عوامل احياء؛ ذكر (1)
گفته شد كه تعلم و تعليم، زمينه ساز اتباع و متابعت مي شود و با تحولي كه در بينش و بصيرت آدمي مي آيد و با هدايتي كه به قدر خويش و استمرار خويش و روابط گسترده و پيچيده ي خويش فراهم مي شود، از ضلال مي رهد و به مقاصد و
راه و منازل و به سعي و عمل خويش واقف مي شود.اين تعلم، آدمي را به خود واقف مي كند و بر خود ناظر مي سازد.خودشناسي و خودسازي با هدايت و شكر و تمحيص و بلاء و عجز و اعتصام شكل مي گيرد.
خودشناسي نه تنها در موجودي و امكان كه در رابطه با اشياء و در آفاق و انفس شكل مي گيرد تا آدمي بيابد كه جز خدا محركي و مقصدي نمي تواند داشته باشد.«حتي يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه علي كل شي شهيد». [1] خدا كافي است و حضور دارد و با اوست كه رنج و خوشي و وابستگي به موقعيتها و بي تفاوتي ها بر طرف مي شود، و حيات طيبه و سرور دائم و كرامت فراگير و عيش تمام محقق مي شود و تقدير و تدبير و تشكل جديد سر مي گيرد.
پس از تعلم و تعليم، نوبت ذكر است.ذكر يادآوري معرفت سابق و آگاهي پيشين است.معرفتي كه مغفول مانده و به خاطر شهوات غالب و يا اشتغال هاي بي حساب به فراموشي گراييده است.
در روايات گذشته به مذاكره، به ذكر «عند اهل العلم و الدين و اللب»، به تذاكر علم دين اشاره شده بود.
- در روايت فضال از حضرت رضا عليه السلام به ذكر مصيبت اهل بيت عليه السلام. [2] .
- در روايت داود بن سرحان از امام صادق عليه السلام به نقل معتب به اين نكته تاكيد دارد: «خير الناس من بعدنا من ذاكر و دعا الي ذكرنا». [3] .
- از غزالي از امام صادق عليه السلام مجلس ذكر و علم را مجلسي مي شمارد، «لا يشقي بهم جليسين». [4] .
از رسول صلي الله عليه و آله نقل است؛ «ان الله عزوجل يقول تذاكر العلم بين عبادي فما تحيي عليه القلوب الميتة اذا انتهوا فيه الي امري». [5] .
- از امام باقر عليه السلام در اختصاص آمده؛ «تذكر العلم ساعة خير من قيام ليلة». [6] .
- عن الباقر عليه السلام «رحم الله عبدا احياء العلم.فقيل ما احيائه؟ قال ان يذاكره به اهل الدين و الورع». [7] .
و عن الباقر عليه السلام «تذاكر العلم دراسة و دراسة صلوة حسنة». [8] .
در اين روايات هم به ذكر عالم و ذكر و حفظ علم و ذكر اهل دين و تعلم و تذاكر و يادآوري معارف اشاره شده است.
مي توان در چند مرحله به اين همه اشاره نمود:
- ذكر علم،
- ذكر اهل بيت (عالم)،
- ذكر مؤمنين،
- ذكر خويش.
پاورقي
[1] فصلت، 53.
[2] بحار، ج 1، ص 200، ح 6.
[3] بحارالانوار، ج 1، ص 200، ح 8.
[4] بحارالانوار، ج 1، ص 2000، ح 15.
[5] بحارالانوار، ج 1، ص 203، ح 17.
[6] بحارالانوار، ج 1، ص 204، ح 26.
[7] بحارالانوار، ج 1، ص 206، ح 36 و 37.
[8] بحارالانوار، ج 1، ص 206، ح 27.