بازگشت

در كراماتي كه از بدن پاره پاره ي آن حضرت به ظهور رسيده


و در آن چند امر است:

امر اول اينكه: از زارع علقمي و غير او ارباب مقاتل، حكايت كرده اند كه در شب يازدهم و دوازدهم مي ديدند كه ستاره ها از آسمان بر بالاي كشتگان به زمين مي آمدند و بالا مي رفتند [1] .

امر دوم اينكه: نوحه ي اجنه را استماع نمودند كه بر كشتگان آل رسول ندبه و نوحه زاري مي كردند [2] و شايد انشاء الله نبذي از آن كيفيات بيايد. و در كتاب اسرار لمصائب به تفصيل نوشته ام.

امر سوم اينكه: بوي مشك و عنبر از ابدان مطهره ي كشتگان به مشام مي رسيد. چنانكه از زارع علقمي نقل نموده اند [3] .

امر چهارم: علامه ي مجلسي در بحار از حضرت صادق - عليه السلام - روايت داشته كه:

چون امام حسين كشته شد، كسي را لشكر، در قتلگاه ديدند كه فرياد مي كرد. پس او را منع كردند. او گفت: چگونه فرياد نكنم و حال اينكه پيغمبر خدا


ايستاده است نظر مي كند به سوي زمين در يك دفعه و نظر مي كند به سوي گروه شما در دفعه ديگر! و من مي ترسم كه بر اهل زمين نفرين كند و من هم در ميان ايشان هلاك شوم. پس بعضي بعضي را گفتند كه اين مرد ديوانه است. پس توبه كنندگان گفتند كه قسم به خدا عجب كاري به خودمان كرديم كه براي پسر سميه، سيد شباب اهل جنت را كشتيم. پس بر عبيدالله بن زياد خروج كردند. و از امر ايشان واقع شد آنچه واقع شد. راوي عرض كرد: فداي تو شوم آن فرياد زننده كه بود؟ آن جناب فرمود كه ما نمي بينيم او را مگر جبرئيل. آگاه باش كه اگر مأذون [4] بود هر آينه صيحه در ميان ايشان مي زد كه ارواح ايشان از ابدان ايشان به سوي آتش رود و ليكن مهلت داده شدند تا گناه ايشان زياد شود و براي ايشان است عذاب دردناك. [5] .

امر پنجم: در كتاب منتخب، شيخ فخرالدين طريحي، گفته كه:

چون حسين كشته شد خواستند كه اسب بر بدن او بتازند. پس فضه به زينب گفت كه اي سيده ي من! سفينه ي صاحب رسول خدا به دريا نشست. پس كشتي شكست و باد او را به جزيره [اي] انداخت. ناگاه شيري را ديد، ترسيد كه او را بخورد. سفينه به شير گفت كه اي ابا الحارث! من آزاد كرده ي پيغمبرم. پس شير همهمه كرد و بر كنار راه ايستاد. پس سفينه بر او سوار شد. و در پشت خيمهاي ما شيري را ديدم دستوري تا او را خبر دهم كه بني اميه فردا چه اراده دارند. زينب گفت: برو. فضه گفت: من به سوي شير آمدم و گفتم: اي ابا الحارث! پس آن شير سر خود را بلند نمود، پس گفتم: آيا مي داني كه فردا با امام حسين چه اراده دارند؟ مي خواهند كه اسب بر بدن او بتازند. گفت: بلي. پس آن شير برخواست و به قتلگاه آمد تا اينكه دست خود را بر جسد حسين گذاشت و خود


را در خون حسين غوطه مي داد و گريه مي كرد تا صبح. پس چون بني اميه صبح كردند سواران به سركردگي ابن اخنس ملعون آمدند. چون نگاه كردند، شير را ديدند. عمر بن سعد حرامزاده گفت كه فتنه اي است، آن را افشاء مكنيد و برگرديد. پس برگشتند [6] .

امر ششم: علامه ي دربندي گفته كه:

در جمله از كتب مذكور است كه سكينه، دختر حسين، در زماني كه پيكر بي سر پدر را به برگرفت و غشي كرد در حالت غشي و بيهوشي از حلقوم مبارك آن جناب اين اشعار را شنيد:



شيعتي ما ان شربتم مآء عذب فاذكروني

او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني



اي شيعيان من اگر آب گوارا نوشيدند پس مرا به خاطر بياوريد، يا بشنويد به غريبي يا شهيدي. پس بر من گريه كنيد.



و انا السبط الذي من غير جرم قتلوني

و بجرد الخيل بعد القتل عمدا سحقوني



و منم آن سبط كه بدون گناه مرا كشتند و به سم اسبان بعد از كشتن از روي عمد مرا پايمال ساختند.



ليتكم في يوم عاشورا جميعا تنظروني

كيف استسقي لطفلي فأبوا أن يرحموني



اي كاش شما شيعيان همه در روز عاشورا مي شديد نگاه مي كرديد مرا كه چگونه براي كودك خود طلب آب مي نمودم پس اباء كردند كه به من رحم نمايند [7] .


امر هفتم: در نوادر علي بن اسباط ذكر شد [ه] كه صد هزار زني كه براي ايشان اولاد نمي شد بر سر قبر حسين آمدند و برگشتند پس براي همه اولاد شد.


پاورقي

[1] منتخب الطريحي:329، اسرار الشهادة:440.

[2] بنگريد به: بحار الانوار 241 - 233 :45.

[3] منتخب الطريحي:329، اسرار الشهادة:440.

[4] مأذون: اذن داده شده، اجازت داده شده.

[5] بحار الانوار 173:45.

[6] منتخب الطريحي:328.

[7] اسرار الشهادة:462.