ذكر افرادي كه با حسين صاحب فخ قيام كردند
احمد بن عبيدالله به سندش از مدائني روايت كرده كه گفت: كساني كه از خاندان حسين بن علي با او خروج كردند عبارت بودند: از يحيي، سليمان، و ادريس - فرزندان عبدالله بن حسن بن حسن، علي بن ابراهيم بن حسن - در مكه - ابراهيم بن اسماعيل طباطباء، و حسن بن محمد بن عبدالله بن حسن و عبدالله و عمر - فرزندان اسحاق بن حسن بن علي بن حسين - و عبدالله بن اسحاق بن ابراهيم بن حسن.
اينها كساني هستند كه مدائني از آنها نام ذكر كرده، ولي ما در اول داستان خروج حسين بن علي و نام خروج كنندگان با آن جناب را از خاندانش ذكر كرديم و تعداد آنها بيش از افرادي است كه مدائني ذكر كرده است. براي اطلاع بيشتر بدانجا رجوع كنيد و تكرار آن مورد ندارد.
و علي بن ابراهيم علوي به سندش از سعيد بن خيثم روايت كرده كه گفت: من و علي بن هشام بن يزيد و يحيي بن يعلي از زمره خروج كنندگان با حسين بن علي بوديم.
و نيز از علي بن احمد باني روايت كرده كه گويد: من در كوفه از ابي السرايا شنيدم كه با عامر بن كثير مي گفت: تو با حسين بن علي صاحب فخ خروج كردي؟ گفت: آري.
و علي بن عباس به سندش از ابراهيم بن اسحاق روايت كرده كه گويد: من از حسين بن علي - صاحب فخ - و يحيي بن عبدالله شنيدم كه مي گفتند: ما تا وقتي كه با خاندان خود مشورت نكرديم اقدام به خروج و قيام نكرديم و حتي با موسي بن جعفر عليه السلام مشورت كرديم و او به ما دستور خروج و قيام داد. [1] .
و از نصر خفاف روايت كرده كه گفت: من در جنگ به همراه حسين بن علي جنگ مي كردم، ضربتي به من اصابت كرد كه گوشت و استخوان را برد و من آن شب را به ناله و آه به سر بردم و ترس آن را داشتم كه ناله ام را بشنوند و بيايند مرا دستگير سازند تا اينكه مختصر خوابي مرا ربود و پيغمبر صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به نزد من آمد و استخواني را برداشت و بر شانه يا بازوي من نهاد، و چون صبح شد ديدم هيچ اثري از آن درد در من نيست.
و احمد بن عبيدالله به سندش از چند تن از بستگان محمد بن سليمان نقل كرده كه آنها گفتند: چون هنگام مرگ محمد بن سليمان دررسيد، شهادتين را بدو تلقين مي كردند ولي او به جاي شهادتين اين شعر را مي خواند:
الا ليت امي لم تلدني و لم أكن لقيت حسينا يوم فخ و لا حسن [2] .
و از مراثي كه درباره صاحب فخ گفته اند به روايت احمد بن سعيد از يحيي بن حسن علوي قول عيسي بن عبدالله [3] است كه گويد:
فلابكين علي الحسين
بعولة و علي الحسن
و علي ابن عاتكة [4] الذي
اثووه ليس بذي كفن
تركوا بفخ غدوة
في غير منزلة الوطن
كانوا كراما هيجوا
لا طائشين و لا جبن
غسلوا المذلة عنهم
غسل الثياب من الدرن
هدي العباد بجدهم
فلهم علي الناس المنن
1. من براي حسين به آواز بلند مي گريم و نيز بر حسن (بن محمد بن حسن مثني)
2. و هم براي فرزند عاتكه (سليمان بن عبدالله كه او را بي كفن در آنجا گذاردند.
3. آنها را در صبحگاهي در سرزمين فخ - در جايي كه وطن آنها نبود - گذاردند.
4. آنان مردان بزرگواري بودند كه جنبش كردند و در اين جنبش نه سبك عقل بودند و نه ترسان.
5. آنها آلودگي و چركي خواري را از تن خود شستند همچنان كه چركي لباس را مي شويند.
6. بندگان خدا به وسيله جد ايشان هدايت يافتند و از اين رو آنها بر مردم منتها دارند. و علي بن ابراهيم علوي خودش يا از ديگري نقل كرده كه گفت: من مردي را در خواب ديدم كه از من خواست تا اين اشعار را براي او بخوانم و چون براي وي خواندم به من گفت:
اين يك شعر را هم بر آن بيفزا:
قوم كرام سادة من هم و ممن هم ثم من [5] .
و احمد بن عبيدالله به سندش از ابي صالح فزاري نقل كرده، آن شبي كه حسين بن علي - صاحب فخ - در آن به قتل رسيد در تمام شب از هاتفي شنيده مي شد كه اين اشعار را مي خواند:
ألا يالقوم للسواد المصبح
و مقتل اولاد النبي ببلدح
لبيك حسينا كل كهل و أمرد
من الجن ان لم يبك من انس نوح
فاني لجني و ان معرسي
لبالبرقة السوداء من دون زحزح
1. اي فغان و فرياد براي مردمي كه تاريكي امشب را به صبح آورند در حالي كه كشتارگاه فرزندان پيغمبر در بلدح است.
2. بايد براي حسين پير و جوان از جنيان بگريند، اگر از انس نوحه گري نيست كه گريه كند.
3. و من يك تن از جنيان هستم كه منزلگاهم در برقه سوداء (سنگزار سياه) در پايين زحزح است.
مردم اين اشعار را مي شنيدند و نمي دانستند چه خبر است تا وقتي كه خبر كشته شدن حسين بن علي بدانها رسيد.
و نيز اين اشعار كه برخي آنها را از داود بن عباس و برخي ديگر آن را از داود سلمي دانسته اند در مرثيه كشته شدگان فخ سروده شده:
يا عين ابكي بدمع منك منهمر
فقد رأيت الذي لاقي بنو حسن
صرعي بفخ تجر الريح فوقهم
أذ يالها و غوادي الدلج لمزن
حتي عفت أعظم لو كان شاهدها
محمد ذب عنها ثم لم تهن
ماذا يقولون والماضون قلبهم
علي العداوة و البضاء و الاحن
ماذا يقولون ان قال النبي لهم:
ماذا صنعتم بنافي سالف الزمن
لا الناس من مضر حاموا و لا غضبوا
و لا ربيعة والأحياء من يمن
يا ويحهم كيف لم يرعوا لهم حرما
و قدر علي الفيل حق البيت ذي الركن
1. اي ديده گريه كن با اشك ريزان خود كه ديدي بنو حسن (فرزندان امام حسن عليه السلام) چه ديدند! و چه بلايي بر سرشان آمد.
2. در سرزمين فخ روي زمين افتاده و باد دامن كشان بر آنها مي گذرد، و همچنين ابرهاي رونده پرآب.
3. تا اينكه پوسيده شده استخوانهايي كه اگر محمد صلي الله عليه و آله آنها را مشاهده مي كرد از آن دفاع مي كرد و مورد اهانت و خواري واقع نمي شد.
4. اينها (بني عباس كه به كشتن اينان دست زدند) و همچنين پدران گذشته شان (كه ساير فرزندان حسن را كشتند) بر اين دشمني و عداوت و كينه اي كه دارند (چه پاسخي مي دهند و) چه مي گويند؟
5. اينها پاسخ پيغمبر را در قيامت چه مي گويند اگر پيغمبر بدانها فرمايد: شما در گذشته با ما چه ها كرديد؟
6. نه مردم قبيله مضر از اينان حمايت كردند و به خشم آمدند و نه ربيعه و نه قبايل يمن (از حمير و قحطان) [6] .
7. اي واي بر اينها كه چگونه مراعات حرم خدا را نكردند با اينكه فيل احترام آن خانه داراي ركن را نگه داشت.
پاورقي
[1] اين حديث با حديثي که مؤلف در چند صفحه قبل ذکر کرده چندان سازگار نيست.
[2] اي کاش مادر مرا نزائيده بود و نيز با حسين بن علي و حسن (بن محمد) در فخ برخورد (و جنگ نمي کردم.
اين حکايت را برخي از مشايخ ما نقل کرده اند و در نقل آنها شعر بدين گونه است:
ألا ليت امي لم تلدني
و لم أشهد حسينا يوم فخ
اي کاش مادر مرا نزائيده بود و حسين را در جنگ فخ مشاهده نمي کردم (و برخورد و جنگي با او نداشتم.). و هم او گويد: هرگاه محمد (بن سليمان يکي از سرلشکران بني عباس در جنگ فخ) برادرش جعفر را که او نيز در جنگ فخ حضور داشت) مي ديد ناله اي مي کرد و شعر فوق را مي خواند. مؤلف.
[3] از کتاب الاستقصاء الاخبار المغرب الاقصي تأليف احمد بن خالد سلاوي، چاپ مصر، ج 1، صفحه 67 نقل شده که مراد عبدالله بن اسحاق بن ابراهيم بن الحسن است. مصحح.
[4] از کتاب الاستقصاء الاخبار المغرب الاقصي تأليف احمد بن خالد سلاوي، چاپ مصر، ج 1، صفحه 67 نقل شده که مراد عبدالله بن اسحاق بن ابراهيم بن الحسن است. مصحح.
[5] مردماني بس بزرگوار و آقا، چه کساني بودند آنها؟ چه کساني و چه کساني؟!.
[6] نسبت عرب، حجازي ها به ربيعه و مضر فرزندان نزار مي رسد، و يمانيها به حمير و قحطان.