بازگشت

در ذكر مصيبت از «وحي كودك» كه از آن به «نبوت هيلد» تعبير مي كنند


در آن جا، تصريح به عروسي قاسم و مصيبت حضرت سيدالشهداء شده. و قصه ي او چنان است كه:

يكي از علماء بني اسرائيل كه از بزرگان ايشان بود و نام او پنحاس بود، او را زوجه اي بود عقيمه كه در هر مرتبه كه پنحاس از مدرس خود كه برمي گشت، او


را گريان مي ديد. سبب گريه را از زوجه ي خود پرسيد، بر او معلوم شد كه به جهت خواستن فرزند گريه مي كند. از خداي تعالي درخواست نمود كه او را فرزندي كرامت كند. تير دعاء او به هدف اجابت رسيد، و حق سبحانه و تعالي زوجه ي او را حامله گردانيد و بعد از شش ماه از ابتداء حمل او، پسري نيكو صورت از او متولد شده. و تاريخ ولادت او، اول روز يكشنبه، در ماه تشرين الأول

[1] ،سال چهارصد و بيستم از خراب شدن بيت المقدس در مرتبه ي ثانيه بود. و تولد كودك هفتاد و چهار سال پيش از بعثت خاتم النبيين و سي و چهار سال پيش از تولد آن حضرت بود. آن مولود را نحمان نام كردند. و چون او متولد شد، به سجده رفت و بعد از سجده گفت كه: اين پرده ي آسمان كه شما مي بينيد، بر بالاي آن نهصد و پنجاه و پنج پرده ي ديگر هست و بر بالاي آن پرده ها چهار حيوان است؛ و بر بالاي حيوانات كرسي بلند پايه هست و بالاي آن كرسي آتش سوزاننده است و خدمتكاران و كرسي همه از آتش اند. چون پنحاس اين سخنان را از فرزند خود شنيد، او را از سخن گفتن منع كرد و با تندي به او گفت كه: خاموش باش! نحمان خاموش شد و تا دوازده سال سخن نگفت مادر او در اين مدت گريه و زاري مي نمود كه ما خواهش فرزند نموديم عاقبت لال بي زبان شد. كاش از براي ما فرزندي نمي شد. روزي پنحاس از مدرس خود بازگشت، زوجه اش نحمان را برداشته و در برابر او ايستاد و تضرع و زاري بسيار نمود كه دعا كن تا خدا او را گويا گرداند و يا او را از ما بگيرد.پنحاس گفت: تو خواهش داري كه او گويا شود، اما چون او گويا گردد، سخنان گويد كه مردم از آن سخنان خوف بردارند. زوجه اش گفت: تو دعا كن كه گويا گردد، سخنان را مخفي و مجمل گويد. پنحاس دهان بر دهان او گذاشت و او را قسم داد كه سخن نگويد، مگر سخني كه مجمل باشد، كه هيچكس نفهمد هر چند صاحبان فهم باشند، مگر در وقتي كه آن سخنان به عمل آيند، آنگاه او را


رخصت سخن گفتن داد. چون كودك گويا شد، پنج وحي را موافق ترتيب حروف ابجد گفت كه تمام آنها خبراز امور آينده است و خبر داد كه شما به دست خود مرا خواهيد دفن كرد. چون وحيها را تمام كرد، جان به جان آفرين سپرد و او را در قريه ي «كفر برعم» دفن كردند، در مكاني كه چهل نفر از علماء يهود در آنجا مدفون بودند.

بدان كه در وقتي كه كودك گويا شد و پنج وحي را - چنانچه مذكور شد - گفت و كتاب، وحي ها را نوشتند و در مكاني مضبوط بود تا اينكه قريب به سيصد سال قبل از اين، يكي از كتابهاي بني اسرائيل را كه آن را كتاب «ناكيد و مصوه» مي گويند به قالب خانه بردند،كه آن را قالب نمايند آن وحيها را نيز به قالب رسانيدند و در پشت آن كتاب قرار دادند و آن كتاب در ميان بني اسرائيل متداول است و كلمات و الفاظ آن وحيها بسيار ابهام دارد و مغلق است و فهميدن آنها خالي از اشكال نيست. و مرحوم حاجي ملا احمد نراقي در كتاب سيف الامة آنها را به عبارت همانها نوشته و ترجمه كرده. و ملا اسماعيل يهودي قزويني كه به شرف دين اسلام مشرف گشته و رساله اي در رد اهل كتاب و انتصار دين اسلام نوشته، اين وحي ها را با عبارت و ترجمه ذكر كرده. و از جمله ي وحي هاي او اين است:

شش آرزومند، همان شش آرزومند به دشواري افتند بعد از دشواري و چسپندگان به زحمت بيفتد، به سختي بيفتند و به عذاب افتندگان شوند و خورد خورد شود، به خنجر از قفا بريده شود، بر كنار رودخانه در صحرائي مثل امتحان كرده شده و شكسته شده، و گرفته مي شود در زفاف، خيمه ها رنگين كه جاي فرزندزادگان است سوخته شود و آشكار شوند خويشان معروف كه به ناز پروريده شده اند.

ظاهر آن است كه همه ي اين فقرات جز از واقعه ي كربلا باشد. و مراد از «شش نفر» از برگزيدگان شهداء يا شش نفر از اولاد اميرالمؤمنين - عليه السلام - كه در آنجا شهيد


شدند و «چسپندگان» تتمه ي اصحاب باشند. و «سر از خنجر بريده» حضرت سيدالشهداء. و «در زفاف گرفته» قاسم بن الحسن است. و تتمه ظاهر است. و مي تواند «شش آرزومند»، شش نفر كه آرزوي خلافت داشتند: كه حضرت اميرالمؤمنين - عليه السلام - و حضرت امام حسين و حضرت امام حسن و امام رضا و زيد بن علي - كه در كوفه شهيد شد و بدنش تا يكسال بر دار بود و عنكبوت في الفور در بالاي دار بر عورت او تنيد تا مكشوف نماند. و حضرت صادق در مصيبت او گريست و فرمود كه:

خدا رحمت كند عم من زيد را اگر غلبه مي كرد خلافت را به اهل آن برگذار مي كرد

[2] .

و حسين شهيد در «فخ» باشد - و الله اعلم. و احتمال دارد كه مراد از «شش نفر شوقمندان» حضرت سيدالشهداء - عليه السلام - و علي اكبر و علي اصغر و قاسم و احمد و عبد الله بن الحسن باشند. و مراد از «چسپندگان» اصحاب امام حسين - عليه السلام - باشند، كه در صحراي كربلا كشته شدند. و مراد از «آن كسي كه از كارد بزرگ ميان برجسته از قفا سر او بريده شود» حضرت امام حسين است. و مراد از «كنار رود» شط فرات. و مراد از آنكه «در زفاف گرفته شود» حضرت قاسم بن حسن است. و مراد از «سوخته شدن» آتش زدن مخالفين است خيمه هاي اهل بيت را. و مراد از «آشكار شدن خويشان او» اسير كردن ايشان است اهل بيت رسالت را.


پاورقي

[1] تشرين اول: ماه اول از سال رومي، و تشرين دوم: ماه دوم آن.

[2] عيون اخبار الرضا، عليه‏السلام، 249:1.