بازگشت

در ابكاء و بكاء و ثواب ماتم امام حسن است


شيخ صدوق در كتاب امالي به اسناد خويش از ابن عباس روايت كرده كه:

رسول خدا روزي نشسته بود كه ناگاه حسن داخل شد، چون پيغمبر او را ديد گريست. پس از آن فرمود: به سوي من بيا، اي پسرك من! پس هميشه بود او را نزديك، مي خواند تا او را به ران راست خود نشانيد.


و حديث را رسانيد به آنجا كه پيغمبر فرمود:

و اما حسن، پس او پسر من است و ولد من است؛ و از من است و نور چشم من است؛ و روشنائي دل من است، و ميوه ي دل من است، و او است بزرگ جوانان اهل بهشت و حجت خداست بر امت، امرش امر من است، و قولش قول من است. پس هر كس كه متابعت كرد او را پس او از من است، و هر كه عصيان نمايد او را پس از من نيست. و به درستي كه من چون به او نگاه كردم، به خاطر آوردم آنچه را كه جاري مي شود بر او از مذلت بعد از من. پس امر به همين نحو خواهد بود تا كشته شود به سم از روي ستم و عدوان. پس در آن هنگام گريه مي كنند ملائكه و زمينهاي هفت گانه براي موت او و مي گريد او را هر چيزي تا اينكه مي گريد پرنده در ميان آسمان و زمين، و ماهيان در ميان آب، پس هر كه بگريد بر حسن كور نخواهد شد چشم او، در روزي كه چشم ها كور مي شوند. و هر كه غمناك شود بر حسن، غمناك نمي شود دل او در روزي كه دلها غمناك مي شوند. و هر كه زيارت كند حسن را در بقيع، او ثابت مي شود قدم او در روزي كه قدمها در آن مي لغزد [1] .

و ايضا، در كتاب امالي، صدوق به اسناد خود روايت كرد از علي بن ابي طالب - عليه السلام - كه فرمود:

روزي من و فاطمه و حسن و حسين در نزد رسول خدا نشسته بوديم، كه ناگاه به ما توجه نمود و گريست. پس من گفتم: اي پيغمبر خدا! چه تو را به گريه آورد؟ پس آن حضرت ختمي مآب فرمود كه: گريه مي كنم براي آن چه بعد از من به شما وارد مي شود. پس من عرض كردم: كه آن چيست؟ آن حضرت فرمود كه: گريه مي كنم براي اينكه بر سر تو شمشير مي زنند، و سيلي بر روي فاطمه مي زنند، و حسن را ضربت بر ران او مي زنند و او را از زهر ستم مي خورانند، و


حسين را مي كشند. پس اهل بيت همه به گريه در آمدند. پس من عرض كردم: يا رسول الله! ما را خلق نكرد خداي ما مگر براي بلا. آن حضرت فرمود كه: مژده باد تو را، اي علي! پس به درستي كه خداي عزوجل به تحقيق عهد فرمود به سوي من كه دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق [2] .


پاورقي

[1] امالي صدوق : 100 و 101.

[2] امالي صدوق:116.