بازگشت

جنگ مصعب و مختار


همان گونه كه قبلا يادآور شديم، تعداد زيادي از اشراف كوفه و سران عراق، كه بيش ترشان در ماجراي كربلا دست داشتند، با پيروزي انقلاب مختار از كوفه گريختند و به بصره نزد مصعب بن زبير، برادر عبدالله بن زبير - كه از طرف او فرماندار بصره شده بود - پناهنده شدند. آنان مصعب را به قيام و جنگ بر ضد مختار تحريك مي كردند.

پس از رودررويي مختار و عبدالله زبير، زمينه ي جنگ بين آنان فراهم شد. محمد بن اشعث، كه از سران منافق كوفه بود و در ماجراي كربلا نقش مهمي داشت، و نيز شبث بن ربعي از جمله سراني بودند كه مصعب را به جنگ با مختار ترغيب مي كردند.

دينوري تعداد فرارايان كوفه به بصره را قريب ده هزار نفر ذكر كرده


است كه مصعب را به جنگ با مختار كشاندند. [1] .

مصعب مقدمات جنگ را فراهم كرد. لشكر او در كنار جسر اكبر، خارج از شهر بصره، اردو زدند.

او همچنين چند نفر از سران فراري كوفه را از بصره به كوفه فرستاد. آنان مخفيانه وارد كوفه شدند و مأموريت داشتند افراد همفكر خود را جذب كنند و اوضاع را به نفع خود تغيير دهند. جمعي از كوفيان منافق نيز به آنان قول همكاري دادند و بدين سان، مقدمات جنگي بزرگ فراهم شد.

مختار كه از جريان بصره كاملا آگاه بود، مردم را در جريان كار قرار داد و لشكري به فرماندهي يكي از فرماندهان شجاع به نام احمر بن شميط به سوي نيروهاي مصعب گسيل داشت. لشكر ابن شميط قريب شصت هزار مرد جنگي داشت كه براي جنگ با مصعب آماده شده بودند.

ابن شميط نيروهايش را در منطقه اي خارج از شهر كوفه به نام حمام اعين سازمان دهي كرد و فرماندهان سواره و پياده و ميمنه و ميسره ي لشكر را مشخص ساخت و به سوي دشمن حركت نمود. نيروها در منطقه اي به نام مذار با هم برخورد كردند. [2] .

نيروهاي مختار به فرمان دهي احمر بن شميط و نيروهاي مصعب به فرماندهي مهلب بن ابي صفره - كه مردي شجاع بود - در مقابل هم اردو زدند. ابتدا ابن شميط به مصعب پيشنهاد داد كه «ما شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و بيعت با أميرالمؤمنين، مختار دعوت مي كنيم.» مصعب نيز متقابلا گفت: «ما شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر و بيعت با أميرالمؤمنين،


عبدالله بن زبير، دعوت مي كنيم.» اما مذاكرات و پيشنهاد فايده اي نداشت.

مصعب كه فرماندهي شجاع بود، به لشكر خود فرمان حمله داد. دو نيرو به شدت درگير شدند. نيرهاي مصعب، به خصوص سواره نظام آنان، بيش از نيروهاي مختار بود. جنگ شديدي درگرفت و از دو طرف، جمع كثيري كشته شدند. در اين نبرد، ابن شميط، فرمانده لايق ارتش مختار، به شهادت رسيد و نيروهاي مختار شكست خوردند، اما تلفات سنگيني را نيز بر دشمن وارد كردند.

خبر شكست نيروها به مختا رسيد، سخت نگران شد و گفت: اي كاش ابراهيم اشتر اين جا بود. اما ابراهيم در موصل مستقر بود و شايد يكي از اشتباهات مختار همين بود كه ابراهميم اشتر، قهرمان فاتح خود را در جنگ بصره به همراه نداشت. شايد هم احتياجي نمي ديد و دشمن را دست كم مي پنداشت. ولي قطعا اگر مختار ابراهيم را از موصل احضار مي كرد و به جنگ با مصعب مي فرستاد، نتيجه ي پيروزي به نفع مختار بود. اما تقدير چيز ديگري بود.

لشكر بصره به سوي كوفه هجوم آوردند و نيروهاي مختار هزيمت يافتند. در اين بين، ابن كامل، فرمانده ي لايق ديگر مختار، نيز به شهادت رسيد. خبر ناگوار شكست، مختار را متوحش نساخت؛ بي درنگ، دستور داد شهر را سنگر بندي كنند، نيروها را سازمان دهي كرد و خود فرمان دهي آنان را به عهده گرفت.

مختار به هيچ وجه تن به تسليم نداد و در مقابل ارتش بي رحم مصعب و منافقان كوفه ايستاد. شهر كوفه مجددا صحنه ي جنگي خونين شد و همه جا را نيروهاي دو طرف احاطه كردند. نيروهاي مختار توانستند در


حمله اي جانانه تا چادر فرمان دهي مصعب جلو بروند و تلفات سنگيني بر آنان وارد كنند كه ناگاه نيروهاي مهلب وارد عمل شدند. نيروهاي تازه نفس مهلب به ياران مختار حمله ور شدند. برخي از ياران مختار تا پاي جان مقاومت كردند و جمعي هم فرار نمودند.

خستگي مفرط نيروهاي مختار و كثرت دشمن، نيروهاي مختار را ناچار به عقب نشيني به داخل شهر كرد. عبدالدين عمرو نهدي، از فرماندهان شجاع لشكر مختار، مردانه جنگيد و فرياد زد: «خدايا، من بر همان عقيده ام كه در جنگ صفين در كنار أميرالمؤمنين جنگيدم. من از كار اينان (فرارايان) و از كار لشكر مصعب بيزارم.» او مردانه خود را به قلب دشمن زد و با يك گروه پنجاه نفري، بي مهابا به دشمن حمله بردند. هدف اصلي آنان كشتن محمد بن اشعث و فراريان و ضد انقلاب كوفه بود. آنان موفق شدند محمد بن اشعث را، كه از عوامل مهم فاجعه ي كربلا بود، به هلاكت برسانند و خود آن قدر جنگيدند تا همه به شهادت رسيدند.

جمعي از نيروهاي مختار به نزد او آمدند و پيشنهاد كردند كه چون ما ناچار به هزيمت شده ايم، خوب است به شهر بازگرديم و در دارالاماره به مقاومت بپردازيم. مختار هم وقتي وضع را چنين ديد، به باقي مانده ي نيروها دستور عقب نشيني داد. آنان وارد شهر شدند و مختار و جمعي از ياران در دارالاماره موضع گرفتند.

آن شب هولناك گذشت و فرداي آن روز نيروهاي مصعب به طرف شهر هجوم آوردند و ياران مختار در مراكز حساس شهر با آن كه نسبت به دشمن كم تر بودند، به مقاومت پرداختند. تمامي نيروهاي مختار، كه قريب شش هزار نفر بودند، سخت مقاومت مي كردند.


لشكر مصعب دراالاماره را به محاصره درآورد و مراكز حساس شهر را گرفت. تنها نقطه ي اصلي، درارالاماره بود. آذوقه ي ياران مختار رو به اتمام بود. اطراف مسجد و بازار و قصر در محاصره ي نيروهاي مهلب و مصعب بود. مختار ماندن در دارلاماره را چاره ساز نديد. بنابراين، با جمعي از ياران جان بر كف، از قصر خارج گرديد و وارد جنگ شدند. اما همه ي كساني كه در دارالاماره بودند، بيرون نيامدند و هر چه مختار به آنان اصرار كرد كه فريب پسر زبير را نخورند اگر تسليم شوند با ذلت كشته خواهند شد، آنان به اميد چند روز زندگي ذلت بار، فرمان مختار را نپذيرفتند و مختار، اين پير شجاع، و جمعي از يارانش خود را به قلب دشمن زدند و مردانه جنگيدند.

مختار و قريب پنجاه نفر از خاندان و يارانش با روحيه ي شهادت طلبانه جنگيدند. او از قبل خود را مهيا كرده بود و پيش از خروج از قصر، غسل نموده و بدن خود را معطر ساخته و حنوط كرده بود. مختار به دشمن حمله برد. تاريخ مي نويسد: مختار و ياران اندكش مردانه جنگيدند. سرانجام، مختار به همراه يارانش، چهاردهم ماه رمضان 67 ه. ق. در سن شصت و هفت سالگي به شهادت رسيد. [3] .

و بدين سان، حماسه ي مختار پس از گذشت يك سال و نيم حكومت عادلانه و انتقام گرفتن از خون شهداي كربلا پايان يافت و نام مختار چون گوهري درخشان، بر تارك تاريخ مبارزات حق طلبانه و مظلومانه ي شيعه ثبت شد. روحش شاد و يادش گرامي باد.



پاورقي

[1] اخبار الطوال، ص 304.

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 96 - 95؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 268؛ اخبار الطوال، ص 305.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 116؛ اخبار الطوال، ص 308 - 306؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 441؛ تنزيه المختار، ص 10؛ تعليقات غارات، ابراهيم بن محمد ثقفي، ج 2،ص 813.