بازگشت

دنياگرايي خواص پس از امام علي


پس از شهادت امام علي(ع) دنياگرايي خواص آشكارتر شد به گونه اي كه حتي بسياري از ياران نزديك امام حسن(ع) يكي پس از ديگري به معاويه پيوستند و امام(ع) به ناچار با شرايطي با معاويه صلح كرد. تصوير و ترسيم دنياگرايي خواص پس از شهادت امام علي(ع) و امام حسن(ع) در اين مقال نمي گنجد، از اين روي به چند نمونه بسنده مي كنيم: 1. معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تو نمي دهم مگر هنگامي كه از دنياي تو نائل كردم. معاويه گفت: بخواه از من آن چه مي خواهي.او گفت: حكومت مصر آرزوي من است. معاويه هم پذيرفت و در اين زمينه نوشته اي به اوداد. [1] گفت و گوي فوق نمونه اي بسيار روشن از دنياگرايي خواص است. در اين گفت و گو عمرو عاص به روشني بيعت با معاويه را با تباهي دين خود مساوي دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتي كه از دنيا و حكومت معاويه بهره اي داشته باشد.

2. معاويه مي خواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغيره براي ادامه حكومت خود ولايت عهدي يزيد را مطرح كرد. و سپس از سوي معاويه مأمور شد كه پنهاني از مردم براي يزيد بيعت بگيرد. او پس از آن كه از دوست داران بني اميه بيعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براي اعلان عمومي اين تصميم تشويق كنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سي هزار درهم داد. آن ها وقتي بر معاويه وارد شدند معاويه به فرزند مغيره گفت:

«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريداري كرد. گفت: به سي هزار درهم.» معاويه گفت: دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود.» [2] .

3. بيش تر كساني كه از كوفه به امام حسين(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند. اما وقتي كه تهديدها و تطميع ها از سوي ابن زياد شروع شد، اكثريت قاطع آنها دينشان را قرباني دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امام حسين(ع) را خالي كردند تا او به شهادت رسيد. نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است. ابن زياد گروهي از همين خواص را براي تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد. برخي از آنان همانند: شبث بن ربعي، اين مرد هزار چهره از كساني است كه به امام حسين(ع) نامه نوشته است. امّا وقتي كه وضعيت را به گونه اي ديگر مي بيند به همكاري با ابن زياد مي پردازد. براي روشن تر شدن دنياگرايي خواص به گزارش زير كه از سوي طرماح بن عدي و همراهانش ارائه شده توجه كنيد: طرماح با همراهان از كوفه مي آمد، در منزل «غريب هجانات» با امام حسين(ع) برخورد كردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بن عبدالله عائذي كه يكي از همراهان طرماح بود گفت:

«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاي زياد گرفته و خود را فروخته اند و بر ضدّ شما متفق شده اند، امّا مردم ديگر دلشان با شماست ولي همين ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگيد.» [3] از سخنان ياد شده به خوبي استفاده مي شود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پي دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفر يا بيش تر به جنگ امام حسين(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مي ترسيدند و نمي پذيرفتند تاريخ به گونه اي ديگر رقم مي خورد. گذشت خواص از دنيا و جلوه هاي آن در وقت لازم اقدام خواص براي خدا به هنگام لازم...تاريخ را نجات مي دهد. امّا اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد. در پايان اين گفتار اين نكته بي سود نمي نمايد كه آن چه آورديم تنها بخشي اندك از درس ها و عبرت ها بود. در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه عاشورا و شناخت درس ها و عبرت ها و عوامل و زمينه هايي كه سبب پيدايي عاشورا شدند مي تواند چراغي فراروي نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسي، و نگهباني از نظام اسلامي ما در برابر آفت ها و خطرهاي داخلي و خارجي باشد.


پاورقي

[1] همان، ج‏2، ص‏66. علي(ع) نيز اين مطلب را يادآوري کرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.

[2] الکامل، ابن اثير، ج‏3، ص‏505 - 504.

[3] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏306.