بازگشت

بعضي را به وسيله قاصد فرا مي خواند، مثل زهير بن قين


همين كه قاصد بر او وارد شد و گفت : ابوعبدالله (ع) تو را مي خواند كه به حضورش برسي . زهير مات و مبهوت چشم به زمين دوخت و در رفتن تأني كرد تا اين كه همسرش به وي اعتراض كرد و گفت :

«سبحان الله! ايبعث اليك ابن رسول الله (ص)، ثم لاتأتيه ، فلو اتيته فسمعت من كلامه ثم انصرفت ؟!»؛

سبحان الله! خيلي عجيب است فرزند رسول خدا تو را مي خواند و تو نمي روي ؟!چه مي شود كه به روي و كلام او را بشنوي سپس برگردي ؟

زهير به محضر امام رفت و طولي نكشيد كه با چهره اي بشاش بازگشت و به همسرش گفت تصميم گرفته ام كه حسين (ع) را ياري كنم و جانم را فداي او كنم .

ج ) دعوت از چند تن از بزرگان و اشراف بصره از جمله مسعود بن عمرو براي ياري خويش در مرتبه عملياتي كه امام (ع) خطاب به آنها مي نويسد:

«سلام عليكم ، اما بعد فاني ادعوكم الي احياء، معالم الحق و اماتة البدع ، فان تجيبوا تهتدوا سبيل الارشاد و السلام »؛

سلام عليكم من شما را دعوت مي كنم به زنده كردن نشانه هاي حق و حقيقت و نابود كردن بدعت ها، پس اگر دعوتم را اجابت كنيد به سعادت مي رسيد.

مسعود پيام امام را به قبايل مختلف بصره رساند و از آنها خواست كه به ياري حسين بشتابند، اما قبل از آن كه به كربلا برسد، خبر شهادت امام را شنيد و متأثر شد.

د) در نامه اش به محمد بن حنفية و بني هاشم مي نويسد:

«... فانه ، من يلحق بي منكم استشهد و من لم يلحق بي لم يبلغ الفتح و السلام ».

اين حقيقت را باور كنيد كه هر كدام از شماها به من ملحق شود، به فيض شهادت مي رسد، و هر كس از شما به من ملحق نشود، گشايشي برايش نخواهد بود والسلام ».