بازگشت

بازگشت به ارزش هاي جاهلي


بزرگترين و مهمّ ترين خطري كه هر نهضت انقلابي را تهديد مي كند «ارتجاع» است. اين خطر آفتي است كه متأسفانه نهضت انقلابي پيامبر اسلام(ص) نيز، گرفتار آن شد. پس از پيامبر(ص) باورها و ارزش هاي الهي رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزش ها و اعمال جاهلي احيا شدند. مردمي كه در روزگار پيامبر(ص) ارزش هاي الهي: چون ايثار و فداكاري در روح آنان تا آن جا نفوذ داشت كه در رفتن به سوي جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشي مي گرفتند، در زماني كه بدن پيامبر (ص) هنوز روي زمين بود در سقيفه بني ساعده گرد آمدند و شعار «منّا امير و منكم امير» [1] سردادند و حكومت اسلامي را غنيمتي پنداشتند كه بايد در ميان آنان تقسيم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزش هاي جاهلي به جايي رسيد كه چهره هاي برجسته اي چون: ابي ذر، عمار و حجربن عدي آزار و شكنجه و تبعيد شدند. در برابر، كساني كه به وسيله پيامبر (ص) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند. تبعيض و غارت بيت المال، گناه و معصيت در جامعه اسلامي رواج يافت. احساس مسؤوليت، امر به معروف و نهي از منكر جاي خود را به بي مسؤوليتي و سهل انگاري و بي تفاوتي داد. ارتجاع و بازگشت از ارزش ها به جايي رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومي و بيت المال، درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد. امام علي(ع) پس از آن كه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگوني ارزش ها چنين ياد مي كنند:

«اي بندگان خدا...شما در زماني واقع شده ايد كه خير و نيكي به آن پشت كرده و شرّ و بدي روي آورده است. شيطان جز طمع در هلاكت مردم كاري ندارد پس اكنون زماني است كه وسائل پيشرفت شيطان قوي شده، نيرنگ و فريبش همگاني كشته و به دست آوردن شكار برايش آسان شده است. به هر سو كه مي خواهي نگاه كن آيا جز فقيري كه با فقر دست و پنجه نرم مي كند، يا ثروتمندي كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلي كه با بخل و رزيدن در اداء حقوق الهي ثروت فراواني گردآورده و يا متمرّدي كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است. آيا شخص ديگري جز اين ها مي بيني؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجايند همان ها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدي ها دوري مي جستند، مگر همه آنها از اين دنياي پست و از اين زندگي پر مشكل كوچ نكردند. مگر نه اين است كه شما وارث انسان هاي بي ارزشي شده ايد كه لب ها جز به نكوهش آن ها حركت نمي كند تا مقام آن ها كوچك شمرده شود و براي هميشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده اي پيدا مي شود، و نه بازدارنده اي به چشم مي خورد، آيا با اين وضع مي خواهيد در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياي او باشيد...» [2] دگرگوني باورها و ارزش ها تا آن جا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشيني پيامبر(ص) نابودي دين همان پيامبر را در سر مي پروراندند. در گفت و گوي مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتي كه مغيره از معاويه مي خواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بني هاشم بد رفتاري نكند معاويه در پاسخ مي گويد: هيهات، هيهات، مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آن كه مرد، نامش نيز از بين رفت. همچنين عمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامي از آنها باقي نماند. امّا برادر هاشم (مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مي كنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» مي گويند. اي مغيره بي مادر، پس از آن كه سه خليفه بميرند و نام محمّد اين گونه زنده باشد ديگر چه عملي باقي خواهد ماند جز آن كه نام محمّد هم دفن شود و از بين برود. [3] از اين قضيه و امثال آن كه در زندگي معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مي فهميم كه آنان با اسلام و ارزش هاي آن از ريشه مخالف بوده اند و چنان چه قيام عاشورا نبود خدا مي داند سرنوشت اسلام به كجا مي انجاميد. معاويه در گفت و گوي ياد شده از حكومت پيامبر به عنوان مُلك و پادشاهي ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.


پاورقي

[1] ملل و نحل، شهرستاني، ص‏24.

[2] نهج البلاغه، خ‏129.

[3] مروج الذهب، مسعودي، ج‏4، ص‏41 دارالمعرفه بيروت.