب نيز از شما مي گريزد.

آن حضرت فرمود: خداوند هيچ چيز را خلق نكرده مگر آنكه به او دستور داده كه از ما اطاعت نمايد، ناگاه صدائي شنيديم و كسي را نديديم كه مي گفت: لبيك، حضرت فرمود: آيا اميرالمؤمنين عليه السلام تو را امر نكردند كه نزديك نشوي مگر به دشمن ما، يا كسي كه گناهكار باشد تا كفاره ي گناه او باشي، چرا نزديك اين مؤمن آمده اي؟ [20] .


18- حضرت امام حسين عليه السلام فرمود:

«صح عندي قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم: أفضل الأعمال بعد الصلاة ادخال السرور في قلب المؤمن بما لا اثم فيه».

«دريافتم گفتار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را كه فرمود: بهترين اعمال بعد از نماز ادخال سرور در قلب مؤمن است بر وجهي كه در آن گناه نباشد».

روزي غلامي را ديدم كه با سگي طعام مي خورد، از او سبب آن را پرسيدم، گفت: اي فرزند رسول خدا، من مغمومم، مي خواهم او را شاد گردانم، شايد شادي او موجب سرور من گردد، زيرا كه من مالكي يهودي دارم، مي خواهم از او نجات يابم.

آن حضرت پيش آن يهودي رفت و فرمود: دويست دينار طلا به تو مي دهم كه غلام را به من بفروشي، يهودي گفت: من غلام را فداي گامهاي تو كردم كه برداشته اي، و اين بستان را نيز به او مي دهم و مال را به تو برمي گردانم.

حضرت فرمود: مال را به تو بخشيدم. يهودي گفت: قبول كردم و به غلام بخشيدم، حضرت فرمود: غلام را آزاد كردم و مالها را به او عطا نمودم.

زن يهودي گفت: من مسلمان شدم و مهر خود را به شوهرم بخشيدم.

يهودي گفت: من نيز مسلمان شدم و اين منزل را به زن خود دادم. [21] .

19- حذيفه يماني گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست حضرت حسين عليه السلام را گرفته و مي فرمود:

«أيها الناس، هذا الحسين بن علي فاعرفوه، فو الذي نفسي بيده انه لفي الجنة و محبيه في الجنة، و محبي محبيه في الجنة»:

«اي مردم، اين حسين فرزند علي است او را


بشناسيد، سوگند بخدائي كه جانم بدست اوست، همانا او در بهشت است و دوستان او و دوستان دوستان او نيز در بهتشند» [22] .

20- در بعضي كتب معتبره از طاووس يماني، و در احاديث معتبره از شيعه و سني روايت شده است كه: چون آن حضرت در شب تار در مكاني مي نشست از سفيدي و نوري كه از پيشاني و پايين گردن آن حضرت ساطع بود، مردم آن حضرت را به آن نور مي شناختند، زيرا كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين دو جا را بسيار مي بوسيد.

شيعه و سني در احاديث معتبره روايت كرده اند: بسيار اتفاق مي افتاد كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در خواب بود و حضرت حسين عليه السلام در گهواره مي گريست و جبرئيل گهواره ي آن حضرت را مي جنبانيد، و با او سخن مي گفت و او را ساكت مي گردانيد. چون فاطمه عليهاالسلام بيدار مي شد مي ديد كه گهواره مي جنبد و كسي باآن حضرت سخن مي گويد و لكن آن شخص را نمي ديد، و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به آن بانو مي فرمود كه او جبرئيل است [23] .

21- از شجاعت و بزرگواري آن حضرت روايت كرده اند كه: روزي در مدينه آن حضرت و وليد بن عقبه - فرماندار مدينه - درباره ي مزرعه اي اختلاف كردند، حضرت عمامه ولي را از سرش برداشت و بر گردنش پيچيد و او را بر زمين كشيد، مروان گفت: هرگز نديده ام كسي بر فرماندار چنين جرأتي بكند.

وليد گفت: حق با اوست و مزرعه از آن حضرت مي باشد.

حضرت فرمود: حال كه اقرار كردي مزرعه را به تو بخشيدم [24] .

22- در «كشف الغمه» روايت شده كه: انس گويد: روزي در خدمت حضرت


حسين عليه السلام بودم كه كنيز آن حضرت گلي نزد آن جناب گذاشت. حضرت فرمود: تو را آزاد كردم، گفتم: يك گل براي تو مي آورد او را آزاد مي كني! حضرت فرمود: خداوند مي فرمايد:

(و اذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها أوردوها) [25] .

«چون تحيت كنند شما را به تحيتي به نيكوتر از آن پاسخ دهيد، يا همان را رد كنيد»؛

تحيت نيكوتر من اين بود كه او را آزاد كنم [26] .

23- يكي از غلامان آن حضرت خيانتي كرد كه مستحق عقوبت گرديد، دستور داد او را بزنند. غلام گفت: اي مولاي من.

(والكاظمين الغيظ)

«فروبندگان خشم خود».

حضرت فرمود: دست از او برداريد، گفت: مولاي من.

(والعافين عن الناس)

«عفوكنندگان از مردم».

حضرت فرمود: تو را عفو كردم. گفت: مولايم.

(والله يحب المحسنين) [27] .

«خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد».

حضرت فرمود: براي خدا تو را آزاد كردم و دو برابر آنچه قبلا به تو مي دادم براي تو مقرر كردم. [28] .

24- ابن عبد ربه از علماء سني در كتاب «عقد الفريد» نقل كرده كه به امام


سجاد عليه السلام عرض شد: چرا اولاد پدر بزرگوار شما كم است؟! فرمود: تعجب است كه چگونه مثل من اولادي از براي او باشد، چونكه پدرم در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مي كرد [29] (پس چه زمان فرصت مي كرد كه نزد همسر خود برود).

25- اهل تسنن روايت كرده اند كه روزي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از خانه عايشه بيرون آمد چون به در خانه ي فاطمه عليهاالسلام رسيد، صداي گريه ي حضرت حسين عليه السلام را شنيد، فرمود: اي فاطمه، مگذار حسين بگريد، كه گريه ي او مرا به درد مي آورد. [30] .

26- ابن شهر آشوب از حضرت امام رضا عليه السلام، و اهل تسنن نيز بطرق متعدده روايت كرده اند كه: روزي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه مي خواهد به محبوبترين اهل زمين پيش اهل آسمان نظر كند، به سوي حضرت حسين عليه السلام بنگرد. [31] .

27- عصام بن المصطلق شامي گويد: به مدينه وارد شدم چون حسين بن علي عليهماالسلام را ديدم، روش نيكو و منظر پاكيزه ي او مرا به شگفت انداخت، حسد مرا واداشت كه بغض و عداوتي كه از پدرش در سينه داشتم ظاهر كنم، نزديك آمدم و گفتم: توئي پسير ابوتراب؟ آن حضرت فرمود: آري، من هر چه توانستم دشنام و ناسزا به آن حضرت و پدرش گفتم.

آن جناب از روي مهرباني به من نظر كرد و فرمود:

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم (خذ العفو و امر بالعرف و أعرض عن الجاهلين... ثم لا يقصرون) [32] .

«گذشت را شيوه ي خود قرار ده، به نيكي فرمان بده و از جاهلان اعراض كن...»

كه آيات اشاره به اخلاق نيكوئي است كه خداوند به پيامبرش دستور داده است.


آنگاه به من فرمود: كار را بر خود سبك و آسان كن و از خداي براي من و خود طلب آمرزش نما، براستي اگر از ما طلب ياري كني ما تو را ياري نمائيم، و اگر عطا طلب كني به تو ببخشيم، اگر طلب ارشاد كني تو را ارشاد كنيم.

عصام گويد: من از گفته و تقصير خود پشيمان شدم و آن حضرت به فراست دريافت و فرمود:

(لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو أرحم الراحمين) [33] .

«ملامتي بر شما نيست خداوند شما را بيامرزد و او أرحم الراحمين است».

اين آيه ي شريفه را حضرت يوسف به برادران خود فرمود كه از او عفو خواستند.

پس آن جناب فرمود: اهل شامي؟ گفتم: بلي، فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم» اين مثلي است، و مقصود آنست كه «دشنام به ما، عادت و خوي اهل شام مي باشد كه معاويه در ميان آنها رواج داده است». پس فرمود: هر حاجتي كه داري به نحو گشاده رويي از ما بخواه كه برآوريم.

عصام گفت: از اين اخلاق شريفه ي آن حضرت در مقابل آن همه جسارتها كه از من سرزد چنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم به زمين فروبروم، لذا آهسته از نزد آن حضرت بيرون آمدم در حالي كه به مردم پناه مي بردم كه آنجناب ملتفت نشود، و بعد از آن كسي نزد من از حضرت و پدرش محبوبتر نبود. [34] .

28- سيد شريف زاهد ابو عبدالله علوي حسيني در كتاب «تعازي» روايت كرده كه امام حسن عليه السلام به امام حسين عليه السلام تعظيم مي نمود چنانكه گويا آن حضرت از امام حسن عليه السلام بزرگتر است.


از ابن عباس روايت كرده كه سبب آنرا از امام حسن عليه السلام پرسيدم، فرمودند: امام حسين عليه السلام هيبتي دارند مانند هيبت اميرالمؤمنين عليه السلام.

ابن عباس گويد: كه امام حسن عليه السلام با ما در مجلسي نشسته بود هرگاه كه امام حسين عليه السلام مي آمد حالش تغيير مي كرد، به جهت احترام امام حسين عليه السلام. [35] .

29- منهال گويد: سوگند به خدا مشاهده كردم كه سر مبارك حضرت حسين عليه السلام بالاي نيزه به زباني گويا قرآن قرائت مي كرد و سوره ي كهف را مي خواند تا به اين آيه رسيد (أم حسبت أن أصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا) [36] .

«آيا گمان كردي كه اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت ما بوده است؟»

پس مردي گفت: بخدا سوگند سر مبارك تو اي فرزند رسول خدا تعجبش بيشتر است. [37] .

30- از پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله و سلم مشهور است كه آن حضرت فرمود:

«ان للحسين عليه السلام في بواطن المؤمنين معرفة مكتومة»

«براستي كه براي حضرت حسين عليه السلام معرفتي پنهاني در دل مؤمنين است» [38] .


31- به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در خانه ي فاطمه عليهاالسلام، حضرت حسين عليه السلام را در دامن خود نشانده بودند. ناگاه گريان شدند و به سجده افتادند، آنگاه فرمودند: اي فاطمه، اي دختر محمد، خداوند متعال در اين ساعت، خود به من وحي فرستاد و الطاف بي پايان به من نمود و فرمود: اي محمد، آيا حسين را دوست مي داري؟ گفتم: آري، نورديده و گل بوستان و ميوه ي دل من است.

پس به من فرمود: اي محمد چه مبارك مولودي است حسين، رحمت و بركات و صلوات و خشنودي خدا را بر او مي فرستم، و نقمت و لعنت و غضب و عذاب و رسوائي و نكال من بركسي است كه او را بكشد، يا با او دشمني كند، يا با او منازعه نمايد.

او سيد شهيدان از اولين و آخرين در دنيا و آخرت است، او سيد جوانان اهل بهشت از جميع خلق است، و پدر او أفضل و نيكوتر از اوست، سلام مرا به او برسان و بشارت ده كه او پرچم و علامت راه هدايت، و هادي اولياء من، و گواه بر خلق، و خازن علم من است، و حجت من بر اهل آسمانها و زمين، و بر جن و انس مي باشد. [39] .

32- محمد بن مسلم گويد: از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام شنيدم كه مي فرمودند:

«ان الله تعالي عوض الحسين عليه السلام من قتله أن جعل الامامة في ذريته والشفاء في تربته و اجابة الدعاء عند قبره، و لا تعد أيام زائريه جائيا و راجعا».

«خداوند عوض شهادت حضرت حسين عليه السلام امامت را در ذريه او، و شفاء را در تربتش قرار داد، و دعا را نزد قبر آن حضرت مستجاب گردانيد، و روزهاي رفتن و برگشتن زائرش از عمرشان حساب نمي شود».

محمد بن مسلم گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: هرگاه به بركت


آن حضرت آنقدر فضيلت داده مي شود براي خود آن جناب چه خواهد بود؟!

فرمودند: خداوند آن حضرت را به پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم ملحق گردانيده و در درجه و مقام با او مي باشد، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند:

(والذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم) [40] .

«آنانكه ايمان آوردند و ذريه هايشان با ايمان از آنها پيروي كردند، ذريه هايشان را به آنها ملحق نمائيم» [41] .

33- نقل شده است كه هنگامي كه شمر روي سينه ي حضرت نشست و اراده ي كشتن آن جناب را داشت لبهاي مبارك آنها جناب حركت مي كرد، شمر يقين داشت كه او را نفرين مي كند، چون سر خود را پيش برد، شنيد كه آن حضرت مي فرمايد: خداوند، من به عهد خود وفا كردم و جان را در راه تو نثار نمودم، تو نيز به عهد خود وفا كن و گناهكاران امت جدم را به من ببخش، و مي دانم كه در عهد تو خلافي نيست،هاتفي او را آواز داد كه؛ ما هم به عهد خود وفا نموديم. [42] .

34- ابوهريره گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از اين آيه سؤال كردم،

(و جعلها كلمة باقية في عقبه) [43] .

«آن را سختي پايدار در تبار او قرار داد»

فرمودند: خداوند امامت را در پشت حسين عليه السلام قرار داد، از صلب او نه نفر امام بيرون مي آيند كه مهدي عليه السلام از ايشانست. [44] .


35- شيخ صدوق رحمه الله مي نويسد: ابوالحسن علي بن ثابت دواليبي در سال 352، از محمد بن علي بن عبدالصمد از علي بن عاصم از حضرت جواد عليه السلام از پدران بزرگوارشان عليهم السلام (به صورت سلسلة الذهب) از حضرت امام حسين عليه السلام برايم نقل كرد كه فرمود: خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رفتم، و أبي بن كعب نزد آن حضرت بود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من فرمودند:

«مرحبا بك يا أباعبدالله، يا زين السموات و الأرض»

«مرحبا به تو اي ابا عبدالله، اي زيور آسمانها و زمين» [45] .

أبي عرض كرد: اي رسول خدا، چطور كسي جز شما زيور آسمانها و زمين است؟!

آن حضرت فرمودند: اي ابي،

«و الذي بعثني بالحق نبيا ان الحسين بن علي في السماء أكبر منه في الأرض، و انه لمكتوب عن يمين عرش الله: مصباح هدي و سفينة نجاة...».

«سوگند بخدائي كه مرا به پيامبري بحق مبعوث نمود همانا حسين بن علي عليه السلام در آسمان بزرگوارتر از زمين است، و همانا در سمت راست عرش خدا نوشته شده: او مشعل هدايت و كشتي نجات، پيشواي نستوه، (صاحب) عزت، شرف، و درياي علم و ذخيره (پروردگار) است» [46] .


بسياري از فضائل آن حضرت را مي توانيد در تفسير اين آيات ملاحظه كنيد: آيه ي تطهير [47] ، آيه ي مباهله [48] ، سوره هل أتي [49] ، سوره ي والفجر خصوصا آيه ي

(يا أيتها النفس المطمئنة، ارجعي الي ربك راضية مرضية) [50] ، آيه ي (و فديناه بذبح عظيم) [51] ، آيه ي كهيعص، آيه ي (و اولو الأرحام بعضهم أولي ببعض في كتاب الله) [52] ، آيه ي (و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا) [53] ، آيه ي (حملته أمه كرها و وضعته كرها) [54] آيه ي (فما بكت عليهم السماء و الأرض) [55] آيه ي (أم حسبت أن أصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا) [56] ، آيه ي (الذين أخرجوا من دريارهم بغير حق) [57] ، آيه ي (و اذا الموؤدة سئلت بأي ذنب قتلت) [58] .

برخي از روايات وارده در شأن نزول آيات ياد شده درضمن فصلهاي كتاب خواهد آمد.



پاورقي

[1] امالي صدوق : 139 م 29 ح 3.

[2] کامل الزيارات : 51 ب 14 ح 4.

[3] کامل الزيارت : 52 ح 11، ارشاد: 131:2 ب 4، اهل تسنن نيز اين حديث را بطرق متعدد در کتب معتبره‏ي خود روايت کرده‏اند از قبيل: مسند احمد: 174:4، سنن ترمذي: 658:5 ح 3775، سنن ابن ماجه 51:1 ح 144، مستدرک حاکم: 177:3 و گويد: سند حديث صحيح است.

[4] تذکرة الشهداء : 16.

[5] ارشاد مفيد: 25:2 ب 3.

[6] مناقب ابن شهر آشوب: 65:4 فصل مکارم اخلاق آن حضرت عليه‏السلام.

[7] مناقب: 65:4.

[8] مناقب: 66:4، تذکرة الشهداء : 18 بنقل از ابن‏جوزي در تذکرة الخواص.

[9] مناقب: 66:4.

[10] مناقب: 69:4.

[11] تفسير عياشي: 257:2 (سوره‏ي نحل، آيه‏ي 32) و مناقب: 66:4.

[12] مناقب: 394:3.

[13] سوره‏ي نساء، آيه‏ي 64.

[14] سوره‏ي نساء، آيه‏ي 64.

[15] سوره‏ي انعام، آيه‏ي 124.

[16] جامع الأخبار : 137 ف 96، مقتل خوارزمي: 157:1 ف 7، و چند حديث نظير اين نيز روايت کرده است.

فخر رازي در تفسير کبير خود ذيل آيه‏ي شريفه (و علم آدم الأسماء کلها) اين حديث را با اضافاتي در صدر آن آورده که:

اعرابي عرض کرد: از جد شما شنيدم که مي‏فرمودند: هر وقت حاجتي داريد از چهار گروه بخواهيد؛ عربي شريف، مولاي کريم، حامل قرآن، يا زيباروي، (و هر چهار خصلت در شما جمع است، چون) عرب به جد شما شرافت يافت، و بزرگواري خوي و روش شماست، و قرآن در خانه‏ي شما نازل شد، و اما زيبايي صورت؛ از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که فرمودند: هر وقت خواستيد به من نظر کنيد به حسن و حسين بنگريد.

امام حسين عليه‏السلام فرمودند: حاجتت چيست؟ اعرابي آن را بر زمين نشست...

(فضائل الخمسة: 332:3).

[17] وسائل: 227:13 ب 14 از مقدمات طواف ح 7.

[18] الخرايج قطب راوندي : 225 ب 4، بحارالانوار، ج 180:44.

[19] الخرايج : 227، بحارالأنوار: 182:44.

[20] مناقب: 51:4، رجال کشي: 298:1 ح 141.

[21] مناقب: 75:4.

[22] بحارالانوار، ج 262:43 ح 6.

[23] بحارالانوار، ج 187:44 باب معجزات آن حضرت ذيل ح 16، جلاء العيون علامه مجلسي : 305 ب 5 ف 4.

[24] بحارالانوار، ج 191:44 باب مکارم اخلاق آنحضرت ح 4، جلاء العيون: 295 ف 3.

[25] سوره‏ي نساء، آيه‏ي 86.

[26] بحارالانوار، ج 195:44 ح 8.

[27] سوره‏ي آل‏عمران، آيه‏ي 134.

[28] بحارالانوار، ج 195:44 ضمن ح 9.

[29] بحارالانوار، ج 196 : 44 ح 10.

[30] جلاء العيون : 288 ب 5 ف 2.

[31] جلاء العيون : 288 ب 5 ف 2.

[32] سوره‏ي اعراف، آيه‏هاي 202-199.

[33] سوره‏ي سوف، آيه‏ي 92.

[34] منتهي الامال: 286:1.

[35] منتهي الامال: 288:1.

[36] سوره‏ي کهف، آيه‏ي 9.

[37] مدينة المعاجز: 136:4 معجزه‏ي 171 ح 1137، و نظير آن ح 1136 از زيد بن ارقم، و در ح 1138 آمده که آن حضرت فرمود: امر من شگفت‏آورتر از کار اصحاب کهف و رقيم است.

[38] بحارالانوار، ج 272:43 باب فضائل حسنين عليهماالسلام ضمن ح 39، القطرة: 178:1 (چاپ جديد ص 298) ب 5 ح 8، ولي در مهيج الأجزان : 222 م 9 بجاي «معرفة مکتومة» «محبة مکتومة»: «محبت پنهاني» نقل شده است.

[39] کامل الزيارات : 70 ب 22 ح 6، جلاء العيون : 319 ب 5 ف 6.

[40] سوره‏ي طور، آيه‏ي 21.

[41] بحارالانوار، ج 69:101 باب 27 از مزار، و ج 221:44، امالي طوسي: 324:1.

[42] رياض الشهادة: 31:2 م 2، و نظير آن در تذکرة الشهداء : 13.

[43] سوره‏ي زخرف، آيه‏ي 28.

[44] مناقب ابن شهر آشوب: 46:4، و به اين مضمون روايات ديگر آمده است به تفسير نور الثقلين: 596:4 و... مراجعه شود.

[45] آسمان دنيا به کواکب مزين است ولي او تنها زينت آسمان دنيا نيست بلکه از آسمان دنيا تا عليا تا برسد به أرضين سفلي، که اگر حضرت حسين عليه‏السلام نباشد وجود جمال ندارد.

[46] عيون الأخبار: 48:1 ب 6 ح 29، بحارالانوار، ج 204:36 ح 8 و ج 184:94.

[47] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 33.

[48] سوره‏ي آل عمران، آيه‏ي 61.

[49] سوره‏ي انسان.

[50] سوره‏ي فجر، آيه‏ي 28.

[51] سوره‏ي صافات، آيه‏ي 107.

[52] سوره‏ي انفال، آيه‏ي 75.

[53] سوره‏ي اسراء، آيه‏ي 33.

[54] سوره‏ي احقاف، آيه‏ي 15.

[55] سوره‏ي دخان، آيه‏ي 29.

[56] سوره‏ي کهف، آيه‏ي 9.

[57] سوره‏ي حج، آيه‏ي 40.

[58] سوره‏ي تکوير، آيه‏ي 8.