بازگشت

شهود صحنه ها


شب دهم شب عاشورا

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدالله

اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء.اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن وفقهتنا في الدين و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة و لم تجعلنا من المشركين.

اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي... [1] .

براي كساني كه سعادت حضور در صحنه هايي را نداشته اند، اين امكان هست كه با نيروي تأمل و خيال خود به بازسازي آن صحنه ها راه بيابند و با اين اشراق و نور آن را شهود كنند.

عامل اين شهود و بيداري اين حسن، در گرو عشق و اشتياق و يا ترس و هراس و يا حسرت و احساس محروميت است كه باعث مي شود تا محروم مشتاق، واقعه را در اين ظرف بازسازي كند و در اين فضا آن صحنه هاي مطلوب را شهود نمايد...

امشب شب عاشورا است و بازسازي اين صحنه باعث مي شود كه هم جايگاه


خويش را و رغبت و اشتياق همراهي گروه هاي غالب و يا مغلوب را به دست آوريم و هم باعث مي شود كه در اين فضا به عمق رخدادها و دستاوردهاي هر طرف راه بيابيم و عظمت تصميم ها و ارزش همراهي ها و تحليل اين نتايج بر ايمان مشهود مشكوف شود.

در زير نگاه ماه و در ابهام زمزمه ي فرات، در اين شاطي وهم آلود، دسته بندي و لشكركشي و اردوگاه هايي پهن شده است.

اين طرف حدود سي يا بسيت سواره و شصت تا صد پياده و كمتر از صد نفر زن و فرزند را داريم كه در چند خيمه درهم تنيده اند تا بهتر حفاظت شوند و از پشت خندق گذاشته اند تا هجوم را كنترل كنند و خيمه ي عشق را حفاظت نمايند.

در اين شب كه عصر مهلتش را گرفته اند بايد برنامه ي ماندني ها را زينب به عهده بگيرد و پرواز رفتني ها را حسين راه بيندازد.

زينب را حسين از عصر امروز و اوايل امشب با خواب ها و شعرها به آن چه زينب هم حدس مي زده و نمي خواسته به زبان بياورد، مي رساند و آماده مي سازد، چه رساندني و چه ساختني كه تمامي چشم ها و گوش ها و دل ها را گواه دارد.

و اصحاب و اهل بيت را هم در چادر خويش جمع كرده و برايشان در ضمن چند جمله همه ي حرف ها را مي زند... بهترين ستايش ها براي خداست چرا كه با نگاه حسين مي توان نعمت هاي نهفته در بلا را ديد و شناخت كه امام سجاد عليه السلام مي فرمايد:«اللهم اجعل شكري لك علي مازويت عني اوفر من شكري اياك علي ما


خولتني». [2] سپاس در محروميت ها بيشتر و وافرتر از سپاس در دارايي هاست، چرا كه بلا عامل آزادي و رهايي و نشان دهنده ي نقطه ضعف ها و آموزگار سلوك و شتاب و حركت بي امان است، پس بهترين ستايش ها براي اوست همان طور كه حمد در راحتي و سختي ادامه ي اين تسبيح و ستايش است كه، «سبح بحمد ربك...».تجلي تسبيح در حمد است... حمدي در برابر بار رسالت و فهم قرآن و فقه دين و حمدي در برابر امكانات شناخت و معرفت و عشق و تصميم؛ اسماع و ابصار و افئدة، كه تمامي بت ها را با علم و عشق و عمل و بلا شكسته و او را از هر شركي نجات داده است.

آن گاه از خصوصيات اصحاب و اهل بيت مي گويد، از وفا و خوبي، از سعي و سرعت و از پيوند و محبت آن ها و به آن ها اعلام مي دارد كه من ذمه شما را آزاد كردم و پيمان برداشتم.اين ها مرا مي خواهند و روز من با اين ها نزديك است.هر كدام از شما شب را مركب بگيرد و كساني از بستگان مرا با خود ببرد.

در برابر اين جمله هاي كوتاه و گويا تمامي حرف ها در همراهي و فداكاري و قرباني خلاصه مي شود.

من امشب به اين خصوصيات ياران امام حسين اشاره مي كنم و سپس دو روايت از كافي درباره خصوصيات شيعه ي علي و شيعه ي جعفر مي آورم.

ابا عبدالله درباره اصحاب مي فرمايد: «لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الاقعس يستأنسون بالمنية دوني استيناس الطفل الي محالب امه»؛ [3] اين ها را آزمودم و


در ميان آن ها جز دلاور استواري كه به مرگ از طفل به پستان پر شير مادر مأنوس تر است، نيافتم.

در اين بيان از دلاوري، استواري و انس به مرگ مي گويد، همان طور كه از خوبي و وفاي آن ها گفته بود و همين چند خصوصيت از سرشاري وجود و توسعه و شكوفايي و انبساط وجود و از انقطاع و آزادگي و از يقين و ايمان آن ها حكايت مي كند.و همين انقطاع و يقين، براي ديدار بهشت و جهنم و آشنايي و انس با فرشته ها كفايت مي كند، كه نتيجه ي اين انقطاع از تمامي تعلقات، روشني چشم ها و دل ها به ديدار و نظر و دستيابي روح ها به عزت مقدس اوست، كه در آن روايت از امام صادق در برابر سؤال كسي كه از نرمش دل و فراغت و جدايي از دنيا در حضور امام و تعلق و توجه به دنيا در غياب امام، وحشت نفاق دارد، مي فرمايد: نفاقي نيست، دل است گاهي نرم و گاهي سخت است.اگر بر اين حال مي مانديد «لمشيتم علي الماء و لصافحتكم الملائكة»؛ [4] به راستي كه بر روي آب راه مي رفتيد و با فرشته ها دست مي داديد.

آن چه از علل الشرايع صدوق و از گفته هاي برير و خطبه ي او استفاده مي شود كه اصحاب جايگاه خويش را ديده بودند، نتيجه ي طبيعي اين يقين و اين انقطاع و زهد است كه حتي انتظار نتيجه و پيروزي و يا فرصت نمايش و زمينه ي ريا و سمعه اي نداشتند كه باز اباعبدالله عليه السلام مي فرمايد: «فكان الدنيا لم تكن و كان الاخرة لم تزل»، [5] و اين فرمايش در نامه اي است كه از كربلا براي محمد حنفيه و بني


هاشم فرستاده، گويا دنيا هيچ گاه نبوده و گويا كه آخرت هميشه هست... و همين جمله هاي كوتاه، قصه ي زهد دراز را مي سازد و آزادي و انقطاع ياران حسين را توضيح مي دهد.

و آن چه براي ما در ميان اين همه جلوه و جاذبه بايد جا بيفتد، همين فراغت و زهد و همين توسعه ي وجود داشت كه در پوست دنيا نگنجيم و اين جا را به چشم و دل نگيريم تا بتوانيم در تشيع استوار باشيم و درجمع اهل بيت و در فناء حسين خانه بگيريم كه در كافي آمده: «شيعتنا اهل الهدي و اهل التقي و اهل الخير و اهل الايمان و اهل الفتح و الظفر». [6] .

هدايت به اندازه و قدر و به حدود و به تقوا و احسان، همراهي و اهليت ايمان و فتح و ظفر را دارد و مبارزه را شكل مي دهد و در اين راستا بذل و بخشش و محبت و عشق و ديدار و رفت و آمد به خاطر احياي امر و تعال در تمامي نيروها، بركت در معاشرت ها و سلامت در آميزش ها ريشه مي گستراند كه قال اميرالمؤمنين: «شيعتنا المتباذلون في ولايتنا المتحابون في مودتنا المتزاورون في احياء امرنا الذين ان غضبوا لم يظلموا و ان رضوا لم يسرفوا.بركة علي من جاوروا، و سلم لمن خالطوا...». [7] .





پاورقي

[1] حياة الامام الحسين، باقر شريف القرشي، ج 3، ص 165.

[2] صحيفه‏ي سجاديه، دعاي 35.

[3] سخنان امام حسين عليه السلام، ص 202.

[4] بحارالانوار، ج 6، ص 41، ح 78.

[5] بحارالانوار، ج 45، ص 87، ح 23.

[6] کافي، ج 2، ص 223، ح 8.

[7] کافي، ج 2، ص 237، ح 24.