بازگشت

جدايي مردم از اهل بيت


انحراف رهبري از مسيري كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواي علي(ع) به مدّت 25 سال يكي از مسائلي است كه زمينه را براي دگرگوني ارزش ها فراهم ساخت. چون در جامعه اي كه پيامبر(ص) خطوط كلّي آن را ترسيم كرده بود، آشناسازي مردم با دين و ارزش هاي آن يكي از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزواي علي(ع) و منع از ترويج احاديث نبوي از آن ها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براي اين كه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزش هاي آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكل نه تنها اقدامي نشد كه اقداماتي در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براي شناخت احكام دين به ابوهريره ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حديث و فضائل اهل بيت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويه به كارگزارانش نوشت:

«هر كس چيزي در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.» [1] معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثي در نكوهش علي(ع) جعل كنند و نيز دستور داد كه همه در منبرها بايد به علي(ع) لعن كنند. [2] افزون براين در بخشنامه اي نوشت:

«انظروا الي من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛ [3] .

هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان علي و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد و حقوق و مزاياي او را قطع كنيد.» و در بخشنامه ديگري، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زير شكنجه قرار دهيد و خانه اش را خراب كنيد. [4] معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان علي(ع) به شمار مي آمد داد و او چون به خوبي شيعيان را مي شناخت دست و پاي بسياري از آنان را قطع كرد و به چشم هاي آنان ميل كشيد و بسياري از آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايي كه شخص مشهوري از آنان باقي نماند. در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به علي(ع) از بزرگترين عبادت ها به شمار مي آمد به گونه اي كه اگر شخصي آن را در نماز فراموش مي كرد قضاي آن را به جا مي آورد. معاويه با شيوه ياد شده تلاش مي كرد كه مردم را از اهل بيت(ع) جدا كند تا در نتيجه اسلام و ارزش هاي آن فراموش شود و اسلام اموي و ارزش هاي جاهلي جاي گزين آن گردند. از اين روي هر كس در برابر اين دستورات مي ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموي قرار مي گرفت.


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج‏11، ص‏44.

[2] همان، ج‏13، ص‏222 - 220.

[3] همان، ص‏45.

[4] همان.