بازگشت

برير بن خضير


يزيدبن معقل از سپاه ابن زياد فرياد برآورد: اي برير، آنچه را خدا با تو كرده است چگونه مي بيني؟

برير گفت: خداوند خير براي من پيش آورده و براي تو شر و بدي پيش آورده است.

يزيد گفت: دروغ گفتي، با آن كه پيش از اين دروغگو نبوده اي. آيا به ياد مي دهي كه روزي در ميان طايفه بني لوفان با يكديگر قدم مي زديم و تو مي گفتي: معاويه گمراه بود و علي بن ابي طالب عليه السلام امام هدايت بود.

برير گفت: آري به ياد دارم و اينك نيز گواهي مي دهم كه همين نظر من است.

يزيد گفت: و من گواهي مي دهم كه تو از گمراهاني.

پس برير را به مباهله خواند. هر دو دستهاي خود به آسمان برداشتند و از خداوند خواستند آن را كه دروغ مي گويد لعن كند و بكشد.

سپس با همديگر به پيكار پرداختند و برير چنان ضربه اي بر سر يزيد فرود آورد كه كله خود و سر او دو نيم شد و شمشير در ميان كله خود ماند. هنگامي كه برير قصد بيرون كشيدن شمشير را داشت رضي بن منقذ عبدي بر او حمله برد و با همديگر درآويختند. برير، رضي را بر زمين كوبيد و بر روي سينه او نشست. رضي از ياران خود كمك خواست.

كعب بن جابر در پاسخ كمك خواهي او روانه شد تا با نيزه خويش به برير حمله كند، در اين هنگام عفيف بن زهير كه شاهد ماجرا بود فرياد زد:

اي مرد! اين بريربن خضير است، كسي كه در جامع كوفه براي ما قرآن مي خواند.

امّا كعب به هشدار عفيف گوش نداد و بر او حمله برد و نيزه خويش در پشت او نشاند. كعب با نيزه خود برير را از روي رضي بلند كرد و آنگاه او را به ضربت شمشيري به شهادت رساند.