بازگشت

تاملي در تبويب روايات


آيا همين طور و از هر كجاي اين كتاب ها شروع كنيم به اين نتايج مي رسيم؟

واقعيت امر در اين نكته است كه اين كتاب هاي روايي، تنظيم روايي و مستند ندارد.جمع آوري اصول كافي و يا بحار و يا وسائل بر اساس سليقه و نظر همان بزرگان بوده و ملاحظاتي كه آن ها در نظر مي گرفته اند وگرنه چرا كافي با عقل آغاز مي شود؟ و چرا با روايات خلقت عقل؟ در حالي كه در معرفت پيش از عقل، تفكر و پيش از تفكر، تدبر و پيش از همه اينها ادب و روش تدبر و تفكر و تعقل است و هيچوقت مباحث از «اول ما خلق الله العقل» آغاز نمي شود.

بر فرض به «ان لله حجتين» توجه داشته باشيم، باز لازم است كه با تربيت و روش ارائه شده از حجت، به كار روي بياوريم و حركت و سكون خود را با معرفت، و معرفت خود را روشمند و روش هاي خود را مستند سازيم و به اين نكته توجه داشته باشيم كه اگر گفتيم حركت از تذكر و تزكيه و تعليم آغاز مي شود و با تدبر و تفكر و تعقل، به معرفت و با معرفت به محبت، و با محبت، به عمل، و با عمل به مدارج احسان و اخبات و سبقت و قرب مي رسيم، اگر اين طرح را


آورديم براي استناد آن كافي نيست كه هزارها روايت فكر و عقل و علم و حب و ايمان و عمل را جمع آوري كنيم كه استناد اين طرح چه بسا با يك روايت كه اين روابط را توضيح مي دهد تحقق بيابد و با هزار روايت كه در اين موضوعات جمع آوري شده استنادي فراهم نشود.

در هر حال بزرگان قوم با توجه به مسائل و مشكلات به تنظيم و تبويبي روي آورده اند و مباحثي از توحيد و حجت و عصمت و امامت و طينت و سعادت و شقاوت و جبر و تفويض و مسؤوليت و اهتمام و جهاد با عدو و جهاد با نفس و انتظار و تقيه را بررسي كرده اند و با توجه به تاريخ و سيره به احكام و فروع پرداخته اند كه «لله درهم و علي الله اجرهم».

البته امروز با مسائلي متفاوت و مشكلاتي ديگرگون روبرو هستيم.ما در برابر مجسمه و مشبهه و قدريه و در برابر مالك و حنبل و ابوحنيفه و شافعي نيستيم، كه ما در برابر مكاتب تربيتي و معرفتي و اخلاقي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي و حقوقي، بايد حرف بزنيم و ناچار محتاج نگاه تاريخي و نگاه تطبيقي و نگاه جامع هستيم و بايد نظام ها و مجموعه ها را به مقايسه بگيريم و ناچار بايد بفهميم كه چگونه مباني و معارف و چگونه مقاصد و عقايد ما، مي تواند نظام ساز باشد و نظام جوابگو را فراهم كند و چگونه اين نظام جوابگو مي تواند نظام هاي به تربيت، تربيتي و معرفتي و اخلاقي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي و حقوقي را فراهم آورد و در برابر مكاتب ديگر حرف خود را مطرح نمايد و از التقاط و اقتباس و تقليد نجات يابد.


ناگفته نماند كه بسياري از معارف اهل بيت را هنوز تحمل نمي كنيم و مباحث توحيد ذات و صفات و مباحث حد تشبيه و حد تعطيل؛ «داخل في الاشياء لا بممازجة و خارج عنها لا بمباينة»، [1] و مباحث اضطرار به حجت و ضرورت عصمت و يا مباحث طينت و شقاوت و سعادت و «لا جبر و لا تفويض» و مسؤوليت و اهتمام و جهاد و مبارزه را در شكل انتظار و تقيه و قيام در نظر نمي آوريم.ولي اين به معناي بي توجهي به آن سؤال اساسي نيست كه كدام تعليمات و كدام تعلم است كه به احياي امر و احياء دين و احياء علم و احياء قلب منتهي مي شود؟

آيا بررسي علم فقه و كلام و تفسير به اين نتايج مي رسد؟

ما شاهد افت تحصيلي و حتي ترك تحصيل طلاب داخلي و حتي خارج هستيم كه با شور و شوق آمده بودند و با وجود تحصيل اين علوم به بن بست و خستگي رسيدند و اين نشان مي دهد كه پيش از اشتغال به هر علمي از فقه و اصول و كلام و تفسير گرفته تا فيزيك و شيمي و... نياز به بينش و بصيرتي هست كه بر اين مجموعه مسلط باشد و اين جاست كه بايد با معارف و بينش ها كار كرد.معرفت به انسان به غيب به الله به وحي و به يوم الاخر است، كه با ايمان و گرايش در اين زمينه ها مي رسد.

و در حوزه ي معرفت روش ها و هدايت هاي متفاوتي است كه از حضوريات نه حسيات و نقليات و با سؤال و نه شك، و با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهاي


محتمل و معلوم در انسان و با توجه حق و هدفداري و نظام و قانونمندي و اجل و زمانمندي و جمال و هماهنگي در جهان روي مي آورد و رابطه ي انسان و تمامي جهان را با هدف و سنت و زمان و هماهنگي هايش، اساس حركت تاريخي انسان و تشكيل مقاطع اجتماعي به حساب مي آورد و همراه و ضال و مغضوب را در طبقه بندي مطرح مي كند و ضرورت مبارزه بر اين اساس شكل مي گيرد كه تبيين و صف و قتال را به دنبال مي آورد كه بينات و كتاب و ميزان و حديد، نازل مي شود و انتظار و تقيه و قيام را توضيح مي دهد.


پاورقي

[1] نهج البلاغه‏ي صبحي صالح، خ 1.