بازگشت

تحقيق حقيقت خواب


بدان كه سيد مرتضي - اعلي الله مقامه - كليه ي خواب را انكار و بطلان آن را كالشمس في رابعة النهار انگاشته. و در كتاب غرر و درر بر اين مطلب ادله و براهين چندي كه آنها را پايدار و حجت پنداشته، فرموده كه:

انساني در حالت خواب، عقل از او فرار و كارهائي چند كه در نزد عقلاء در غايت قبح و انكار است، در حيز اصدار. [1] . مانند اين كه در خواب با مادر و خواهر مواقعه [2] و مباشرت مي نمايد. و اين كاشف از آن است كه عقل و شعور، از او دور. پس چه اعتبار به خواب خواهد بود.و اما آنچه فلاسفه از بابت هذيان گفته اند كه چون آدمي به خواب رود، روح متصل مي شود به عالم خود. و در آن مقام، كشف و شهودي براي او حاصل مي شود. پس اين هذيان


صرف است، زيرا كه ما از براي نفس عالمي نيافتيم و ندانستيم كه آن چه عالم است و در كجا است. برهاني بر آن نيست. اين خلاصه ي كلام سيد بود.

و در جواب از او آن است كه: خواب ديدن، امري است متيقن. [3] و اگر همه ي خوابها بر باطل باشد لازم دارم كه احداث خواب بي فائده باشد. و اگر همه بر حق باشند و مطابق واقع باشند، پس مردم ادعاء نبوت خواهند نمود؛ و اخبار به مغيبات خواهند نمود و نظام عالم انتظام نخواهد گرفت. پس از اين بابت، مخلوط نمود حق تعالي رؤياي صادقه و كاذبه را به يكديگر، تا يكجا بي فايده نباشد. و همه را صادقه قرار نداد تا نظام به هم نخورد. و به همين نحو استدلال نمود حضرت صادق - عليه السلام - در «توحيد مفضل» و از اين گذشته، در اين كه بعضي از خوابها راست مي باشد چيزي است كه محل انكار نيست و محسوس است. و هر كس في الجمله آن را مشاهده نموده و انكار آن خلاف ضرورت حس است. پس بسا مي شود كه در خواب مي بينم زيد در نزد ما آمد في الفور تعبير مي شود. و اما اين كه بعضي از چيزها در خواب از انسان صادر مي شود كه خلاف عقلاء است، پس آن دلالت ندارد بر بطلان جميع خوابها. نهايت اين كه آن خواب مخصوص، باطل باشد. با اين كه في الحقيقه آنچه را كه ديده مي توان تعبير نمود. مثلا مباشرت با مادر را تعبير به زيارت مكه نموده اند، زيرا كه مكه ام القري است، نه اين كه في الحقيقه با مادر مباشرت كرده باشد. مجملا اين دليل اخص از مدعي است و اما اين كه نفس را جز عالم شهادة عالمي نيست، پس اين كلامي است كه ناشي از عدم تعمق در عوالم است، چه از جمله ي بديهيات است كه عالم غيبت نيز مانند عالم شهادت موجود است و آيه ي: (عالم الغيب و الشهادة) [4] بر آن دال است، چنان كه آيه ي: (الا له الخلق والامر) [5] بر آن گواه


است. پس عالم امر و عالم غيب از جمله ي عوالم است.

و مراد از عالم غيب آن است كه غايب از حواس است، و آن را عالم امر مي نامند، و آيه ي شريفه ي: (و يسئلونك عن الروح، قل الروح من امر ربي) [6] گواه بر آن است كه نفس را وراي اين عالم، عالمي ديگر هست و انكار آن مكابره [7] است و طفره محال است و از مبداء المبادي تا عالم اجسام، افاضه ي فيوضات بي وساطت اسباب، صورت پذير نيست. پس نفس را عالمي است وراي اين عالم كه به واسطه ي تقليل علايق و عوايق [8] اتصالي به عالم امر حاصل مي شود و انكشاف و شهودي براي او حاصل مي آيد به خلاف اين كه در چاه بدن مقبول و به واسطه ي تعلقات از عالم خود دور باشد، پس ظلماني است عنصريت بدن، در او مؤثر، و حواجب و غواشي و رنگ زنگ و غبار اثام و معاصي او را تار و تيره گردانيد.

بالجمله؛ انكار اين عالم با وجود مقدمات و براهين حكميه كه ذكر آنها در حوصله ي گنجايش اين كتاب نيست، خارج از قانون محاوره ي مجادله ي افاضل اكامل است. با اينكه اخبار بسيار، دلالت دارد بر وجود رؤياي صادقه في الجمله، اگر چه اين اخبار آحاد است و اخبار آحاد در نزد سيد مرتضي، معمول بها نيست. علاوه، اخبار آحاد مفيد ظن و ظن را در غير مسائل فرعيه ي فقهيه اعتباري ني. ليكن اين اخبار؛ به واسطه ي كثرت، متواتره به تواتر معنوي مي باشند. به اين معني كه قطع [9] داريم كه بعضي از آنها صادر از ارباب عصمت شده است. و اين اخبار بر چند صنف است: مثلا اخباري كه دلات دارد كه هر كه پيغمبر را در خواب ديده، حقيقة آن جناب را


ديده و آن رؤياي كاذبه نيست. [10] و مثل خبري كه:

فاطمه [عليهاالسلام] در خواب ديد كه پيغمبر خدا به خانه ي فاطمه شد. و او را بر دراز گوشي سوار و حسنين را با اميرالمؤمنين برداشته و به حديقه ي بني دحداح برده و گوسفندي ذبح كرده و كباب نموده، و پيغمبر و علي و حسنين هر يك لقمه اي از آن برداشته خوردند و في الفور مردند. پس چون صباح شد پيغمبر به همين كيفيت دراز گوش برداشته و فاطمه را سوار و علي و حسنين را به همراه گرفته و بدانجا رفته و گوسفندي كباب كرده. پس پيغمبر دست دراز كرده و لقمه [اي] از آن برداشته خواست كه تناول نمايد پس فاطمه به گريه در آمد و دست مبارك پيغمبر را گرفته و نگذاشت كه آن گوشت را تناول نمايد. پيغمبر از سبب آن سؤال نمود، فاطمه كيفيت رؤيا را معروض حضور آن جناب داشت. پيغمبر متفكر، ناگاه جبرئيل نازل و اين آيه را آورد: (انما النجوي من الشيطان ليحزن الذين امنوا و ليس بضارهم شيئا الا باذن الله و علي الله فليتوكل المؤمنون) [11] و گفت كه شيطاني است زها نام كه خواب پريشان بر مؤمنان مي نمايد تا ايشان را بترساند. و هر كه بعد از خواب پريشان از آن پهلو به پهلوي ديگر برگردد و اين آيه را سه دفعه تلاوت كند و آب دهان بيندازد رفع نحوست آن خواب خواهد بود. [12] .

و مثل اخباري كه ورود يافته در تفسير آيه ي شريفه ي: (الذين امنوا و كانوا يتقون - لهم البشري في الحيوة الدنيا) [13] كه مراد از بشري خوابهاي خوش است. [14] و مثل اين كه:


پيغمبر خدا هر صبح كه بيرون مي آمد به اصحاب مي فرمود: «هل من مبشرات»؟ [15] .

(مراد اين كه آيا خواب خوش ديده ايد يا نه؟) و مثل اخباري كه دلالت دارد بر اين كه خواب مؤمن در آخر الزمان، يك جزء از هفتاد جزء از نبوت است. [16] و مثل اخباري كه دلالت دارد بر خواب ديدن حضرت سيدالشهداء قبل از ورود به كربلا و بعد از آن. [17] و مثل خوابي كه حضرت رضا ديد، در اين كه پيغمبر او را امر فرمود به حفظ كردن قصيده ي سيد اسماعيل حميري، چنان كه در عيون اخبار الرضا مذكور شده است. [18] و همچنين است اخباري كه وارد شده است در تفسير آيات، بلكه آيات را صراحت در آن است. مانند آيه ي: (قد صدقت الرؤيا) [19] در حضرت ابراهيم و آيه ي وافي هدايه ي: (اريناك الا فتنة للناس). [20] كه پيغمبر در خواب ديده بود كه ميمون چندي بر منبرش بالا رفته اند. [21] و مثل خواب عزيز مصر و تعبير حضرت يوسف. [22] و مثل خبري كه صاحب مناقب ذكر فرموده از ابن عباس كه:

هند از عاشيه سؤال كرد كه خوابي ديده ام. از پيغمبر سؤال كن كه آن را تعبير كند. آن جناب فرمود كه خواب خود را بيان كند. هند گفت كه درخواب ديدم كه آفتابي در بالاي من طلوع كرده است و از فرج من ماهي بيرون آمد و ستاره ي سياه از آن ماه بيرون آمد پس آن ستاره پيچيد بر آفتابي كه از آفتاب اول بيرون


آمد كه كوچكتر از آفتاب اول بود، پس آن ستاره ي سياه آن آفتاب كوچك را فرو برد. پس به جهت آن فرو بردن اطراف آسمان سياه شد. پس از آن ديدم كه ستاره [اي] چند از آسمان ظاهر شد و ستاره ي سياه چند از زمين برآمد اما آن ستاره هاي سياه احاطه به كنارهاي زمين نمودند. پس چشمهاي مبارك آن جناب پر از اشك شد. پس از آن فرمود: اي هند! دور شو! بيرون رو، اي دشمن خدا! دو دفعه اين كلام را فرمود. پس فرمود كه به تحقيق تازه كردي غمهاي مرا و خبر مرگ دوستان مرا به من دادي. پس چون هند بيرون رفت آن جناب فرمود: خداوندا! لعنت كن هند را و لعنت كن نسل او را! پس سؤال شد آن جناب از تفسير آن خواب فرمود كه آن آفتابي كه از بالاي او برآمد، پس علي بن ابي طالب است. و آن ستاه كه بيرون آمد مانند ماه سياه پس آن معاويه است كه مفتون فاسق است، منكر خدا است. و آن تاريكي كه آن را هند گمان كرد و ديد كه ستاره ي سياه از ماه برآمد پس پيچيد بر آفتاب كوچك متولد از آفتاب بزرگ پس آن آفتاب را بلعيد و فرو برد پس آن سياه شد پس آن پسر من حسين است كه او را پسر معاويه مي كشد پس آفتاب سياه مي شود و افق تاريك مي شود و اما ستاره ي چند سياه در زمين كه احاطه به زمين كردند از هر مكان، پس آنها بني اميه اند. [23] .

و چون اين مقدمات دانسته شد، پس بدان كه خواب گاهي شيطاني است و گاهي رحماني. پس اگر شكم شخص پر از غذا باشد و ابخره [24] متصاعد شود و به ديوان خانه ي دماغ كه در مقدم سر است مي نشيند و قوه ي خياليه قوتي مي گيرد. و خيالات مي نمايد و آن رؤيا خيالي است و حقيقت و واقعيت ندارد. بلكه اگر مزاج سالم نباشد، پس آن خواب به حسب خلط غالب است از اخلاط اربعه كه صفرا و سودا و دم و بلغم باشد. مثلا اگر دم غلبه داشته باشد، در خواب خون سرخي را مشاهده مي نمايد و اگر بلغم


غلبه دارد، آب را در خواب مي بيند و هكذا. و از اين جهت است كه خواب در آخر شب تأثيرش بيشتر است، زيرا كه آخر شب هنگام خلاء معده است. و اگر مزاج را سلامتي باشد و نفس را نيز قوتي باشد آن خواب را حقيقي باشد. پس روح از بدن بيرون آيد و رشته و علاقه [اي] از او در بدن باقي مي ماند و گماشتگان در ابواب شهر بدن مي نشاند به جاي حواس خمسه كه اگر عارضه [اي] روي دهد جاسوسان آن علاقه را ملتفت مي سازند و آنها روح را مخبر مي سازند.از اينجا است كه اگر صدا كني، او را يا دست بزني و يا در زير بيني او دود نمائي، بيدار مي شود، اگر خواست خدا بر برگشتن روح باشد. پس چون روح از بدن بيرون مي آيد و از اين علايق از زندان مي رهد، پس انكشافي براي او حاصل مي شود پس به عالم مثال مي رود كه در ما تحت فلك قمر است و مثل جميع آنچه در عالم شهود است در آنجا ثبت است، و آن را عالم مثال و عالم اظله و عالم اشباح و شهر جابلقا و جابرسا و حور غليا و كوه قاف و اقليم ثامن و عالم امر مي نامند و عالم غيب مي نامند. پس مي بيند كه زيد مرده و براي عمرو پسري متولد شده است و هكذا. پس مطابق واقع مي شود و عكس صور موجوده در عالم شهود در آنجا وجود دارند و از اينجا است كه اگر نجاست در خواب بيند تعبير به درهم و دينار مي شود، زيرا كه درهم و دينار اين عالم به منزله ي نجاست آن عالم است. و اگر نفس را بيشتر قوتي باشد اتصال به نفوس فلكيه به هم مي رساند. پس در آنجا منتقش است، احوال عالم كون و فساد از امور گذشته و آينده. ليكن بايد چشم بيننده صحيح باشد به عكس نبيند و الا صحيح نخواهد بود. مثلا صورتي كه در آيينه ي زرد باشد صورت زرد مي نمايد و اگر سرخ باشد، صورت سرخ مي نمايد و اگر آن آيينه كج باشد، صورت كج مي نمايد. مثلا اگر در شمشير صيقلي عرضا صورت خود را ملاحظه نمائي صورت عريض مي نمايد. و اگر به درازي نگاه كني، صورت دراز مي نمايد و هكذا. پس بايد چشم صحيح و آينه صحيح باشد صورت خود را درست ببيني. و از اينجا است كه جماعت صوفيه را كشف شهود مطالب با طله فاسده دست به هم مي دهد. مثلا صورت وحدت وجود را مي بيند لهذا محي الدين عربي كه هم


صوفي و هم سني بوده است و بعضي او را حميت الدين اسم گذاشته اند مي گويد كه:

مرا مكاشفه دست داد پس به معراج رفتم در آنجا ديدم كه ابوبكر را درجه ي بلندي است و عمر را درجه ي پست تر از او است و عثمان را درجه از هر دو پست تر است و درجه ي علي را ديدم كه از درجه ي هر سه به مراتب پست تر بود، پس به علي گفتم كه در دنيا در خطب و اشعار و مكالمات خود از ابوبكر و عمر و عثمان خود را بالاتر و افضل مي دانستي. اكنون چرا پست تر از ايشاني؟ آن جناب جوابي نداشت.

و بطلان اين كشف، ابين من الشمس و اظهر من الامس است. بلكه اگر چنين چيزي ديده شد از آن بابت است كه چشم او كج بود و آينه ي كشف او عليل بوده است، و به همان خيال خود چيزي ديده است. مثل اين كه صورت تو در آب در مي آيد و اگر آب را حركت دهي صورت نيز حركت مي كند با اين كه صورت اصلي تو اصلا متحرك نيست. و الا پس اتفاق امت علي افضل از جميع صحابه است و اعبد و ازهد بوده است. بلي از كوزه برون همان تراود كه در او است. بالجمله با صحت آلات آن خواب معتبر است و لذا ورد في الحديث:

ان الرؤيا في آخر الزمان جزء من سبعين جزء من النبوة. [25] .

يعني: خواب در آخر الزمان يك جزء از هفتاد جزء از پيغمبري است.

و اما اگر آن آلات صحيح نباشد آن خواب فاسد است، بلكه كشف نيز همين حكم را دارد؛ و از اينجا است كه علماء كشف از اشراقيين و صوفيه، در آن چيزهايي كه انكشاف يافته است براي ايشان اختلاف دارند: يكي به حسب كشف، قائل به وحدت وجود و اشتراك معنوي وجود است. و ديگري به حسب كشف، قائل به عدم وحدت وجود است بلكه او را مشترك لفظي داند. و يكي به حسب كشف، معاد را روحاني


مي داند. و ديگري به حسب كشف، جسماني و هكذا.

و در حديثي وارد است كه در بدو خلقت كسي در خواب چيزي را نمي ديد پس پيغمبري مبعوث شد و مردم را تكليف نمود به اقرار به معاد و عذاب قبر. كسي ايمان نياورد. مي گفتند: چگونه مي شود كه وراي اين عالم عالمي باشد. پس ايزد تعالي خواب را برايشان مسلط ساخت كه در عالم خواب چيزها مشاهده مي نمودند. پس از آن به آن پيغمبر اقرار آوردند و معاد را قائل شدند. و از جمله رؤياي صادقانه آن چيزي است كه سيد رضي الدين بن طاووس در ملهوف روايت داشته كه:

ام الفضل، زوجه ي عباس، گفت كه قبل از ولادت حسين در خواب ديدم كه گويا پاره [اي] از گوشت پيغمبر - صلي الله عليه و آله - قطع شد و در دامن من گذاشته شد. پس آن را خدمت پيغمبر عرضه داشتم. يعني آن خواب را به آن جناب گفتم. آن حضرت فرمود كه خواب تو راست است. پس به درستي كه فاطمه زود است كه پسري مي زايد و من آن پسر را به تو مي دهم كه او را شير دهي. ام الفضل گويد كه كار به همان نحو واقع شد پس يك روزي آن كودك را آوردم و در دامن پيغمبر گذاشتم پس آن كودك بول كرد و يك قطره بر روي جامه ي پيغمبر واقع شد. پس من گوشت بدن آن كودك را فشار دادم. پس آن كودك به گريه درآمد. پس پيغمبر مانند غضبناك به من فرمود كه آرام بگير، اي ام الفضل! پس اين جامه ي من شسته مي شود. پس به تحقيق به درد آوردي پسر مرا. ام الفضل گويد كه آن كودك را در دامن پيغمبر واگذاشتم و رفتم كه آبي آورم پس آمدم ديدم كه پيغمبر گريه مي كند. پس عرض كردم كه سبب گريه ي شما چيست؟ پس فرمود كه جبرئيل خبر داد مرا كه امت من اين فرزند را مي كشند. [26] .



پاورقي

[1] حيز اصداد: مکان ابراز امر يا کاري.

[2] مواقعه: آميزش، نزديکي.

[3] متيقن: به يقين دانستن چيزي.

[4] انعام 73:6.

[5] اعراف 54:7.

[6] اسراء 85:17.

[7] مکابره: دشمني کردن.

[8] عوايق: بدبختيها و سختيها و مصيبتها.

[9] قطع: جزم.

[10] عيون اخبار الرضا عليه‏السلام 257:2.

[11] مجادله 10:58.

[12] تفسير القمي 355:2 و 356.

[13] يونس 63:10 و 64.

[14] تفسير القمي 314:1.

[15] الکافي 90:8.

[16] الکافي 90:8.

[17] بحار الانوار 312:44 و 313، ج 328:44، ج 3:45.

[18] عيون اخبار الرضا - عليه‏السلام.

[19] صافات 105:37.

[20] اسراء 60:17.

[21] تفسير القمي 21:2.

[22] يوسف 49 - 43 :12.

[23] مناقب ابن شهر آشوب 72:4.

[24] ابخره: بخار.

[25] الکافي 90:8.

[26] الملهوف:91 و 92.