بازگشت

جريان شهادت آن حضرت


حضرت رضا عليه السلام بيمار شد - همان بيماري كه موجب شد از اين جهان برود.

و پيش از اين بيماري هرگاه نزد مأمون سخن از فرزندان سهل (فضل بن سهل وزير و حسن بن سهل والي عراق و حجاز و شامات و غيره) به ميان مي آمد، حضرت رضا از آنها عيب جويي مي كرد و مأمون را از پيروي آن دو و شنيدن سخنانشان نهي مي فرمود.

و ديگر آن روزي مشاهده فرمود كه مأمون براي نماز وضو مي سازد و آب وضوي او را غلام به دستش مي ريزد، حضرت رضا عليه السلام بدو فرمود: اي اميرالمؤمنين در عبادت پروردگارت هيچ كس را شريك او مساز! [1] .

و چون آن حضرت بيمار شد، مأمون به عيادت او مي آمد تا بيماري آن حضرت سنگين شد (وي را به شرحي كه پس از اين بيايد مسموم كرد) و خود مأمون نيز تمارض كرد و چنان وانمود كرد كه او نيز با آن حضرت در اثر خوردن مسموم و بيمار شده و حضرت رضا عليه السلام بيماريش ادامه يافت تا از اين جهان رفت.


پاورقي

[1] مقصود اين است که اين جريانات يعني بدگويي از پسران سهل و خرده گيري آن حضرت به مأمون در مسئله آب وضو، مأمون را نسبت بدان جناب بدبين مي کرد و پسران سهل نيز وقتي مطلع شدند که علي بن موسي الرضا بر کارهاي آنان پيش مأمون خرده گيري مي کند و معايب آنها را گوشزد مي فرمايد، ساکت ننشسته و شروع به سعايت از آن حضرت کردند و سعايت آنها و جريان وضو دست به دست هم داد و مأمون را به قتل آن حضرت مصمم ساخت و نقشه مسموم ساختن حضرت را بدين ترتيب کشيد.

ولي حقيقت اين است که مأمون - چنان که از تواريخ و جريانات بعدي برمي آيد - از آغاز مصمم به قتل آن حضرت بوده، و اساسا مسئله وليعهدي نيز روي سياست بود، او پي بهانه اي مي گشت و اين مطالب بهانه اي بود که خيال خود را از ناحيه آن حضرت و ساير علويان آسوده سازد.