بازگشت

در شهادت غلامان كه در كربلا شربت شهادت در روز عاشورا نوشيدند


از ابن شهر آشوب چنان برمي آيد كه غلامان دوازده نفر بودند، زيرا كه فرموده:


اين كه غلامان امام حسين ده نفر بودند و دو نفر از غلامان اميرالمؤمنين بودند [1] .

و اين مجموع، دوازده مي شود. و ليكن آنچه از زيارت قائميه برمي آيد با آنچه ابن شهر آشوب ذكر كرده، مجموع هيفده نفر مي شوند. و در بعضي از كتب مقاتل چنان برمي آيد كه غلام حر نيز شربت شهاد نوشيد و ليكن ثابت نشده و كتب معتبره يكسر از آن خالي است. چنان كه در بعضي از كتب مسطور است كه مصعب برادر حر بن يزيد رياحي شهيد شد و ليكن اين قول نيز ضعيف است، و در كتب معتبره هيچ ذكري و اسمي از او نيست.

مجملا گفتگوي فقير، مؤلف اكليل در اين فصل فصيل به تفصيل در ضمن چند امر انجام گيرد:

امر اول: در شهادت جون، مولاي ابي ذر غفاري، است كه ارباب مقاتل او را ذكر كرده اند و در زيارت قائميه تعبير به جون بن حوي شده. به فتح حاء مهمله و كسر واو [2] و در سائر كتب مقاتل اسم پدر او مذكور نيست. و روي اين غلام سياه بود و تفصيل شهادت او در بعضي از اكاكيل سابقه به نحو تفصيل مسطور گرديد تكرير آن لغو است.

امر دوم: در شهادت شوذب، مولاي شاكر، است.

بنابر روايت بحار:

عابس بن شبيب شاكري روي به شوذب مولاي شاكر آورد و گفت: آيا در نفس تو چيست و چه خواهي كرد؟ شوذب گفت: چه كار مي كنم؟! آنقدر مقاتله


مي كنم تا كشته شوم. عابس گفت: من همين گمان به تو داشتم. پس پيش برو در خدمت ابي عبدالله تا تو را هم مانند ديگران حساب كند. پس به درستي كه امروز روزي است كه سزاوار است براي ما اين كه در آن طلب اجر و مزد كنيم به هر قدري كه بر آن قدرت داريم، زيرا كه بعد از امروز عملي نيست و بعد از امروز حساب است. پس عابس به خدمت آن جناب رسيد تا آخر حكايت كه در باب شجاعان خواهد مذكور شد [3] .

و ارباب مقاتل نگفته اند كه آن غلام جنگ كرد يا نكرد و شهيد شد يا نشد، در هيچ كتاب نديدم. و لكين در زيارت قائميه كه سيد بن طاووس روايت كرده در زيارت شهداء شوذب را ذكر كرد [4] پس از آنجا معلوم مي شود كه شوذب از شهداء و مدفون در مقام شهداء است.

امر سوم: از جمله غلامان قارب است كه غلام امام حسين است. و در زيارت قائميه مذكور است [5] .

امر چهارم: از جمله ي غلامان منجح، غلام امام حسين است و در زيارت قائميه مذكوراست [6] .

امر پنجم: از جمله ي ايشان سليمان، غلام امام حسين است. چنان كه در زيارت قائميه است. [7] .

امر ششم: از جمله ي آنها سالم، غلام عامر بن مسلم است. چنان كه در زيارت


قائميه است [8] .

امر هفتم: از جمله ايشان سعيد، غلام عمر بن خالد صيداوي است. چنان كه در زيارت قائميه است. [9] .

امر هشتم: از آن جمله زاهد، غلام عمرو بن حمق خزاعي است. و عمرو بن حمق از حواريين حضرت امام حسن مجتبي است. و در بعضي از نسخ: زاهر با زاء معجمه و هاء و راء مهمله است. او نيز در زيارت قائميه مذكور است [10] .

امر نهم: در شهادت غلام تركي امام حسين است. اسم او مذكور در كتب مقاتل نيست. و ظاهر اين كه:اين غلام يكي از غلامان سيدالشهداء است كه در زيارت قائميه است. و در كيفيت شهادت او اختلاف است. بنابر روايت بحار:

آن غلام تركي قاري قرآن بود و غلام امام حسين بود. پس جهاد كرد و اين رجز را خواند:



البحر من طعني و ضربي يصطلي

و الجو من سهمي و نبلي يمتلي



دريا از طعن نيزه و ضربت من گرم مي شود و ميان زمين و آسمان از تير من پر مي شود.



اذا حسامي في يمني ينجلي

ينشق قلب الحاسد المبجل



در زماني كه شمشير من در دست من آشكارا شود شكافته مي شود دل حسد برنده ي بزرگ.

پس جماعتي را به نيران فرستاد. پس از آن از اسب در غلطيد. پس حضرت امام حسين بر سرش آمد؛ پس گريست و روي خود را بر روي آن غلام گذاشت.


پس آن غلام چشم خود را گشود،حسين را ديد پس تبسم كرد و روح شريفش به آشيان قدس پرواز كرد [11] .

و چون در اين اكليل ذكري از شهادت علي اصغر شد، لهذا اشعاري انشاد شد.

لمؤلفه:



بيا بلبل بزن چهچه به گلشن

كه خواب از چشم رفت آرام از تن



بيا امشب دلم اندوهگين است

غم از هر جا مرا اندر كمين است



دل اندر بر طپان گرديد و بي تاب

چو ماهي غوطه زن گرديد در آب



بزن چهچه دلم بسيار تنگ است

فريبنده فلك را آب و رنگ است



بزن چهچه كه گردون را وفا نيست

به ياران حاصل او جز جفا نيست



بزن چهچه كه در اين دير غدار

زمان عمر ما شد كم نه بسيار



دلم تنگ است و آرامي ندارم

ز داغ نوجوانان بي قرارم



شبم چون شام زينب تيره و تار

ز هجران جوانان ديده خونبار



به يا رب يا رب شام غريبان

ندارم طاقت هجران ياران



براي كودكان در اضطرابم

به هر شام و سحر در پيچ و تابم



برآرد كودكي گر ناله ي زار

شوم از ناله ي او ديده خونبار



ببين گردون دون كو بي وفا شد

به طفلان پيمبر در جفا شد



شه لب تشنه را تا كرد مهمان

يتيمان حسن را كرد قربان



نياسوده دمي از درد هجران

بر اصغر كرد از كين تيرباران



ببين از چرخ دون مهمان نوازي

دل شه كرده در سوز و گدازي



ز سوز تشنگي اندر فغان بود

همانا سير از عيش جهان بود






ز آب تير از تاب و توان شد

از آغوش پدر سوي جنان شد



تو گفتي شاه با لحن حجازي

همي مي گفت با سوز و گدازي



بيا اي مادر اصغر از اين بيش

دل ما را مكن از ناله دل ريش



بيا ز اندوه اصغر كن فراموش

كه اصغر گشت از فرياد خاموش



براي كودكت گهواره جنبان

سرودي بر سر گهواره بر خوان



ولي آهسته تر اي بي كس زار

مباد اصغر شود از خواب بيدار



ز آب تير شد از تشنگي سير

نمي نوشد ز پستانت دگر شير



بناليد اي زنان بي كس و زار

كه گردون كرد با ما جور بسيار



محمد را چو مرگ آيد پديدار

شه لب تشنه بادش ياور و يار



الا لعنة الله علي القوم الظالمين.



پاورقي

[1] مناقب ابن شهر آشوب 113:4.

[2] بحارالانوار 71:45.

[3] بحار الانوار 28:45 و 29.

[4] اقبال الاعمال 79:3.

[5] اقبال الاعمال 76:3.

[6] اقبال الاعمال 76:3.

[7] اقبال الاعمال 76:3.

[8] اقبال الاعمال 78:3.

[9] اقبال الاعمال 79:3.

[10] اقبال الاعمال 79:3.

[11] بحار الانوار 30:45.