بازگشت

در اشارات به اسرار عروسي قاسم بن الحسن است


و در آن چند امر است:

امر اول اين كه: عروسي قاسم در روايات خاصه مذكور نيست. ليكن در اكليل دوم گذشت كه در بعضي از كتب سماويه اشاره بدان شده و به مقتضاي عقل نيز بايد محمول بر صدق باشد، زيرا كه آن مركز كره ي امكان در بزم ابتلاء چون طي جميع مراتب نموده و طالب اقصي مراتب شهادت بوده، پس بايد كه مصيبتهاي عظيمه جميعا به آن جناب روي داده باشد. و از جمله ي اعظم مصائب مبدل شدن عروسي است به عزا.

امر دوم اين كه: گفته اند كه:

«چون شاهزاده اراده ي مبارزت نمود عروس دامن او را گرفت كه در قيامت به چه نشان تو را بشناسم؟! پس حضرت قاسم آستين خود را دريد. پس آواز ناله ي اهل حرم به ملأ اعلي رسيد.» [1] .

و اين سؤال و جواب را چند احتمال است:

اول اينكه: از اخبار ائمه ي اطهار چنان مستفاد است كه شهيد، در روز قيامت با لباس شهادت محشور مي شود؛ فلذا لباس شهادت را از تن او برنمي آورند و او را با همان لباس دفن مي كنند. پس از اين جهت آستين را دريد و آن نشان را بر خود گذاشت.

دوم اين كه: سؤال عروس اشاره به آن باشد كه صدمه ي مصيبت، حواسم را در بوته ي زبول و اضمحلال گداخته و چنان ضعف در قوه ي باصر راه يافته كه گويا در روز محشر


و حشر بشر و فزع اكبر، تو را نشناسم. پس دريدن آستين اشاره بر آن است كه مرا هم مصيبت از كار انداخته و قوايم باخته. پس در قيامت هر كه را بي قرارتر و بي آرام تر بيني پس من همان باشم، چه آستين ظرف دست است و دست، مجاز از قدرت است. يعني ظرف قدرت از هم دريده شد. و قرينه بر اين مجاز، آه و ناله ي اهل حرم است، بعد از وقوع اين واقعه.

سوم اينكه: مراد از سؤال آنكه در روز قيامت جمعيت و ازدحام است و عصمت در من به نهايت، پس نشاني بيان كن كه بي جستجو تو را بشناسم. جواب اين كه در آن روز نور من چون نور آفتاب عالم تاب است، و حاجتي به نشان نيست. و دريدن آستين كنايه از آن است كه همچنانكه اگر آستين كه لباس است دريده شود بدن پيدا مي شود، در قيامت هم كه روز رفع اغشيه [2] و حجب است نور من پيدا و هويدا است.

چهارم اينكه: مراد از سؤال، همان وجه سابق است. و مراد از جواب، اين كه شما را اينقدر مرتبه ي حياء و عفت و عصمت است؛ و ليكن چه خواهد كرد در زمانيكه چادر از شما بربايند و شما را اسير كنند و پرده ي ناموس شما را دريده شود؟!

پنجم اينكه: مراد از سؤال، شناختن در «قيامت صغري» باشد كه قتلگاه است. يعني: بعد از ورود به قتلگاه، شما شهيدان را سر بر بدن نيست پس من به چه نحو شما را بشناسم؟ جواب واضح است، يعني: در قتلگاه مرا به آستين دريده بشناس.

امر سوم: ارباب مقاتل ذكر نموده اند كه: «قاسم در هنگامي كه روانه ي ميدان بود بند نعل يك پاي او (كه گويا پاي چپ بود) باز بود» [3] و محتمل است كه اين اشاره باشد به بي اعتباري دنياي دنيه ي غدار ناپايدار. يعني دنيا را استقامتي و قراري ني كه


سالك مسالك محبت بدان دلبستگي به هم رساند كه توقف نمايد و بند نعل را ببندد. و چون طرف چپ پست، بالنسبه به طرف راست است و طرف راست اشرف است پس نظم دنيا را به طرف چپ تعبير نموده.

امر چهارم: ارباب مقاتل گفته اند كه چون قاسم شهيد شد، حضرت سيدالشهداء نعش او را گرفت كه به قتلگاه شهدا بياورد. پس سينه ي او را به سينه ي خود چسبانيد و پاهاي قاسم بر زمين مي كشيد [4] و اين مورث [5] استبعاد است چه قاسم به حد بلوغ نرسيده، چگونه پاهاي او بر زمين كشان باشد، و حال اينكه سينه ي او بر سينه ي امام چسبان باشد؟! و رفع اين استبعاد آن است كه نفس مبارك آن جناب، از كثرت شوق لقاي حضرت احديت در مقام تقويت و تربيت قواي باطنه برآمده، و از محارست [6] و محافظت مشاعر و اعضاي جسمانيه دست كشيده، لهذا جسد مبارك آن مركز كره ي كمال در هر آن غوطه ور در بحر زبول و اضمحلال بوده و بدن عنصريش از نرسيدن بدل ما يتحلل طولا و عرضا در معرض نقص و فناء برآمده. بلكه از كثرت و شدت صدمات و لطمات مصيبات قد مباركش چون ماه نو، خم شد. يا اينكه از شدت الم مفارقت، آن نوجوان در مقام استقامت قد خويش برنيامده و لنعم ما قلت في بعض المراثي.



شد عروسي ديده بوسي فسوس

جز فسوس نوعروسان حسين



اينها همه بنا بر آن باشد كه پاي هاي قاسم بر زمين كشان باشد. و به نظر مؤلف چنان مي آيد كه معني ظاهر روايت آن است كه پاي هاي امام - عليه السلام - در زمان بردن نعش قاسم بر زمين كشان بود. پس نظر كن در عبارت ملهوف و سائر كتب مقاتل تا ظاهر شود آنچه را كه ذكر نموديم [7] .



پاورقي

[1] منتخب الطريحي:373 و 374.

[2] اغشيه: پوشش دل، پوشش زين و شمشير و جز آن.

[3] اسرار الشهادة:304.

[4] مقاتل الطالبين:93.

[5] مورث: سبب، موجب، علت، انگيزه.

[6] محارست: نگهباني، پاس داشتن.

[7] الملهوف:168، الارشاد 108:2.