بازگشت

در تاريخ شهادت حضرت سيدالشهداء است


و در آن چند امر است:


امر اول: بدان كه شهادت با سعادت آن حضرت در سال شصت از هجرت واقع شد، چنان كه ابن شهر آشوب و جمعي ديگر نيز همين را گفته اند. [1] و لكين، بعضي از عامه و خاصه سال شهات آن جناب را شصت و يك هجري دانسته اند. [2] و دور نيست كه اول، اصح باشد ليكن ظاهر اين كه آن كس كه ولادت آن جناب را در سال چهار از هجرت دانسته قائل به شصت و يك باشد و آن كه سال سوم دانسته، شصت را اختيار كند. پس درست تأمل كن.

امر دوم: خلافي نيست در اين كه شهادت آن جناب در روز دهم ماه محرم الحرام واقع شد و آن را عاشورا گويند و آن اسم اسلامي است نه لغوي.

امر سوم: خلاف است كه روز عاشورا چه روز از ايام هفته بوده است و آن حضرت پيش ظهر شهيد شد يا بعدازظهر. ابن شهر آشوب در كتاب مناقب عاشورا را روز شنبه دانسته و گفته كه آن جناب قبل از ظهر روز شنبه شهيد شد، و بعضي روز جمعبه بعد از نماز ظهر گفته اند. و بعضي روز دوشنبه گفته اند.

و قتل آن جناب در كربلا، ميان نينوي و غاضريه از قراي نهرين كه در عراق واقع شده اند. و دفن شد به كربلا، از طرف غربي نهر فرات. تا اين جا كلام ابن شهر آشوب بود به نحو اختصار. [3] و بايد دانست كه كلام ابن شهر آشوب در مقتل در بسياري از مقامات، خالي از غرابت نيست، چنان كه خواهي دانست.

و ابوالفرج در مقاتل گفته كه: «مقتل آن جناب در روز جمعه بود.» [4] و بعضي گفته اند كه: روز شنبه بود. اما آنچه عامه گفته اند كه روز دوشنبه بود، پس باطل است، و


چيزي است كه بدون روايت مذكور داشته اند. به حسب حساب زيجات، اول آن محرم كه آن جناب در آن شهيد شد، روز چهارشنبه بود. پس بايد عاشوراء روز جمعه باشد نه روز ديگر. و اصح در نزد مؤلف كتاب، نيز همين است، به جهت آنچه گذشت و به جهت اين كه اين مشهور در ميان اصحاب است. و ايضا، بنابر بعضي از روايات، آن جناب به شمر فرمود كه:

خطيبان در اين ساعت بر منابر خطبه به اسم جدم مي خوانند. [5] .

و ايضا؛ اصح اين كه شهادت آن حضرت بعدازظهر بود و به جهت اشهريت و به جهت روايت متقدمه و به جهت اينكه جمعي از ارباب مقاتل گفته كه:

آان حضرت نظر به خواهش ابوثمامه ي صايدي [صيداوي] نماز ظهر را در روز عاشوراء به جماعت گذارد، به نحو نماز خوف. [6] .

بعضي گفته اند كه فرادي نماز گذارد [7] زيرا كه كفار مهلت نمي دادند، پس بايد شهادتش بعدازظهر باشد.

امر چهارم: در اين كه عاشوراء، مقتل آن جناب، در چه فصل از فصول سال بود. و اين فقير در اين باب از كتب مقاتل اصحاب به روايتي و درايتي و حكايتي برنخوردم، جز اين كه علامه ي دربندي مرحوم آخوند ملا آقا - اعلي الله مقامه - در كتاب اكسير العبادات و اسرار الشهادات فرموده كه عاشورائي كه مقتل آن جناب بود، در زماني بود كه آفتاب در اوائل ميزان بود و آن زمان عربستان با اواخر تابستان در شدت گرما، تفاوتي ندارد، لهذا بسيار گرم بود.


و چون در امر سابق سخني از نماز روز عاشورا مذكور شد پس باكي نيست كه نماز آن جناب را كه آخرين نمازهاي آن حضرت و با جماعت، با جماعتي از اصحاب اطياب به عمل آورد بيان شود.

بدان كه چه بسيار نيكو و مستحسن است كه امام زمان در آخرين روزگار خويش در وقت وداع احباب در نهايت سوز عطش با جماعتي از مأمومين كه همه از جان گذشته و روي به عالم جاودان آورده با فقدان آب با تيمم در حالي كه در ميان دشمنان گرفتار باشند به عمل آورند و همين اعلي درجات نمازها است و حقيقت نماز كامل است و فقره ي بعضي از زيارات كه: «أشهد أنك قد أقمت الصلوة.» [8] بر صدق مدعايم گواه است و مخفي نيست كه امام جماعت در اين اعصار اگر بخواهد نماز جماعت در زمان گرما به عمل آورد اولا فرشي بري او مي گسترانند و در محرابش جاي دهند و مؤذن اذان و مكبر تكبير اعلام مي گويد و كسي مروحه [9] و بادزنها به دست مي گيرد و آن امام را باد مي زند. و چون پاره ي جگر پيغمبر و نور چشم حيدر و فرزند زهرا ازهر در روز عاشوراء خواست كه نماز جماعت نمايد، به عوض محراب و مسجد، قتلگاه مسجدش بود و حربگاه، محراب و مؤذن او مخالفان عساكر شيطان بودند كه به آوازه ي «المبارز المبارز» هوا را پر آواز و مكبر اعلام امام نواي «العطش العطش» زنان و كودكان و مروحه و بادزن آن جناب تيرپران لشكر كوفيان بود.

بنابر روايت بحار:

چون كار پيكار به اشتداد او انجاميد و نقض و كمي در اصحاب آن جناب به سبب كثرت مقتولين ظاهر شد. ابوثمامه ي صيداوي كه مردي تمام و از خواص اصحاب امام و شهره ي انام بود و در زيارت قائميه (ع) اسم او تصريح شده به


اين عبارت: السلام علي ابي تمامة عمر بن عبدالله الصايدي، چون اين حالت را مشاهده نمود، به خدمت آن جناب شتافت كه: اي ابا عبدالله! جانم به فداي جانت! اين لشكر بي ننگ و نام، به تو نزديك شده اند، و ليكن نه! قسم به خدا كه تو كشته نمي شوي تا من در نزد تو كشته شوم! و دوست دارم كه ملاقات كنم خداي خود را. و حال اين كه نمار را با تو كرده باشم. پس آن جناب سر خود را به آسمان بلند نمود و فرمود كه نماز را مذكور ساختي، خدا تو را از نماز گذارندگان محسوب دارد. بلي اين اول وقت نماز است پس از آن فرمود كه از لشكر سؤال كنيد كه ما را مهلت دهند تا نماز گذاريم. چون سؤال كردند حصين بن نمير ملعون گفت كه اين نماز قبول نيست. حبيب بن مظاهر فرمود كه گمانت آنكه نماز پسر پيغمبر قبول نيست و نماز تو اي شراب خوار قبول است؟! پس حصين بر حبيب حمله كرد و حبيب نيز بر او حمله كرد و شمشيري بر روي اسب حصين فرود آورد كه اسب به سر در آمد و حصين افتاد پس اصحاب حصين او را ربودند و او را از تيغ حبيب نجات دادند. پس حضرت امام حسين به زهير به قين و سعيد بن عبدالله فرمود كه شما در پيش روي من بايستيد تا نماز ظهر را به جا آورم. پس ايشان در پيش روي آن جناب ايستادند با نصف اصحاب او تا با ايشان نماز خوف به جاي آورد. و سعيد بن عبدالله حنفي در پيش روي حسين ايستاد و خود را نشانه ي تير ساخت. هر چه تير از يمين و يسار مي آمد، سعيد كج مي شد و همه را به جان مي خريد تا اينكه افتاد و مي گفت: خدايا! لعن كن ايشان را، لعن عاد و ثمود. خدايا! سلام مرا به پيغمبر برسان و برسان به او آنچه را كه از درد جراحت به من رسيد كه من اراده كرده بودم ياري ذريه ي پيغمبر تو را. پس از دنيا گذشت و سيزده تير به او بود سواي ضرب شمشيرها و طعن نيزها و ابن نما گفته كه آن جناب و اصحابش فرادي به ايماء و اشاره نماز گذاردند. [10] .



پاورقي

[1] مناقب ابن شهر آشوب 77: 4.

[2] الارشاد 133 :2.

[3] مناقب ابن شهر آشوب 77:4.

[4] مقاتل الطالبين:84 و 85

[5] يافت نشد.

[6] الارشاد 105:2، الملهوف:165، مناقب ابن شهر آشوب 103:4.

[7] مثير الاحزان:65.

[8] زيارت امام حسين در روز دوشنبه.

[9] مروحه: بادبزن.

[10] بحارالانوار 21:45 و 22.