بازگشت

عترت پيامبر و تداوم اصالت دين


ارزشهاي والاي دين اسلام و ويژگيهاي اعجاز گونه ي قرآن، چنان قلب و جان انسانهاي تشنه ي حقيقت را سيراب مي كرد كه ديگر، حق طلبان را انگيزه اي براي بازگشت به باورهاي جاهلي گذشته نبود و بردگان رها شده ي از بند اسارت چنان با آيات نوراني قرآن نشاط و طراوت گرفتند كه هرگز تن به ذلت و خواري نمي دادند و جاهلان نجات يافته از تاريكي جهالت ها چنان روشن و آگاه شدند كه براي فراگير شدن نور هدايت خود را براي شهادت در راه خدا آماده ساختند.

از اين رو براي كنار زدن همه ي آداب و سنن جاهلي و انزواي دائمي ضد ارزشها و باورهاي دوران جاهليت و كوتاه كردن دست غاصبان و حاكمان هواپرست قريش و زنده ماندن روح تقوي و انسانيت و ارزشهاي انساني، الهي، تنها يك راه روشن وجود داشت و آن:

«پاسداري از اصالت دين بود»

اگر اسلام حفظ مي شد، مي ماند، و ارزشهاي آن تداوم مي يافت، ديگر جهل و جاهلان، ظلم و ظالمان نمي توانستند مطرح شوند و بار ديگر انسانها را به بند كشند و حاكميت هاي شيطاني را تكرار نمايند.

با توجه به اهميت پاسداري از دين اسلام است كه:


رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را به سكوت و نظارت بر سلامت دين سفارش مي كند كه پس از او دست به شمشير نبرده، تنها پاسدار اصالت دين باشد و به تداوم اسلام فكر كند، هر چند كه:

- حق او را غصب نمايند

- به خانه اش يورش آورند

- همسر او، يگانه دخت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را بيازارند، پهلو بشكنند

- محسن او را به شهادت رسانند

- و حرمت حريم ولايت را پاس ندارند.

- و خورشيد ولايت را زير شمشير برهنه به مرگ تهديد كنند

- و حق مجسم را براي بيعت با باطل آشكار به مسجد كشانند.

- و همه ي تلخي ها و دردها و ناگواري ها را يكجا در كام «ولي خدا» بريزند زيرا از همه ي اينها مهم تر، بقاء و تداوم دين بود زيرا:

حفظ اصالت دين بر علي عليه السلام واجب بود و ديگر هيچ!

كه فرمود:

و طفقت أرتاي بين أن أصول بيد جذاء؟ أو أصبر علي طخية عمياء؟

(بر سر دو راهي قرار گرفتم كه با دست تنها قيام كنم؟ يا بر آن تلخي ها و تاريكي هاي كور كننده بردبار باشم؟)

و سرانجام براي حفظ دين چاره اي جز صبر و شكيبائي نبود كه فرمود: فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي، فصبرت و في العين قذي، و في الحلق شجا، أري تراثي نهبا.


(سرانجام بردباري را به حق نزديكتر ديدم، پس صبر كردم در حاليكه خار در چشم، و استخوان در گلو فرو رفته داشتم و مي ديدم كه ميراث مرا به غارت مي برند) [1] .

براي حفظ أساس دين است كه به همسر سيلي خورده اش مي فرمايد صبر كن.

و خود بر همه ي مشكلات و سختي ها لبخند مي زند.

فرزندان خود را به بردباري سفارش مي كند.

و فدا شدن در راه دين خدا را آموزش مي دهد.

آينده ي آنها را مي شناساند و از شهادت امام مجتبي عليه السلام مي گويد و كربلا را مطرح مي كند.

و از خاك آن كفي برداشته و چون مشك مي بويد و سري تكان مي دهد كه:

آري اينجاست، اينجا كربلاست، قتلگاه عاشقان خداست، فرزندم حسين عليه السلام در اينجا به شهادت مي رسد [2] .

با بررسي سيره ي عملي عترت پيامبر صلي الله عليه و آله به خوبي درمي يابيم كه جنگ و صلح، فرياد يا سكوت، قيام يا قعود، هيچكدام هدف آن پاكمردان


نبوده است تنها يك چيز هدف بود كه مي بايست آن را تحقق بخشند و آن:

«حفظ اصالت دين بود»

زيرا اگر دين اسلام حفظ شود

امامان معصوم عليهم السلام به اهدافشان رسيده و پيروز شده اند

گرچه به ظاهر با زهر جفا مسموم شوند

يا سر بر دار گردند

يا به شكل اسارت، فرزندانشان را در شهرها بگردانند.

هدف، تداوم اسلام است

هدف، گفته شدن اذان در مناره ها، تا روز قيامت است

هدف، زنده ماندن نام و ياد رسول خداست

اگر امامان معصوم عليهم السلام بردبار نمي بودند، يا به پيروزي ظاهري فكر مي كردند، جنگهاي داخلي شكل مي گرفت، و قدرت مسلمين تضعيف مي گشت

آنگاه قريش زخم خورده، يهود شكست خورده، و مخالفان ضربه ديده در يك تهاجم ويرانگر، به مدينه مي تاختند و همه چيز را نابود مي كردند.

نه مسجدي مي ماند و نه نمازگزاري

نه قرآني مي ماند و نه حافظ قرآني

نه حكومت ديني دوام مي آورد و نه نامي از اسلام باقي بود.

حضرت علي عليه السلام به اين واقعيت ها توجه داشت كه 25 سال دست به شمشير نبرد.


و امام مجتبي عليه السلام قرارداد نامه ي صلح را امضاء كرد.

و حضرت اباعبدالله عليه السلام خود و ياران خود را به قربانگاه كربلا كشاند.

آن صلح و اين قيام، و 25 سال خانه نشيني امام عليه السلام همه در راستاي حفظ اساس اسلام است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

و لعمري لو كنا نأتي ما أتيتم، ما قام للدين عمود، و لا اخضر للايمان عود

(به جانم سوگند، اگر ما نيز چنان مي كرديم كه شما مرتكب شديد، هرگز پايه اي براي دين استوار نمي ماند، و شاخه اي از درخت اسلام سبز نمي شد) [3] .


پاورقي

[1] خطبه 3 / 3 نهج‏البلاغه معجم المفهرس.

[2] امام در راه بازگشت از صفين، از کربلا عبور کرد، در سرزمين کربلا با چشماني اشک آلود فرمود: مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من کان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم (اينجاست شهادتگاه عاشقاني که در گذشته و آينده نظير ندارند نه کسي از آنان پيش گرفت و نه آيندگان همانند آن عمل خواهند کرد)

سفينة البحار ج 2 ص 11 و 475. - و - بحارالأنوار ج 41 ص 295 باب 114 ح 18.

[3] خطبه 4 / 56 نهج‏البلاغه معجم المفهرس.