بازگشت

در ذكر كرامات و معجزات حضرت سيدالشهداء


و بعضي از آنها در فصول آتيه و بعضي در ابواب و اكاكيل شهادت آن جناب مذكور خواهد شد. اكنون در اين فصل چند معجزه بيان مي شود:

اول: علامه ي مجلسي از كتاب بصائر الدرجات روايت كرده بلكه كشي نيز در كتاب رجال و دعوات راوندي از ابن بابويه همين حديث را با اندك اختلاف ذكر نمودند. حاصل روايت بصائر الدرجات اينكه:

صالح بن ميثم اسدي گفته كه من و عباية بن ربعي داخل شديم بر زني از بني والبة كه سوزانده بود كثرت سجود پيشاني او را. پس عباية گفت: اي حبابة! اين شخص كه همراه من است پس برادر تو است. گفت: كدام برادر؟ گفت: صالح بن ميثم است. حبابة گفت: قسم به خدا كه از روي حق و صدق برادرزاده ي من است. اي پسر برادر من! آيا نمي خواهي كه خبر دهم تو را به حديثي كه آن را از حسين بن علي شنيدم؟ گفتم: بلي، اي عمه. گفت كه من بسيار در خدمت حضرت حسين بن علي حاضر مي شدم. پس در ميان دو چشم من لكه ي پيسي ظاهر شد. پس كار بر من دشوار شد و چند روز از شرف ديدار آن بزرگوار محروم ماندم. پس آن جناب از حال من پرسيد. به او گفتند كه در ميان دو چشمش لكه ي پيسي ظاهر شد. پس آن جناب به اصحاب خود فرمود كه بياييد برويم به نزد حبابة. پس با اصحاب خود به نزد من آمد و داخل بر من شد. و من در جاي نماز بودم. پس فرمود: اي حبابه! چرا دير كردي و به نزد ما نيامدي؟ عرض كردم: اي پسر رسول خدا! اين مرض مرا مانع بود. پس برداشتم مقنعه را و آن جناب آب دهان مبارك بر آنجا انداخت. پس فرمود: اي حبابة! خدا را شكر كن پس به درستي كه خداي تعالي اين مرض را از تو دفع فرمود. حبابة گفت كه: من به سجده افتادم. پس فرمود: اي حبابة! سر خود را


بلند كن و در آينه نظر كن. پس من سر خود را بلند نمودم و از آن مرض هيچ نديدم. پس خدا را حمد نمودم. [1] .

و در روايت «دعوات» در آخر اين حديث، آن جناب نظر كرد به من و فرمود: اي جبابه! ما و شيعيان ما بر فطرت هستيم و مردمان از آن بريئي مي باشند. [2] .

دوم: در كتاب خرايج روايت نمود از ابي خالد كابلي از يحي بن ام الطويل كه گفت:

بوديم ما در نزد حسين كه جواني داخل بر آن حضرت شد و گريه مي كرد. پس حضرت امام حسين فرمود كه چرا گريه مي كني؟ آن جوان عرض كرد كه مادرم وفات نمود در همين ساعت و وصيت نكرد و مالي دارد و مرا امر كرد كه در كار او مدخليت نكنم تا خبر او را به تو برسانم. پس آن جناب فرمود كه برخيزيد، برويم به نزد اين حره. پس همه ي ما برخواستيم تا اينكه رسيديم به در خانه [اي] كه آن زن درآن وفات كرده بود و نعش او در آنجا افتاده بود. پس آن جناب دعا نمود تا آن زن را خدا زنده كند تا وصيت كند به آنچه دوست دارد كه وصيت كند. پس خداي تعالي آن زن را زنده كرد و آن زن نشست و حال اينكه كلمه ي شهادت مي گفت. پس به جانب امام حسين - عليه السلام - نظر كرد و گفت: اي آقاي من! داخل خانه شو و مرا امر فرما به امر خود. پس آن جناب داخل خانه شد و بر بالشي نشست. و به او فرمود وصيت كن، خدا تو را رحمت كند! پس آن زن عرض كرد كه اي پسر پيغمبر! فلان قدر مال دارم و در فلان مكان پس ثلث آن مال را براي تو قرار دادم كه به هر كس از دوستان خود مي دهي بده. و دو ثلث ديگر براي اين پسر من است، اگر مي داني كه از دوستان تو اهل ولايت تو است و اگر از مخالفين بر تو است پس آن را نيز بگير، زيرا كه


براي مخالفين حقي در اموال مؤمنين نيست. پس از آن حضرت سؤال نمود كه بر او نماز گذارد و متولي امر او شود. پس بار ديگر وفات نمود [3] .

سوم: در مناقب ابن شهر آشوب روايت كرده كه از زرارة بن اعين كه گفت: شنيدم از حضرت صادق آل محمد كه از پدران خود روايت داشت كه:

شخصي را تب شديد بود. حضرت حسين به عيادت او رفت. چون آن حضرت داخل خانه شد تب پرواز نمود و از آن مرد دور شد. پس آن مرد عرض كرد كه راضي شدم به آن چه به آن داده شديد در حالتي كه حق است. و حمي [4] از شما مي گريزد. پس آن جناب به او فرمود كه قسم به خدا كه چيزي را خدا خلق نكره مگر اينكه او را امر فرموده كه ما را اطاعت كند. راوي گفت كه: ناگاه صدايي شنيديم و شخص آن را نمي ديديم مي گفت لبيك! آن جناب فرمود كه آيا اميرالمؤمنين تو را امر نكرد كه نزديكي نكني مكر دشمني را و يا گناهكاري را تا كفاره ي گناهان او كردي پس كار اين مرد چه بود كه به او عارض شدي. و آن مريض عبدالله بن شداد هادي ليثي بود. [5] .

و اين روايت راكشي در رجالش از كتاب محمد بن شاذان بن نعيم به خط او روايت كرد از حمران بن اعين [6] .

چهارم: علامه ي مجلسي در كتاب بحار از ابن عباس روايت داشته كه:

ديدم حسين را پيش از اينكه به عراق رود در، در خانه ي كعبه ايستاده بود. و حال اينكه كف جبرئيل در كف حسين بود و جبرئيل ندا مي كرد كه بياييد به سوي


بيعت خداي عزوجل [7] .

پنجم: علامه ي مجلسي از كتاب نجوم در روايت داشته از حذيفه كه گفت:

شنيدم حسين بن علي را كه مي گفت قسم به خدا! كه جمع مي شوند بر كشتن من گمراهان بني اميه و ظالمان ايشان. و مقدم ايشان عمر پسر سعد است. حذيفه گفت كه اين سخن در زمان رسول خدا بود. پس من به حسين گفتم كه آيا اين را پيغمبر خدا به تو خبري داد؟ فرمود: نه. پس من خدمت پيغمبر رسيدم و عرض كردم كه حسين چنين خبر داد. پس پيغمبر فرمود كه علم من علم حسين است و علم حسين علم من است، زيرا كه ما مي دانيم حوادث را پيش از حادث شدن. [8] .

ششم: سيد مرتضي در كتاب عيون المعجزات از حضرت صادق - عليه السلام - روايت داشته، از پدرش، از جدش، كه:

اهل كوفه به نزد علي آمدند و از خشكي شكايت كردند. و گفتند كه براي ما استسقاء نما. پس آن جناب به حسين گفت كه برخيز و استسقاء كن. پس آن جناب برخواست و خدا را حمد كرد و ثناء بر او فرستاد و صلوات بر پيغمبر فرستاد و گفت: خدايا، اي بخشنده ي خيرات و نازل كننده ي بركات، بفرست براي ما باران بسيار و سيراب فرما ما را به باران بسيار وسعت دارنده ي بسيار فرو گيرنده كه ريخته شود، كه برداري به آن ضعف را از بندگان تو، و احياء كني به آن ميت از بلاد تو را، اجابت كن! اي پروردگار عالميان! پس آن جناب از دعاء خود فارغ نشده بود كه باران بسيار باريد و از نواحي كوفه، اعرابي در رسيد. پس گفت كه صحرا و پشتها را گذاردم كه بعضي در بعضي موج مي زدند. [9] .


هفتم: علامه ي مجلسي از طاوس يماني روايت كرده كه:

حسين بن علي در مكان مظلم اگر مي نشست، مردم به سوي او راه مي يافتند به سبب نور پيشاني و گلوي مباركش. پس به درستي كه رسول خدا هميشه پيشاني و گلوي او را مي بوسيد. [10] .

هشتم: علامه ي مجلسي از عيون المحاسن روايت داشته كه:

انس بن مالك در خدمت امام حسين بود كه به نزد قبر خديجه رفت. پس آن جناب گريست. پس از آن فرمود: اي انس! از نزد من برو. انس گويد كه من از آن جناب پنهان شدم. ديدم نماز را طول داد و شنيدم كه مي گفت: يا رب، يا رب، انت مولاه، فارحم عبيدا اليك ملجاه يا ذالمعالي عليك معتمدي. طوبي لمن كنت انت مولاه طوبي لمن كان نادما ارقا - يشكو الي ذي الجلال بلواه و ما به علة و لا سقم اكثر من حبة لمولاه - اذا اشتكي بثه و غصته اجابه الله ثم لباه - اذا ابتلي بالظلام مبتهلا اكرمه الله ثم ادناه. پس هاتفي آواز داد: لبيك عبدي و انت في كنفي و كملا قلت قد علمناه صوتك تشتاقه ملائكتي فحسبك الصوت قد سمعناه دعائك عبدي يجول في حجب فحسبك الستر قد سفرناه لو هبت الريح من جوانبه خر صريعا لما تغشاه سلني بلا حشمة و لا رهب و لا حساب انني انا لله [11] .

ترجمه ي اين ابيات را به نحو تفضيل در كتاب مواعظ المتقين نوشته ام.


پاورقي

[1] الدعوات:65 و 66، بصائر الدرجات:271، بحار الانوار 180:44.

[2] الدعوات:66.

[3] الخرائج و الجرائح 245:1 و 246.

[4] حمي: تب.

[5] مناقب ابن شهر آشوب 51:4.

[6] اختيار معرفة الرجال:88.

[7] بحار الانوار 185:44.

[8] بحار الانوار 186:44.

[9] بحار الانوار 187:44.

[10] بحار الانوار 187:44 و 188.

[11] بحار الانوار 193:44.