بازگشت

توطئه هاي شيطاني در جايگاه رهبري


پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله قدرت طلبان منتظر فرصت، با انواع طرح ها و ترفندها، و نقشه هاي گوناگون سعي كردند تا در جايگاه والاي رهبري نفوذ كنند، و به نام دين بر مردم حكومت نمايند

آنانكه، نه از طرف خدا انتخاب شدند

و نه داراي شرائط و صفات و ويژگيهاي رهبري بودند

تنها با كودتا و قتل و كشتار، قدرت را به دست گرفتند، و با فشار و هجوم و تهاجم و آتش زدن و قتل و غارت، رهبري و مقام والاي امامت را غصب كردند.

نه حقي داشتند، و نه لياقت رهبري در آنان بود

نه به معيارهاي شناخت امامت و رهبري احترام گذاشتند.

و نه نصب الهي و اعلام پيك وحي در غدير خم را محترم شمردند

با آنكه در غدير خم بودند و با امام برگزيده ي الهي، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند اما چند ماه بعد، آن واقعه ي عظيم، و آن بيعت عمومي و آشكار را ناديده گرفته انكار نمودند.

اصل انتخاب الهي بر أساس لياقت ها را كنار زده، براي تحقق حكومت ابابكر گفتند كه:

شوراي سقيفه مطرح است

و در حاكميت عمر به وصيت ابابكر روي آوردند

و براي حكومت عثمان شوراي شش نفره را به رخ كشيدند


و در حكومت معاويه، شورشگري را بها دادند

(كه يكي از استانداران كشور اسلامي شورش كرد و با امام خود در صفين جنگيد و سرانجام حكومت را دروغين بدست گرفت) [1] .

و در حكومت يزيد به ولايت عهدي و حكومت موروثي روي آوردند كه تا انقراض بني اميه به اين توطئه شيطاني پا فشردند، و بني العباس نيز راه آنان را تداوم دادند.

و همه مي دانيم و مي دانند، و طراحان توطئه هاي شيطاني براي نفوذ در جايگاه رهبري در اسلام نمي دانستند كه در شيوه هاي ياد شده نمي توان انسان كامل، و رهبر حق را برگزيد

نه شوراي سقيفه «با 21 رأي موافق و با درگيري و زد و خورد فراوان» نه وصيت ابابكر براي حكومت عمر

نه شوراي شش نفره ي عمر «كه دامادش حق وتو داشت»

نه شورشگري معاويه

و نه ولايتعهدي و حكومت موروثي يزيد

هيچكدام در قرآن و روايات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مورد تأييد قرار نگرفتند

بلكه بدعتهائي آشكار، و ترفندهائي شيطاني بود تا قدرت جهان اسلام را بدست آورند، و دوست و دشمن ديدند كه:

- بسياري از ارزشهاي اسلامي را دگرگون كردند

- بسياري ازحقائق روشن تحريف شد


- بسياري از حلال هاي الهي حرام، و حرام هاي الهي حلال گرديد

- بسياري از آداب و سنن جاهلي دوباره زنده شد

- شرائط رهبري در اسلام به دست فراموشي سپرده شد

نه ايمان و اسلام مطرح بود

و نه طهارت جسم و جان

و نه پرهيز از محرمات الهي

هر چه مي خواستند با انواع، روشها مي يافتند

و هر كاري را با آب و رنگ اسلامي به نام دين تحقق مي بخشيدند

هر كس كه با آنان دوست مي شد يا تسليم مي گشت، حق زندگي داشت و آنكس كه با آنان مخالف بود محكوم به مرگ مي شد

و در دوران ولايتعهدي يزيد تا آنجا جايگاه رهبري امت اسلامي سقوط كرد كه:

رهبر جامعه شراب مي خورد

زنا مي كرد

ميمون باز بود

و محرمات الهي را بدون هيچگونه هراسي آشكارا مرتكب مي شد

و تمام فاسدان و منحرفان و مخالفان اسلام و قرآن را گردآورده بود تا دين را از أساس و بنيان ريشه كن نمايد

حال حضرت اباعبدالله عليه السلام در برابر يك حكومت فاسد و باطل آشكار كه تازه به قدرت رسيده است چه بايد بكند؟

آيا با ديگر شيوه هاي تبليغي مي توان اين غده سرطاني چركين را از جامعه اسلامي بركند؟


آيا راهي جز خون و شهادت باقي مانده است؟


پاورقي

[1] هنوز هم برخي از فرق اهل سنت به معاويه احترام مي‏گذارند، و لعن او را مجاز نمي‏شمارند.