بازگشت

تبديل امامت به پادشاهي


تبديل امامت به پادشاهي يكي ديگر از زمينه هاي دگرگوني ارزش ها و فاجعه عاشورا بود. بدون ترديد هر جامعه اي به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد. از سوي ديگر جامعه اسلامي، زماني شاهد حاكميت اسلامي و ارزش هاي آن است كه حكومت اسلامي بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوي استقرار مي يافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مي يافت. ولي متأسفانه با جريان سقيفه حكومت اسلامي ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلي آن نرسيد و با فراز و نشيب هاي بسيار به حكومت و پادشاهي معاويه و يزيد انجاميد. خانداني كه امام علي(ع) در باره آنها مي فرمايد:

«اي معاويه، كي شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاي معنوي؟ (يعني شما شايستگي اين كار را نداشته و نداريد.» [1] با مرگ معاويه زماني كه امام حسين(ع) براي بيعت با يزيد دعوت مي شود امام(ع) در پاسخ مي فرمايد:

«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصي همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد.» [2] و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويي دو سپاه مي فرمايد:

«آگاه باشيد كه بني اميه پيروي از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروي از خداوند راترك گفته اند و فساد را آشكار و حدود الهي را تعطيل كرده اند...» [3] بدون شكّ، حكومت نقش مهمي در تثبيت ارزش ها و يا ضدّ ارزش ها دارد چرا كه امام علي(ع) مي فرمايد:

«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛ [4] .

مردم به حاكمانشان شبيه ترند تا به پدرانشان.» وقتي كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادي چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خود را در جهت تحريف دين و نابودي ارزش ها و همچنين مروّجان آن به كار گرفته اند، طبيعي است كه افراد جامعه نيز همان گونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعه اي مردم در برابر دگرگوني ارزش ها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتي نشان نخواهند داد. همان گونه كه در رويداد عاشورا چنين وضعي پيش آمد. 3. افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم بخشي هاي عثمان نيز يكي ديگر از زمينه هاي فاصله گرفتن مردم از ارزش ها و آرمان هاي اسلامي بود. اين فتوحات هر چند بر جغرافياي كشور اسلامي افزود، ولي چون همراه آن كاري فرهنگي براي هدايت مردم صورت نمي گرفت، به سرعت مردم را به سوي دنياگرايي برد. زيرا غنائم اين جنگ ها از آنِ فاتحان بود و شركت در يكي از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراواني بود كه كافي بود يك رزمنده با حضور در يكي از نبردها به اوج رفاه برسد. [5] افزون بر اين، حاتم بخشي هاي عثمان از بيت المال و جمع ثروت به وسيله شماري از خواص در اين زمينه نقش مؤثري داشت. [6] در بخش دوم (كوتاهي خواص از انجام رسالت خود) توضيح بيش تري خواهيم داد. 4. يكي ديگر از عواملي كه زمينه دگرگون شدن ارزش ها را فراهم كرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهره هايي چون عمار و ابي ذر به جرم حقّ گويي تبعيد و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعيد ابي ذر ناراحت بود مورد آزار و اذيت قرار گرفت. گروهي از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميل و...به شام تبعيد شدند. [7] در برابر عثمان به توصيه ابي سفيان كه گفته بود:

«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را از بني اميه انتخاب كن. اين فقط ملك داري است، بهشت و جهنم يعني چه؟!» [8] همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بني اميه برگزيد. [9] كساني انتخاب شدند كه در حال مستي به مسجد مي آمدند و نماز صبح را چهار ركعت مي خواندند و وقتي كه با اعتراض مردم روبه رو مي شدند مي گفتند: مي خواهيد بيش تر بخوانم؟! [10] مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزش هاي عصر نبوي دگرگون شدند. اوج اين دگرگوني در روزگار يزيد بود، چرا كه در رأس حكومت فردي قرار گرفته بود كه به هيچ چيز اعتقاد نداشت، فردي عياش و خوش گذران بود و هيچ ابايي از آشكار شدن بي ديني خود نداشت. وقتي كه حاكمان جامعه چنين افرادي باشند، به حكم «النّاس علي دين ملوكهم» مردم نيز روش و منش آنها را در زندگي به كار مي گيرند. در چنين جامعه اي مردم در برابر تحريف و يا حذف ارزش ها و مدافعان جدّي آن بي تفاوت مي گردند و حتي ممكن است خود آنها براي حذف آن ارزش ها و مدافعان آن بسيج شوند. همان گونه كه در رويداد عاشورا اين قضيه پيش آمد. عبرت آموزي ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزش هاي انقلاب اسلامي مان باشيم تا خداي ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير و دگرگوني نگردند.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، نامه 10.

[2] اللهوف، ص‏20.

[3] تاريخ الامم و الملوک، طبري، ج‏4، ص‏304.

[4] بحارالانوار، ج‏75، ص‏46.

[5] عبرت‏هاي عاشورا، ص‏89؛ تاريخ سياسي اسلام، تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ج‏2، ص‏194 - 188.

[6] الغدير، علامه اميني، ج‏8، ص‏286 دارالکتب العربي.

[7] همان، ج‏9، ص‏3، 31، 38.

[8] همان، ج‏8، ص‏278، الاستيعاب، ج‏2، ص‏80، طبري، ج‏11، ص‏357، مروج الذهب، ج‏1، ص‏440.

[9] ملل و نحل، شهرستان، ص‏26.

[10] الغدير، ج‏122 از منابع گوناگون اهل سنت اين موضوع را نقل کرده است.