بازگشت

ذكر مصيبت فرزند پيغمبر آخر الزمان در فصل چهل و دوم از كتاب «شعيا»


و ترجمه ي آن به زبان پارسي اين است:

اي فرزند حبيب من! به خواطر نرساني كه در زحمت و مصيبت كه به مصلحتهاي بسيار گرفتار شده اي، من تو را فراموش كرده خلاص نخواهم نمود، خواستم كه به واسطه ي تو حجت ها را بر همه ي مخلوقات تمام كنم، به اين جهت تو را خلاص نكردم. و چنان نداني كه من تو را فراموش كردم. اگر مادر فرزند را فراموش كند، من نيز تو را فراموش مي كنم. بلكه اگر مادر فرزند را فراموش كند، من تو را فراموش نمي كنم. پس اين است كه من به يد قدرت خود، تو را در آن شهر علم انداخته بودم، با ده نفر ديگر كه از آن در شهر علم به وجود مي آيند، ديوارها و حصارهاي آن شهر خواهند بود و آنان كه مي خواهند كه نسل شما را منقطع كنند، ممكن نيست كه اراده ي خود را به اتمام رسانند، بلكه به نفاق و اعمال خود گرفتار از دنيا خواهند رفت.

تا اينكه مي فرمايد:

بعد از كلامي كه آن زميني كه تعلق به تو داشت، كه به سبب منافقين خراب و بيابان شده بود، در آن وقت از وفور جمعيتي كه به تو خواهم داد، از براي سكن هاي ايشان تنگ خواهد بود، با آنكه آناني كه در آن روز خون تو را از قبيل آب مي آشاميدند، از روي زمين محو خواهم نمود، كه در آن زمان از آن فرزنداني، كه در وقتي كه خود را بي اولاد پنداشتي، از تو به وجود آمده اند، به گوش خواهي شنيد كه به تو خواهند گفت وسعت همه ي زمين كم است از براي


آنكه درآن ساكن شويم، پس وسيع ساز آن را. پس تو در دل خود خواهي گفت، آنها را از براي من كه متولد گردانيد، و حال آنكه خود را بي اولاد مي پنداشتم. زيرا كه در وقتي كه دل از دنيا بركندم و اولاد خود را كشته و عيال خود را اسير و سرگردان ديدم، گمان مي كردم كه از من كسي در دنيا نخواهد ماند، زيرا كه هر كس دست از اعانت من برداشت و مرا تنها واگذاشتند. پس اينها كه حال مي بينم كجا بودند؟! پس من كه خداوند توام به تو مي فرمايم كه: بدان كه پس هنوز مانده است كه بيايد از زماني كه اي بنده ي من، كه دست قدرت خود را به سوي عجمان دراز خواهم نمود و در ميان آنها لواي خود را بلند خواهم ساخت، تا پسران تو را در ميان بغلها و دختران تو را در بالاي دوشهاي خود به راه برند. پادشاهان مربي ايشان و زنان ايشان دايگان اولاد تو خواهند بود و روهاي خود را بر خاك گذاشته تعظيم به تو خواهند نمود و خاك قدم تو را از راه اخلاص خواهند خورد و خواهند ليسيد. و آن وقت خواهي دانست كه منم خداوند مهربان كه ممكن نيست بگذارم شرمنده شوند آنهائي كه اميد خود را در من گذاشته اند.

تا اينكه مي فرمايد:

همه ي آنان كه ديوان تو را كرده اند، من به عدالت ديوان ايشان را خواهم كرد، و همه ي اولاد تو را مستخلص خواهم گردانيد. به دشمنان تو گوشتهاي خودشان را خواهم خورانيد، وخون ايشان را از قبيل شراب صاف نشده به ايشان خواهم نوشانيد؛ و اين تنبيهي است كه به جهت ايشان در دنيا مقرر خواهم نمود.

و مخفي نيست كه صراحت اين كلام و اين مراتب را در حق حضرت سيدالشهداء ملاحظه كن و ببين چه نوع ظهور دارد؛ از خطاب به فرزند (حبيب من) و خبراز گرفتاري و مصيبت، و بودن او با ده نفر ديگر، كه برادرش امام حسن و نه نفر از اولاد سيدالشهداء كه ائمه ي اطهار بودند، در شهر علم، كه پيغمبر تصريح نموده كه: «انا مدينه


العلم و علي بابها.» [1] كه عبارت از پدرش اميرالمؤمنين است، و خبر دادن از اراده قطع نسل ايشان كه در كتابها و تواريخ ظاهر است، و بيابان شدن كوفه كه زميني است كه به او تعلق داشت. چه حضرت اميرالمؤمنين فرمود كه:«مكه شهر خدا است و مدينه شهر پيغمبر است و كوفه شهر من است». و بسيار شدن اولاد آن حضرت، و ظهور قدرت الهي در حق او، در ميان عجمان كه همه ي ايشان از شيعيان خاص او شدند و پادشاهان عجم در تعظيم و تضرع به خدمت او مي كوشند كه در بلده ي طيبه ي قم كه دختر شش هفت ساله از نسل آن حضرت مدفون مسماه به فاطمه ملقبه به معصومه، دختر حضرت امام موسي كاظم، سلاطين ذوي الاقتدار چون به آن آستان رسيدند، ابتدا آن آستان را مي بوسند و همه در آستان ملك پاسبان حضرت امام حسين - عليه السلام - سر خضوع بر خاك مي گذارند. و در تربت مقدس آن حضرت، خداي تعالي شفا قرار داده تا صدق آنچه به شيعيان فرموده كه: «خاك قدم تو را خواهند ليسيد». به ظهور رسد، و دشمنان آن حضرت چنان به جان هم افتادند كه همه گوشت و خون يكديگر را خوردند، چنانكه از حكايات حجاج بن يوسف و شبث بن ربعي ملعون كه در كربلا حاضر بود و عبدالله بن زبير و غيره ظاهر است و در رجعت نيز ظاهر خواهد شد.


پاورقي

[1] مناقب ابن مغازلي :85 - 80.