بازگشت

نماز در گرماگرم پيكار


ابوثمامه صائدي به خورشيد نگريست و ديد ظهر شده است. پس به حسين عليه السلام گفت: جانم به فداي تو، مي بينم كه دشمنان به تو نزديك شده اند. به خداوند سوگند، نه نمي توانم بپذيريم تو كشته شوي مگر آن كه پيش از تو كشته شوم. امّا دوست دارم در حالي به ديدار خداوند روم كه اين نماز را كه وقتش نزديك شده است بجاي آورده باشم.

حسين عليه السلام نيز سر به آسمان بلند كرد و فرمود: خداوند تو را از نمازگزاران و ذاكران قرار دهد، نماز را به ياد آوردي. آري، اكنون اوّل وقت نماز است. از دشمنان بخواهيد از ما دست بدارند تا نماز بگزاريم.

حصين بن تميم كه از سپاهيان ابن سعد بود اين سخن حسين عليه السلام را شنيد و گفت: نماز از شما پذيرفته نيست.

حبيب بن مظاهر در پاسخ او گفت: اي الاغ، آيا مدعي هستي كه نماز از خاندان پيامبر صلّي الله عليه و آله پذيرفته نمي شود و از تو پذيرفته مي شود؟

حصين به حبيب هجوم آورد. حبيب شمشيري بر صورت اسب نواخت و حصين از روي اسب بر زمين افتاد. يارانش او را كه زخمي شده بود برداشتند و رهانيدند.

پس از آن حبيب جنگ سختي كرد و با همه آن كه سنّي از او گذشته بود، شصت و دو تن را از سپاه دشمن به قتل رساند. در اين ميان بديل بن صريم به او حمله كرد و شمشيري بر او فرود آورد. از آن سوي نيز مردي تميمي نيزه اي بر او فرود آورد و در نتيجه وي بر زمين افتاد. چون خواست برخيزد حصين خود را به او رساند و چند ضربت شمشير بر پيكر او فرود آورد. پس حبيب بر زمين افتاد و آن مرد تميمي پيش تاخته، سر او را از تن جدا كرد.

كشته شدن حبيب، حسين عليه السلام را تكان داد، و فرمود: از خداوند براي خود و يارانم صبر مي طلبم.

پس از او حرّبن يزيد رياحي در حالي كه زهيربن قين نيز از او پشتيباني مي كرد از ميان ياران حسين عليه السلام بيرون آمد. هر دو دمي چند جنگيدند و هر كدام كه پيش مي تاختند ديگري از او پشتيباني مي كرد و مهاجمان را از پيرامونش مي پراكند.

اسب حرّ نيز زخم برداشته بود و خون از سر و رويش مي ريخت و حرّ نيز بيتي از عنتره بر زبان داشت كه ميگويد:

همچنان بر دشمن مي تازم و اسب خويش را به ميان آنان مي رانم تا هنگامي كه شكم اسب را خون فراگيرد.

حصين از ياران ابن سعد به يزيدبن سفيان گفت: اين همان حرّ است كه آرزوي كشتنش داشتي و يزيد گفت: آري.

پس به هماوردطلبي حرّ بيرون آمد و طولي نكشيد كه حرّ او را به قتل رساند.

سپس ايوب بن مشرح تيري به سوي اسب حرّ افكند و اسب را پي كرد اسب سكندري خورد و حرّ بر زمين افتاد، شمشير به دست و چونان شيري كه فرود آمده باشد. او پياده جنگيد تا آن كه افزون بر چهل تن از ياران ابن سعد را كشت. پس از آن سپاهيان ابن سعد او را در ميان گفتند و از پاي درآوردند.

حرّ را به اردوي ياران حسين آوردند و در مقابل خيمه كشتگان گذاشتند.

حسين عليه السلام حرّ را نگريست و در حالي كه خون از چهره او پاك ميكرد خطاب به او كه هنوز نيمه جاني در تن داشت فرمود: تو آزاده اي چونان كه مادرت تو را آزاده نام نهاده است. تو در دنيا و آخرت آزاده اي.

حسين عليه السلام نماز ظهر را برپا داشت. گفته اند او با ياران باقيمانده نماز خوف به جاي آورد و به هنگام نماز زهيربن قين و سعيدبن عبداللّه حنفي در رأس نيمي از ياران پيشاپيش نمازگزاران ايستاده بودند. پس از آن زخم تيرها سعيدبن عبداللّه را ناتوان ساخت بر زمين افتاد در حالي كه مي گفت: خدايا اين دشمنان را به همان لعن و نفريني گرفتار كن كه عاد و ثمود را گرفتار كردي. خدايا به پيامبرت از جانب من سلام برسان و به او برسان كه چه زخمهايي برداشته ام. من خواسته ام به اين كارم از پاداشي كه در ياري خاندان پيامبرت مي دهي برخوردار شوم.

سعيد در اين هنگام، همچنين روي به حسين عليه السلام كرد و گفت: اي پسر رسول خدا! آيا كار خود به انجام رساندم؟ حسين عليه السلام در پاسخ او فرمود: آري، تو فرداي قيامت پيشاپيش من خواهي بود.

بدين سان سعيد نيز درگذشت. پس از شهادت در بدن او افزون بر زخم شمشيرها، سيزده نيزه بود.

پس از آن كه حسين عليه السلام نماز را به پايان برد به باقيمانده يارانش فرمود:

اي بزرگان، اين بهشت است كه اكنون درهايش گشوده و نهرهايش براي شما مهيا و ميوه هايش آماده چيدن است، و اين رسول خدا و شهيدان راه خدايند كه در انتظار گامهاي شمايند. دين خدا و دين پيامبر خدا را پاس داريد و از ناموس پيامبر دفاع كنيد.

ياران همه گفتند: جان همه ما فداي تو باد و خون ما سپر بلاي تو. به خداوند سوگند تا خون در رگهاي ما جاري است هيچ گزندي به تو و ناموست نخواهد رسيد.



از حـسيـن است پـايـدار نـماز

وز قـيـام وي اسـتـوار نـمـاز



نخل سرسبز نهـضـت او راست

آب از خـون و بـرگ و بار نماز



بـيـن اهـمّـيّت نـمـاز كـه او

خواند در حال اضـطـرار نـماز



اي حسين اي كه نزد حق ّ چون تو

كـس نـبـوده به روزگـار نمـاز



ز تو اي بهتـريـن نـمـازگـزار

زد به سر تـاج افتـخـار نـمـاز



اثرش از قـيامـت افـزون بـود

اين كه خوانـدي به كـارزار نماز



زنده كردي نمـاز را خـوانـدي

چون در آن دشت مرگبار نـمـاز



ز سـحـاب كــمـان آل زيـاد

كه از آن فرقه داشت عار نـمـاز



هـمه بـاران تيـر مـي بـاريد

تا كه كـردي تـو برگزار نـمـاز



ليك با جمـلـه بـي قـراري ها

داد جـان تـو را قـرار نـمـاز



سيد رضا مؤيد