بازگشت

عمرو بن قرظه


تيرهاي دشمن به سوي حسين عليه السلام مي آمد. عمروبن قرظه انصاري برخاست و خود را سپر امام كرد و به سينه و پيشاني خود، امام را در برابر تيرهايي كه به سوي او مي آمد حفاظت كرد و بدين سان آسيبي به حسين عليه السلام نرسيد. عمرو هنگامي كه زخمهاي فراوان برداشت رو به حسين عليه السلام كرد و گفت: اي پسر رسول خدا! آيا وفا كردم؟ امام فرمود: آري تو در قيامت نيز پيشاپيش من هستي. سلام مرا به رسول خدا برسان و او را بگوي كه من نيز در پي ميآيم. عمرو پس از اين آخرين گفت وگو با امام بر زمين افتاد. در اين هنگام برادر او علي كه در سپاه ابن سعد بود فرياد زد: اي حسين! اي دروغگو! برادرم را فريفتي و او را به كشتن دادي. امام عليه السلام فرمود: من برادر تو را نفريفتم، بلكه خداوند او را هدايت و تو را گمراه كرد. علي گفت: خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم. پس به سوي حسين عليه السلام يورش آورد، امّا نافع بن هلال بر سر راه او ايستاد و او را به نيزه خويش بر زمين افكند.