بازگشت

در اول كسي كه پيش از شهادت آن حضرت بر او مرثيه گفت


صاحب كتاب مفتاح النجاة كه از علماي عامه و از حاذقين در فن احاديث است گفته كه:

بيرون كرده است حاكم از انس كه مردي از اهل نجران گودالي كند. پس ديد كه در آن لوحي از طلا پيدا شد و در او نوشته بود:



اترجو امة قتلت حسينا

شفاعة جده يوم الحساب؟



كتب ابراهيم خليل الله.

آيا اميد دارند امتي كه حسين را كشتند، شفاعت جد حسين را در روز حساب؟ نوشته است اين را ابراهيم خليل الله. پس آن مرد، آن لوح را به نزد پيغمبر خدا آورد. پس پيغمبر آن را خواند و گريست و گفت: هر كه مرا اذيت كند و عترت مرا بيازارد نرسد او را شفاعت من.

و در كتاب بحار از كتاب ابن بطه روايت داشته كه:

اين شعر را ديدند كه در كنيسه [اي] از كنايس يهود اين بيت مسطور بود. و انس بن مالك گفت كه مردي از اهل نجران گودالي كند، در آن لوحي از طلا برآمد كه در آن اين بيت نوشته بود و بعد از آن نوشته بود:



فقد قدموا بحكم جور

فخالف حكمهم حكم الكتاب



ستلقي يا يزيد غدا عذابا

من الرحمن يا لك من عذاب



پس سؤال كرديم از ايشان كه چند مدت است كه اين در كنيسه ي شما است؟ گفتند كه پيش از اين كه مبعوث شود پيغمبر شما به سيصد سال [1] .

و نظير اين حكايت چيزي است كه سيد نعمت الله جزايري در كتاب زهر الربيع


گفته كه:

يافتيم ما در نهر بلده ي ششتر سنگ كوچك زردي كه حفركنندگان آن را از زير زمين بيرون آورده بودند، و بر او از رنگ او نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحيم. لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي ولي الله، لما قتل الحسين بن علي بن ابي طالب بارض كربلا كتب دمه علي ارض حصبآء. (و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون) [2] .

و باز در همان گفته كه: شيخ بهاء الملة و الدين در كتاب كشكول گفته كه:

والد ما جدش، شيخ حسين بن عبدالصمد حارثي، در مسجد كوفه نگين عقيقي يافت كه بر آن نوشته [شده] بود:



انا در من السماء نثروني

يوم تزويج والد السبطين



كنت اصفي من اللجين بياضا

صبغتني دماء نحر الحسين



دري هستم كه از آسمان مرا نثار كردند، در روز تزويج والد حسن و حسين. من صفادارتر از نقره بودم از جهت سفيد بودن. رنگ كرد مرا خونهاي گلوي حسين.


پاورقي

[1] بحارالانوار 305:45 و 306.

[2] شعراء 227:26.