بازگشت

نظارت بر محرك ها و حركت ها


آدمي به طور طبيعي خوشحالي و رنج دارد، ولي از او مي خواهند كه اين رنج ها و شادي ها را مهار كند.چون هر چيز به اندازه اهميتي كه دارد تأثير مي گذارد و ما در طول تاريخ زندگي، از كودكي تا جواني تا كمال مي بينيم كه اين اهميت ها چگونه جابه جا مي شوند آنچه كه تا ديروز براي آن مي سوختيم امروز از آن فرار مي كنيم.من فراموش نمي كنم كه براي خواسته اي تا چند ماه چقدر تضرع و دعا داشتم و به آن رسيدم و پس از دستيابي شايد تا ماه ها براي جدايي و نجات از آن مطلوب ناله مي كردم.اين ها علامت تحول در بينش و نشانه ي دگرگوني در تعلق هاي ماست.

به بچه ها نگاه كن با چه اشك و ناله اي توپ و عروسك و دوچرخه اي را صاحب مي شوند و پس از مختصر زماني از آن فاصله مي گيرند و رهايش مي كنند تا جايي كه بعضي از مربيان خيال مي كنند راه جداسازي در همين دستيابي است.در حالي كه آنچه مقارن دستيابي اتفاق مي افتد، آدمي را نجات مي دهد و آن دگرگون شدن تلقي آدم از خويش و بالا رفتن همت اوست كه از باطن او را جدا مي سازد و صله و پيوند او را مي برد.اگر از داخل اتفاقي نيفتد، دستيابي به جمع آوري و انباشتن و تكاثر منتهي مي شود، نه فراغت و رهايي و آزادي.

آنچه به اين تحول مي انجامد هما حضور و نقادي و جمع بندي از خود در رابطه با أشيا و آدم هاست كه تو سؤال مي كني و به طبيعي بودن قناعت نمي نمايي و همين رفعت ذكر باعث وسعت صدر است.