بازگشت

دقيقة اخري


شيخ فخرالدين طريحي نجفي در كتاب منتخب روايت داشته كه:

چون امام حسين در هنگام سفرش به كوفه به منزل سوقه رسيد دورتر از مردمان به جائي نشست. به ناگاه مردي از كوفه رسيد. پس جناب شهادت مآب از آن شخص استفسار از اخبار اهل كوفه فرمود. آن شخص عرض كرد كه: اي آقاي من! بيرون نيامدم از كوفه تا اين كه ديدم مسلم بن عقيل و هاني را كه ايشان را كشته بودند و سر ايشان را براي يزيد - لعنة الله - فرستادند. پس آن جناب فرمود: (انا لله و انا اليه راجعون) [1] و آن مرد رفت. و هيچ يك از اصحاب به آن اطلاع نيافت. و براي مسلم دختري بود يازده ساله كه به همراه جناب شهادت مآب بود. پس چون امام حسين - عليه السلام - از جاي خود برخاست به سوي خيمه آمد. پس آن دختر را خواست و او را اعزاز [2] فرمود و نزديك خود، او را جاي داد. پس آن دختر احساس شر نمود. براي اين كه امام حسين - عليه السلام - سر و پيشاني او را دست كشيده بود؛ چنان كه با يتيمان به جاي آوردند. پس گفت: اي عمو! (و بنا بر بعضي از نسخ اي خالو) من نديدم تو را كه پيش از امروز چنين كاري با من كرده باشي گمان آن دارم كه پدرم شهيد شد. پس آن جناب نتوانست كه عنان گريه را نگه دارد و فرمود كه: اي دختر من! پدر تو مي باشم و دختران من خواهران تو مي باشند. پس آن دختر فرياد كرد، و واويلا گفت. پس اولاد مسلم اين كلام را شنيدند، آه حزين


كشيدند و گريه ي بسيار كردند، و عمامه بر زمين انداختند. راوي گفت كه تامل كرد امام حسين در اين حالت و قتل مسلم بن عقيل و اين كه اهل كوفه همان كساني بودند كه اعانت كردند بر قتل اميرالمؤمنين و غارت امام حسن و خنجر زدن بر ران امام حسن پس گريست، گريستن شديدي تا اين كه ريش مباركش به اشك تر گرديد [3] .

مؤلف اين كتاب گويد كه: مس اجنبي اجنبيه را حرام است و پيغمبر و امام در اين حكم با سائر انام شريك مي باشند به جهت قاعده ي اشتراك در تكليف. پس چگونه امام حسين سر و پيشاني آن دختر را مسح كرد و حال اين كه با او محرميت نداشت. و از اين قبيل اخبار بسيار است كه با عصمت منافي است. چنان كه ورود يافت كه امام غائب - عليه السلام - بدن زني را مسح كرد كه به آزار فالج گرفتار بود و بلافاصله شفا يافت و همچنين چشم زن كوري را مسح كرد و بينا شد. و همچنين وارد شده است كه امام حسين - عليه السلام - بدن زني را كه برص داشت مس نمود پس شفا يافت. و جواب از قضيه ي امام حسين اين كه محتمل است كه آن دختر از همشيره ي امام حسين بود كه رقيه، دختر اميرالمؤمنين، باشد و او زوجه ي مسلم بود. و مؤيد اين مقال است اين كه در بعضي از نسخ اي خال بدل عم ورود يافته. جواب ديگر اين كه شايد محرميه به سبب رضاع [4] باشد. و جواب در سائر موارد پس محتمل است اين كه مس امام از بابت ضرورت باشد و مانند مس طبيب مريض را با عدم محرميت براي علاج كردن. اگر بگوئي كه امام قادر است اين كه بدون مس شفاعت كند در نزد خداي تعالي براي شفاي مرض پس ضرورت مس منتفي خواهد بود. جواب گوئيم كه شايد در واقع علتي باشد كه بدون مس رفع مرض نشود و آن علت در نزد ما پنهان باشد. جواب ديگر اين كه؛ شايد مس كننده ملكي از ملائكه باشد كه به امر قائم - عليه السلام - آن مريض


را مس كرده يا به امر امام ديگر و نسبت رفع مرض به امام از بابت اسناد به سوي سبب امر باشد و اين داخل در مجاز عقلي خواهد بود و ملائكه محرم باشند زيرا كه اين احكام شرعيه خاص جن و انس است. و اما قول محتشم شاعر، در دوازده بند و آن كه: «سرادقي كه ملك محرمش نبود» پس آن از باب اغراق است و آن از جمله ي محسنات معنويه است كه در علم بديع مذكور است. جواب سوم اين كه؛ شايد مس كننده بدن مثالي امام باشد و بدن مثالي محرميت دارد و يحتمل اين كه مس نمودن از بابت تصرف در خيال ممسوس به باشد به اين نحو كه او خيال مس كند و در واقع مس حاصل نشده باشد - و الله العالم. و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون الا لعنة الله علي القوم الظالمين.

بحمد الله كه بر رغم زمانه به پايان آمد اين دلكش فسانه.

بدان كه اين ذليل ضئيل محتاج به افاضات كردگار جليل جميل مؤلف كتاب اكليل با زبان الكن كليل و خامه ي كاسسر قاصر با بيان قليل گر چه تمامي اخبار محنت آثار واقعه و داهيه ي غاضريه را ننگاشته براي خوف از تطويل ليكن لب لباب آن وقايع را از مقاتل معتبره با بيانات كافيه ي وافيه ي شافيه ي عليل و غليل با تأويلات و توجيهات و دقائق و رقائق و حقائق به قدر مقدور از افاضات و توجهات يگانه ي دوران، حضرت صاحب الزمان - به قدر مدت هفت ماه در اين كتاب مسطور است به نحوي كه براي مبتدي و منتهي و طالب علم و عوام از انام مفيد است و لله الحمد كه انجام اين نامه مصيبت شمامه در سوم شهر شعبان المعظم است. از شهور سنه 1288 (هزار و دويست و هشتاد و هشت) از هجرت نبويه - عليه السلام - اختتام يافت. اميد كه نزد مردمان از ارباب بصاير و بصارت سودمند و در نزد امام مغموم مهموم مقتول پسند آيد. و لله الحمد و الصلاة علي محمد و آله.


پاورقي

[1] بقره 156:2.

[2] اعزاز: عزيز کردن، گرامي داشتن.

[3] منتخب الطريحي:372.

[4] رضاع: شير خوردن.