بازگشت

علي بن زيد بن حسين


علي بن زيد در كوفه خروج كرد، و جمعي از عوام و عرب هاي كوفه با وي بيعت كردند، و از زيديه و مردمان اهل فضل كسي به هواخواهي او قيام نكرد.

و من بزرگان آنان را كه ديدار كردم، او را مذمت كرده و راه و روشش را نمي پسنديدند.

مهتدي از خروج وي مطلع شد، شاه بن مكيال را با لشكري بسيار به دفع او فرستاد، و اين جريان پيش از آن بود كه ناجم [1] در بصره خروج كند.

علي بن سليمان كوفي از پدرش روايت كند كه گويد: ما با علي بن زيد بوديم و حدود دويست نفر سوار بيش نبوديم كه با او در ناحيه اي از نواحي كوفه فرود آمديم، خبر ورود شاه بن مكيال به ما رسيد، و ما حشمت علي بن زيد را داشتيم، و چون خبر ورود لشكر به ما رسيد علي بن زيد به ما گفت: اين مردم فقط مرا مي خواهند، و شماها برويد كه من بيعت خود را از گردن شما برداشتم، ما در پاسخش گفتيم: نه به خدا ما هرگز چنين كاري نخواهيم كرد و به دنبال او رفتيم تا وقتي كه شاه بن مكيال با لشكري عظيم كه مقاومت در مقابل آنها براي ما مقدور نبود به ما رسيد، ورود آنها رعبي عظيم در دل ما افكند. علي بن زيد كه وحشت و اضطراب ما را مشاهده كرد به ما رو كرده گفت: پابرجا باشيد و بنگريد من چه مي كنم! ما ايستاديم و علي شمشير كشيد و خود را پوشاند، آنگاه به قلب آن لشكر بي كران حمله كرد و چپ و راست آنها را به شمشير مي زد؛ آنها كه چنان ديدند راه باز كرده و علي بن زيد از وسط آنها گذشت و از پشت سرشان بيرون رفت و خود را به تلي كه عقب لشكر بود برسانيد و از آن تل بالا رفته به ما اشاره كرد، آنگاه دوباره از پشت سرشان حمله كرد و آنها را شكافته خود را به ما رسانيده، و چون به نزد ما آمد گفت: شما از (جنگ با) امثال اين مردم چه وحشت و اضطرابي داريد!

سپس براي بار دوم و سوم اين كار را تكرار و در حمله سوم ما نيز به دنبال وي حمله افكنديم و به سختي آنها را شكست داديم و با اين حال مردم كوفه به جهت افراد زيادي كه از آنها در جريان انقلاب يحيي بن عمر به قتل رسيده و يا به اسارت رفته بود با علي بن زيد پايداري نكردند.

و در اين اوقات بود كه ناجم [2] در بصرة طلوع كرد. علي بن زيد و جمعي از طالبين به نزد وي رفتند كه از آن جمله بودند:


پاورقي

[1] منظور از ناجم: صاحب زنج معروف است که در بصره خروج کرد و خود را از فرزندان زيد بن علي مي دانست.

وي کشت و کشتار و جناياتي در بصره و ساير شهرها انجام داد که در تاريخ کم نظير است و نسبي که او براي خود ذکر مي کرد نزد علماي انسب صحيح نبوده گذشته از آنکه گاهي خود را جزء فرزندان احمد بن عيسي و گاهي از فرزندان يحيي بن زيد مي دانست و به گفته مسعودي رفتار او نشانه آن بود که وي از فرزندان ابوطالب نيست.

و چون خود را از فرزندان زيد مي دانست: علي بن زيد و جمعي از فرزندان ابوطالب به نزد او به بصره رفتند ولي چنان که طبري گويد: تا آنها به بصره نيامده بودند خود را از فرزندان احمد بن عيسي بن زيد مي دانست، ولي پس از ورود آنها به بصره مدعي شد که من از فرزندان يحيي بن زيد هستم، و اين هم ادعاي دروغي بود که او داشت زيرا مورخين اجماع دارند که يحيي بن زيد فرزندي نداشت جز دختري که در ايام شيرخوارگي از دنيا رفت.

و چنان که مؤلف پس از اين اشاره کند علي بن زيد پس از ورود به بصره و اطلاع از ادعاهاي دروغ او سرکردگان سپاه صاحب زنج را به بيعت با خود دعوت کرد، و همين سبب قتل او گرديد، چون وقتي صاحب زنج از اين جريان خبر يافت، گردن او و دو تن ديگر يعني محمد بن قاسم و طاهر بن احمد بن قاسم را بزد و هر سه را به قتل رسانيد.

[2] نام او علي بن محمد بن عبدالرحيم است. و در تاريخ سيستان صفحه 242 گويد مدت چهارده سال مردم بصره را دعوت کرد. مصحح.