بازگشت

نظريات رجاليان عامه درباره ي ابومخنف


بسياري از رجاليان و علماي اهل سنت نيز از ابومخنف ياد كرده اند، اينك به برخي از داوريهاي آنان در ذيل اشاره مي شود:

يحيي بن معين گويد: «لوط بن يحيي ابومخنف چيزي نيست، او ثقه نيست و بدتر از عمرو بن شمر است». [1] ابن ابي حاتم رازي وي را متروك الحديث دانسته است. [2] ابن عدي مي گويد: «لوط بن يحيي ابومخنف كوفي... شيعي آتشي و صاحب اخبارشان است... او گزارشهاي زشتي دارد كه من ذكر آنها را دوست ندارم». [3] دارقطني وي را تضعيف كرده است. [4] ذهبي در تاريخ الاسلام مي گويد: «لوط كوفي رافضي اخباري است» [5] و در ميزان الاعتدال مي نويسد: «لوط بن يحيي ابومخنف، اخباري پوچ است كه نمي شود به او اعتماد كرد. ابوحاتم و ديگران وي را رها كرده اند، دارقطني گفته او ضعيف است. ابن معين گفته ثقه نيست و بار ديگر گفته چيزي نيست.

ابن عدي گفته شيعي آتشي است». [6] .

ابن حجر عسقلاني مي نويسد: «ابو عبيد آجري گفت: من از ابوحاتم درباره ابومخنف سؤال كردم، پس دستش را گاز گرفت و (با ناراحتي) گفت: احدي اين سؤال را مي كند؟! عقيلي نيز وي را در ضعفا ذكر كرده است». [7] .

همچنين فيروزآبادي مي گويد: «ابومخنف اخباري و شيعه بوده، پوچ و متروك است». [8] صفدي در الوافي بالوفيات و ابن شاكر در فوات الوفيات [9] و ياقوت در معجم الادبا [10] وي را عنوان كرده و جرح و تضعيف رجاليان پيشين را ذكر كرده اند. اسماعيل پاشا در هدية العارفين از ابومخنف ياد كرده و او را شيعه دانسته [11] و زركلي از او به عنون عالمي آگاه به سيره و اخبار و امامي اهل كوفه ياد كرده است. [12] فؤاد سزگين نيز وي را اهل كوفه و امامي دانسته است. [13] .

از آنچه ياد شد مي توان يقين حاصل نمود كه ابومخنف قطعا شيعه بوده است، ادله و شواهد آن به شرح زير است:

الف - بناي نجاشي در رجالش و شيخ در فهرست و ابن شهر آشوب در معالم العلما اين بوده كه مؤلفان و نويسندگان شيعه را ذكر كنند [14] و اگر گاهي از غير شيعه ياد كرده اند متذكر شده اند. [15] ياد كردن مطلق اين سه تن، بدون يادآوري عامي بودن ابومخنف نشانگر اين است كه وي شيعه بوده است.

ب - علامه حلي وي را در قسم اول رجال خود آورده و از او با دعاي «رحمه الله» ياد نموده، و روشن است كه علامه شخصي عامي را در قسم اول نمي آورد و ديگر اينكه از شخصي عامي با جمله استرحام ياد نمي كند.

ج - از اينكه ابن داود، ابومخنف را در قسم اول رجال خود ياد كرده، و تفرشي و اردبيلي و علامه بحرالعلوم نيز بدون هيچ اشاره اي بر عامي بودن وي، او را در كتابهايشان ذكر كرده اند، فهميده مي شود كه وي را شيعه تلقي نموده اند.

د- چنانكه گذشت برخي از رجاليان عامه تصريح كرده اند كه وي شيعه بوده و ذهبي صراحتا وي را رافضي قلمداد كرده، و ديگران نيز كه به شيعه بودنش تصريح نكرده و وي را تضعيف نموده اند، گويا علت تضعيفشان تشيع او بوده است.

ه- مهمترين و بهترين دليل و شاهد بر تشيع او، دودمان و خاندان وي است. خاندان او از بزرگترين خاندانهاي شيعه كوفه بوده و پدر و اجدادش، همانگونه كه گذشت، همگي شيعه و از پيروان و اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام بوده اند. گويند: پدر او نيز از اصحاب و ياران نزديك امام علي عليه السلام بوده است [16] و هيچ دليلي در دست نيست مبني بر اينكه ابومخنف مذهب شيعه را رها كرده باشد.

و- آثار و تأليفات وي عموما درباره تشيع است و هر يك به گونه اي با تفكرات و عقايد اين طايفه ارتباط دارد؛ بويژه كتاب «خطبة الزهراء». [17] .


پاورقي

[1] تاريخ يحيي بن معين، تحقيق احمد محمد نور سيف، جامعه ملک عبدالعزيز، عربستان، ج 2، ص 500.

[2] الجرح و التعديل، ج 7، ص 182.

[3] الکامل في الضعفاء الرجال، ابن عدي، دار الفکر، بيروت، ج 6، ص 2110.

[4] ر. ک: ديوان الضعفا و المتروکين، ابن عدي، دار القلم، بيروت، ج 2، ص 260.

[5] تاريخ الاسلام، ذهبي، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، حوادث و وفيات 160 - 141، ص 581.

[6] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 420.

[7] لسان الميزان، ج 4، ص 493 - 492.

[8] قاموس المحيط، فيروزآبادي، مؤسسة الرساله، بيروت، ص 1045 (خنف).

[9] الوافي بالوفيات، صفدي، تحقيق گروهي از فضلا، بيروت، ج 2، ص؛ فوات الوفيات، ابن شاکر کتبي، تحقيق احسان عباس، دار صادر، بيروت، ج 3، ص 225.

[10] معجم الادبا، ياقوت حمدي، دار الفکر، بيروت، ج 17، ص 42.

[11] هدية العارفين، اسماعيل پاشا، (ضمن کشف الظنون) دار الفکر، بيروت، ج 5، ص 841.

[12] الاعلام، زرکلي، دار العلم للملايين، بيروت، ج 5، ص 245.

[13] تاريخ التراث العربي، فؤاد سزگين، مترجم محمود فهمي، التدوين التاريخي، جزء دوم، ج 1، ص 127.

[14] ر. ک: مقدمه رجال نجاشي؛ فهرست شيخ طوسي و معالم العلما.

[15] همان گونه که شيخ طوسي درباره طبري (رجال نجاشي ص 322)، و شيخ طوسي درباره حفص بن غياث (فهرست شيخ طوسي، ص 61) و ابن شهر آشوب در مورد طبري (معالم العلما، ص 95) و... چنين کرده‏اند.

[16] فهرست شيخ طوسي، ص 129؛ رجال علامه، ص 136.

[17] فهرست ابن نديم، تصحيح رضا تجدد، تهران، ص 105؛ رجال نجاشي، ص 320؛ فهرست شيخ طوسي، ص 129؛ معجم الادبا، ج 17، ص 42.