بازگشت

آيا لشكر شقاوت اثر، اسب بر بدن اطهر فرزند پيغمبر دوانيدند يا نه؟


پس بنابر روايت ملهوف:

عمر بن سعد حرامزاده ده نفر ولد الزنا را امر كرد كه اسبها را نعل بندي كردند و بر پيكر مبارك آن جناب دوانيدند [1] .

ليكن جمع بسياري از ارباب مقاتل مانند: كافي، و منتخب و علامه ي مجلسي در بحار و نحو آن گفته اند كه:

لشكر عمر در وقت عصر قرار دادند كه صباح اسب بر بدن او بتازند. پس در


آن شب شيري آمد و بدن اطهر آن سرور را محافظت نمود. چون صباح خواستند كه اسب بتازند، شير را ديدند، ترسيدند و به عمر گفتند. آن ابتر در جواب گفت كه اين راز را افشاء نكنيد. و از خيال اسب دوانيدن گذشتند. [2] .

و اقوي در نزد مؤلف كتاب اكليل اين كه اسب ندوانيدند، به جهت اين كه اين قول در ميان ارباب مقاتل مشهورتر است. و اما شهرت اسب دوانيدن در السنه ي عوام بي اعتبار است، زيرا كه شهرت در ميان اهل مقاتل كه از اهل خبره اند ترجيح بر شهرت عوام دارد. و اما اشعاري كه از گردن مبارك در آمد براي سكينه كه در عالم بي هوشي بر روي جسد مطهر افتاده بود و شنيد. و از جمله اشعار اين كه: «و بجرد الخيل بعد القتل عمد اسحقوني»، پس مؤيد قول به اسب دوانيدن نمي شود، زيرا كه همين اشعار در كتب اعيان و معتبرين از ارباب مقاتل مذكور نيست و ممكن است كه جمع بين القولين به اين نحو شود كه در اول، لشكر كفار اسب بر بدن مبارك، في الجمله تاختند، و در دفعه ي دوم نيز خواستند كه بر آن پيكر چنان اسب بتازند كه اثري از آثار آن بدن اطهر نماند و بالكليه متلاشي شود، پس شير آمده و حراست آن جثه نموده باشد. اگر چه به اين جمع الروايتين و القولين مي شود ليكن شاهد بر جمع در ميان نيست، محض احتمال است.


پاورقي

[1] الملهوف:182 و 183.

[2] الکافي 465:1 و 466؛ منتخب الطريحي:328؛ بحار الانوار 169:45 و 170.