بازگشت

نتيجه گيري


پس از معرفي ديدگاههاي حضرت امام خميني (س)، چند نكته را مي توان به عنوان نتيجه بحث مورد توجه قرار داد:

- گرچه واقعگرايي از ارزش اعتباري برخوردار است، اما تنظيم رفتار و اعمال براساس واقعيت هميشه نمي تواند امري باارزش تلقي گردد و ممكن است در بسياري از موارد و مصاديق تسليم شدن در مقابل واقعيت، ضد ارزش ارزيابي شود. در يك نظام ديني كه مبتني برارزشهاي اسلامي است، واقعگرايي آنگاه ارزشمند است كه در مقابل آرمانخواهي قرار نگيرد.

- ترويج تز واقعگرايي به عنوان يك ارزش مطلق، همواره عاملي براي مرعوب شدن سلطه پذيران بوده و موجب شده كه رفتار سياسي آنها با سلطه گران براساس برآورد امكانات مادي آنها در مقايسه با امكانات مادي سلطه گران تنظيم گردد. اين موضوع همواره يكي از ابزارهاي سلطه استكبار براستضعاف بوده و هدف آنها از ترويج چنين سياستي، گرفتن روحيه مبارزاتي و استقلال طلبانه آرمانگرايان بوده و هست.

بسياري از سلطه گران و مرعوبين سعي در واحد جلوه دادن «واقع بيني» و «واقعگرايي» دارند، اما بين اين دو تفاوت اساسي وجود دارد و امامان معصوم -عليهم السلام - همواره واقع بين بوده اند، اما واقعگرايي را در چارچوب مكتب و آرمانها مورد توجه قرار داده اند و در صورتي كه اين امر تعارضي با آرمانگرايي نداشته است، حتما مورد عنايت و قبول واقع شده است.

نكته ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد، گزينشي بودن واقعيتها در نظر سلطه گران و سلطه پذيران است، به اين معنا كه اگر واقعيتها موجب سلطه گري و سلطه پذيري بشود، (واقعيات نوع اول) گزينش شده و بر آنها تاكيد مي شود، اما واقعيتهايي كه موجب نفي سلطه گري و سلطه پذيري است (واقعيات نوع دوم) بي اهميت جلوه داده مي شود و تمايلي براي مشاهده و معرفي آن واقعيتها در آنها ديده نمي شود.

در نظر اولياي الهي همچون حضرت سيدالشهدا (ع) و پيروان آنها، واقعيتها و آرمانها كنار يكديگر مورد توجه قرار مي گيرند. در واقعه كربلا اين دو مقوله در مقابل هم قرار گرفتند و تشخيص پيشواي زمان حضرت ابي عبدالله (ع) اين بود كه تسليم شدن در مقابل واقعيتها به معني از بين رفتن آرمانهاي مقدس مكتب اسلام است. آن حضرت اجازه نمي دهند يزيد و حكومت بني اميه از واقعيتها به عنوان نقاط ضعف در جبهه حق بهره برداري كنند و آنها را به سازش و ذلت بكشانند.

از آنجا كه در اسلام بعضي از احكام ثابت و برخي متغير و محكوم به زمان و مكانند، شايد بتوان آرمانها را نيز در اين چارچوب دسته بندي كرد. به اين معنا كه برخي از آرمانها ثابت و هميشگي هستند و در هر شرايطي از زمان و مكان قابل اجرا و گسترش هستند. اما برخي از آنها متغير و تابع شرايط زمان و مكان هستند و ترويج و گسترش يا توقيف و عدم اشاعه آنها تابع تشخيص و نظر امام معصوم (ع) و فقيه جامع الشرايط است.

در يك نظام ديني ممكن است واقعيت و آرمان قابل جمع با يكديگر باشند و در مواردي هم ممكن است قابل جمع نباشند. و در هر دو صورت ميزان، تشخيص امام معصوم (ع) يا فقيه جامع الشرايط است و چنانچه آرمان و واقعيت قابل جمع نباشند، اولويت و انتخاب يكي از آنها براساس مصلحتي است كه امام معصوم (ع) يا فقيه جامع الشرايط تشخيص مي دهد. مثلا در مبارزه حضرت ابي عبدالله (ع) با يزيد و يا در مبارزه حضرت امام خميني (ره) با رژيم شاه، «آرمان خواهي» بر «واقعگرايي» برتري يافت. امام در صلح امام حسن (ع) با معاويه و يا پذيرش قطعنامه 598 توسط حضرت امام خميني (س) مصلحت اولي براي دين و انقلاب، پذيرش «واقعيت صلح» بود، نكته مهم اين است كه در چنين شرايطي يكي از ابعاد آرمان گستري به طور موقت محدود مي شود و اين به معناي عمل برخلاف آرمانها و ارزشها نيست.

حضرت امام خميني (ره) به عنوان پرچمدار عاشورا در عصر حاضر با اقداماتي نظير تأييد تسخير لانه جاسوسي و اتخاذ سياست نه شرقي و نه غربي، محكوميت اشغال فلسطين، صدور حكم ارتداد سلمان رشدي و... از روش حضرت سيدالشهدا (ع) كه همان ترجيح آرمانها بر واقعيتهاي نوع اول و تبعاتي كه اين اقدامات داشت پيروي كردند و همچنين با توجه و تأكيد بر واقعيتهاي نوع دوم مانند جاسوسي آمريكاييها در ايران، توهين به مقدسات اسلام توسط سلمان رشدي، ذلت ناشي از تكيه بر ابرقدرتها و اشغال و غصب كشور اسلامي فلسطين و... كه از واقعيتهاي مشهود بودند، و از طرفي تأكيد و تكيه براحياي آرمانها و ارزشهاي اسلامي و انقلابي، پيروي از روش حضرت امام حسين عليه السلام كردند.