بازگشت

وفاداري و ماندن بر سر پيمان


اين وفاداري را در جريان هاي مختلفي از عاشورا، مي توان سراغ گرفت ؛ از آن جمله ، مي توان به وفاداري يكايك اصحاب امام - به رغم رضايت امام و برداشتن بيعت خود از ايشان - نسبت به پيشواي خود اشاره نمود.

در تاريخ آمده كه امام در چند مرحله براي اصحاب خويش صحبت نمودند و از آنان خواستند كه در صورت علاقه مندي برگردند، زيرا تنها با او كار دارند و اين جريان حتي در شب عاشورا هم براي آخرين بار تكرار گشت ، آن جا كه فرمودند:

«... وَ هذا اللَّيْل ُ قَدْ غَشِيَكُم ْ فَاتَّخِذُوه ُ جَمَلاً، وَ ليَأخُذْ كُل ٌّ رجل مِنْكُم ْ بِيَدِ رَجُل ٍ مِن ْأَهْل ِ بَيْتي ، وَ تَفَرَّقُوا في سَوادِ هذا اللَّيْل ٌ، ذَرُوني وَ هؤُلاءِ الْقَوم ِ، فَاءِنَّهُم لايُريدُون َ غَيْري ...؛

اينك سياهي شب شما را فرا گرفته است ، پس شب را شتر راه وار خود قرار دهيد وهر يك از شما دست يكي از خانواده مرا بگيرد و در تاريكي شب پراكنده شويد و مرا باايشان واگذاريد زيرا با غير از من كاري ندارند.

ياران و برادران حضرت به ايشان عرض نمودند كه : «براي چه از تو دست برداريم ؟ براي اين كه بعد از تو زنده بمانيم ؟ خدا نكند كه هرگز چنين روزي را ببينيم ...»

اوج اين وفاداري را مي توان در سيماي قمر بني هاشم ، ابوالفضل العباس ، يافت .وقتي براي آن بزرگوار از طرف شمر، به لحاظ خويشاوندي كه از سوي مادر با او داشت ،امان نامه ابن زياد را آوردند و آن بزرگوار بر سر دو راهي قرار گرفت كه يك طرف آن كشته شدن و طرف ديگرش به سلامتي جان ، مال و رياست ختم مي شد، استقامت و ايمان را ازدست نداد و آگاهانه تن به مرگ داد و دست از برادرش نكشيد و فرمود:

«...عَدّوالله أَتَأمُرُنا أن َ نَتْرك أخانا وَ سيّدنا الحسين بن فاطمه و نَدَخل في طاعة اللُّعَناءٍ وَ أوْلادِ اللُّعَناءِ؛

... اي دشمن خدا آيا به ما مي گويي برادر و مولايمان حسين پسر فاطمه (س) را رهاكنيم و به فرمان ملعون و ملعون زادگان تن دهيم ؟»

يا آن هنگام كه وارد شريعه گرديد و آب را تا برابر دهان مبارك خويش آورد و با آن شدت عطش ؛ «ذكر عطش الحسين (ع)»، آب را نياشاميد و تشنه از شريعه خارج گرديد،براي سخت گيرترين اشخاص هم هيچ ترديدي باقي نمي گذارد كه به راستي اسوه وفاداري و ماندن بر پيمان حسين (ع)، حضرت باب الحوائج (هارون كربلا،ابوالفضل العباس ) است .