بازگشت

خصوصيات رهبر


شب هشتم

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدالله

فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله [1] .

گفتم كه از هدف و از قائد و از طريق و از سنت و ادب حركت، گفت وگو مي كنيم تا در اين روزهاي شبهه و فتنه به نور و سفينه اي برسيم...

خصوصيات رهبر و قائد را از دو راه مي توان به دست آورد؛

- توجه به اهداف.

- توجه به حوزه هاي حكومت و گستردگي آن.

1- حكومت هاي امروز از سطح پاسداري و حفاظت مرزها تا سطح پرستاري و بهداشت و مسكن و آموزش و پرورش آمده اند و سواد و دانش و صنعت و توسعه را در نظر دارند، ولي بينش انسان و ارزش او را كاري ندارند و نمي دانند كه چگونه تلقي آدم را عوض كنند تا جامعه ي انساني را از سطح يك دامپروري مدرن بالا بياورند.


اما ما با اين هدف بالاتر به تشيع گره خورده ايم و اين بينش و آموزش بنيادي را از حاكم توقع داريم و با همين توقع و انتظار است كه ديگران را كنار گذاشته ايم و لعن كرده ايم، كه اين لعن ريشه در اين ظلم بنيادي و محروميت از آموزش و بينش دارد، وگرنه عمر را در تاريخ با هر كدام از حكام بسنجيم از آن سرفرازتر است.

اين توقع آموزگاري و بينات، ما را از خاك نشين معصومين ساخته حتي اگر شهربانويي نبود و ارتباط نژادي هم نبود، كه امامت را خون و نژاد و تبار نمي سازد و همين است كه تمامي فرزندان يك امام سزاوار نيستند و معيار در گمان هاي سعيد نفيسي و علي دشتي نيست.

2- انسان فرزند هفتاد سال و محدود به دنيا نيست و حاكمي مي خواهد كه در مجموعه ي عوالم انسان، راهنماي او باشد، حاكمي كه تمام راه را بشناسد و از تمامي جاذبه ها آزاد باشد كه اين آزادي و آگاهي، عصمت را تفسير مي كند و ملاك انتخاب حاكم را مشخص مي سازد.

حق و هدف به كتاب و قسط مي رسيد و حاكمي را مطرح مي كرد كه مردم را براي خودش و حتي براي خودشان نخواهد؛ «و الحابس نفسه علي ذات الله»، و خود را بر خدا وقف كند و اين گونه دين را پاسدار باشد و به كتاب عمل كند.

در هنگامي كه معصوم را نپذيرفتند، كار فقيه اين است كه اين زمينه ها را فراهم كند و به معصوم دعوت نمايد و پرچم او را برافرازد كه اگر پرچمي ديگر افراشت و به خود دعوت كرد، طاغوت است، و فقيه گذشته از آشنايي به شرايط اجتماعي و سياسي و گذشته از آشنايي با زمينه هاي قدرت و شبكه هاي قدرت و روابط


قدرت و گذشته از آشنايي با نيازها و انگيزه هاي مردم، بايد نگهدار دين و خوددار و در راه معصوم و مخالف هوس هاي خويش باشد، كه مديريت ديني اين ها را اضافه دارد.آشنايي با قدر در هستي و انسان و جامعه و در نتيجه اهداف بالاتر از عدالت و آزادي و آگاهي و تكامل و آشنايي و به كارگيري روش هاي سنگين تربيتي از بينات و كتاب و ميزان و حلم و نرمش و ظرفيت و ظرافت و طرح جامعي كه در آن شيطان هم مزاحم نيست.

كساني كه خيال مي كنند مديريت ديني فقط بر اساس فقط حكم نه فقط دين و فقط با توجه به آموخته هاي مدرسه و با چشم پوشي بر روي واقعيات جهاني، اجتماعي و انساني و با تنگ چشمي و حذف صف كشيدگان و چشم انتظاران و امتياز خواهان، نه جذب و نظارت بر آن ها... و با كناره گيري از صحنه ي جهاني و انزواي سياسي نه دخالت در بينش توده ها و ايجاد صفوف تازه در جوامع مسلم و غير مسلم و ائتلاف هاي جديد و بهره برداري از اختلاف هاي ضروري اروپايي، آميريكايي، آسياي جنوب شرقي كه تضاد منافع آن ها را تشديد كرده است، كساني كه خيال مي كنند مديريت ديني اين گونه محدود و چشم پوش و تنگ چشم و منزوي است، نه دين، نه جهان و نه انسان را شناخته اند و نه براي بن بست اين انسان سركش و اين دنياي پيچيده و قانونمند حرفي و همتي دارند.

مديريت ديني با دگرگون كردن تلقي توده ها از خويش و با تربيت مهره هاي كارآمد و جايگزين كردن آن ها مي تواند از استبداد و از اضمحلال برهد، كه فاشيسم در اين بي خبري همراه با جايگزيني مهره ها شكل مي گيرد و اضمحلال در اين


آگاهي بدون مهره هاي كارآمد و كارساز و جايگزيني آن ها آغاز مي شود.

ما بايد در نگاه سياست گزار و برنامه ريز امروز استعداد و پيچيدگي انسان و گستردگي عوالم مظنون و محتمل اين انسان را جا بيندازيم و به سرچشمه هاي قدرت و روابط قدرت در جوامع گوناگون با ساخت عشيره و قبيله اي و با شهري - كشاورزي و يا شهري - دامداري و يا شهري - صنعتي، با خصوصيت مذهب و سنت، و يا فاقد اين هر دو، بازگشتي محققانه نه تقليدي داشته باشيم تا بتوانيم مكانيزم و ارگانيزم و بالاتر تركيب و تبديل و رهبري جريان هاي ساده و پيچيده را با اين تحقيق بنيادي تحليل كنيم و داستان حكومت ديني و اسلامي و ولايت فقيه را با اين تحليل بفهميم و داستان استبداد و اضمحلال و فاشيزم و آزادي سياسي را پشت سر بگذاريم.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 334.