بازگشت

جنگ حضرت مسلم در كوچه هاي كوفه


محمد بن اشعث برخاست و آماده ي انجام وظيفه شد. ابن زياد، افراد طايفه ي او را به همراه او فرستاد زيرا كه مي دانست هر قبيله اي كراهت دارند كه مثل جناب مسلم عليه السلام در ميان آنها مقهور و مغلوب شود. و عبيدالله بن عباس سلمي را با هفتاد نفر از طايفه ي قيس همراه او كرد.

آنان آمده تا به درب خانه اي كه حضرت مسلم عليه السلام در آنجا بود رسيدند، چون حضرتش صداي سم اسبان و صداي مردان را شنيد، فهميد كه دشمن نزديك است، شمشير از نيام كشيده به سوي آنان حمله كرد، آنها با ازدحام به خانه هجوم بردند، حضرت مسلم عليه السلام بر آنان حمله كرد و با شمشير بر پيكر آنان مي زد تا اين كه از خانه بيرونشان كرد.

دوباره به سوي او برگشتند، باز حضرت مسلم عليه السلام به آنان حمله كرد. در اين ميان، بكر بن حمران احمري رو در روي آن حضرت ايستاد، و دو ضربه ي شمشير ميان ايشان رد و بدل شد، بكر ضربه اي به دهان مبارك حضرت زد و لب بالايش را قطع نمود و شمشير با سرعت به لب زيرين حضرت اصابت كرد و دو دندان پيشين حضرتش افتاد.

در اين هنگام، حضرت مسلم عليه السلام شمشيري بر سر آن ملعون حواله و ضربه اي محكم بر او زد، ضربه اي ديگر بر كتف آن ملعون فرودآورد كه نزديك بود به شكمش برسد.

چون آن ملعون ها اين شجاعت را از جناب مسلم عليه السلام ديدند، به پشت بام رفته و شروع به پرتاب سنگ كردند، ني ها را آتش مي زدند و روي سر او مي ريختند، مسلم عليه السلام چون اين صحنه را ديد (و اين گونه نامردي را از آنان مشاهده كرد) با شمشير كشيده، از خانه خارج شده و در كوچه بر آنها حمله كرد.