بازگشت

پاسخ ها


1- با توجه به ساخت جهان چهار فصل و متحول،

و با توجه به انسان فراباش از لحظه كه حزن گذشته و خوف آينده را يك جا دارد،

و با توجه به قدر و استمرار و ارتباط مضاعف و پيچيده ي انسان با جهان، كه لا اقل احتمال استمرار و روابط پيچيده ي او مطرح است...

با اين توجهات است كه مي يابيم امكانات غريزي، علمي تجربي، عقلي


فلسفي، قلبي عرفاني، كفاف روابط محتمل اين وجود بزرگ تر از هفتاد سال و بيشتر از اين دنياي رحم و دنياي خاكي را، نمي دهد.

با اين محدوديت امكانات و وسعت روابط و استمرار حتي محتمل و مظنون، ضرورت وحي و كتاب و مذهب مطرح مي شود، و همين جاست كه هر معرفت شناسي نمي تواند بر كنار از اعتقاد به ضرورت و يا عدم ضرورت داخل بحث بشود و توصيف كند و به صورت گزاره هاي شرطي دل خوش نمايد... كه بايد مسأله ي روابط و استمرار و ناتمامي امكانات آدمي به صراحت قبول يا رد شود و هر معرفت شناسي با يك فرض پذيرفته، ادامه بدهد.

با اين همه به اين نتجه مي رسيم كه اهداف ديني ضرورت دارد و اما تحقق اين امر ضروري به عهده ي كساني است كه ضرورتش را ايمان آورده اند...

تحقق اين هدف ضروري را بايد در باغ دست هاي خود جست و جو كنيم.

نكته ي اساسي در همين است كه اگر ما شروع نكرديم و قدم بر نداشتيم، ناچار نظام و قانونمندي انسان و جهان به اين طرف خواهد آمد و ظلم مملو، زمينه ساز قسط كامل خواهد شد كه در بطن تاريكي چراغ ها بارور مي شوند.

2- بي شك اين ذهنيت، زاويه ي ديد و شكل برخورد و موضع گيري را متحول خواهد ساخت كه قدر به معناي اندازه و ارزش و برنامه آمده است.و با توجه به قدر انسان و با تحول اين تلقي از انسان كه در سطح دهان كش آمده تا روده هاي كه تا نهان گاه آدمي ادامه دارند، با دگرگون شدن اين تلقي ناچار آدمي به كم قانع نمي شود، حتي دنيا را با گنجايش او نيست كه هيچ، بهشت هم منزل اوست نه


مقصد او...

درك ما از اندازه ي استعدادها حتي انفجار اين استعدادهايي كه در سطح معرفت هم نيامده اند، آدمي را به غيب اين عالم مي خوانند و او را آرام نمي گذارند كه سر بر مي دارد و از پنجره ي افلاك به بيرون چشم مي دوزد...

اين قدر و اندازه، ارزش هاي جديد مي آورد و آن چه تا ديروز براي تو مهم بود و اشك و لبخند به دنبال مي آورد برايت به حقارت مي رسد.

و اين تحول در اندازه و ارزش، برنامه ريزي جديدي را مي طلبد كه احتمال استمرار و ارتباطهاي پيچيده، در برنامه ريزي اثر مي گذارد.

3- اگر در حس و احساس و وهم و تخيل و تفكر و تعقل تو، آموزش جديد، حياتي تازه آورد، ناچار با تحول در مباني و مقاصد، شكل كار و روش كار هم متفاوت مي شود و طرز نگاه و برخورد و رفت و آمد و دوستي و دشمني و گريه و خنده عشاق از جايي ديگر الهام مي گيرد.

4- شكست ها آموزگار نقطه هاي ضعف هستند و در نگاهي ديگر، تو شكست و پيروزي را بايد با اهداف بسنجي.اگر دين آمده باشد تا انسان ها همگي خوب بشوند و ساخته و پرداخته گردند، ناچار شكست خورده است.اما اگر آمده باشد تا امكان خوب شدن را فراهم كند و زمينه ي انتخاب را بسازد و در برابر خط حاكم، خط دوم را بكشد و «هديناه النجدين» را تحقق بخشد، ديگر شكستي نيست.

5- آن اهداف جامعه ي انساني را در سطح يك دامپروري بزرگ قرار مي دهد و


تمامي علم و صنعت را تا اين حد از توسعه مي آورد و با اين فرهنگ همراه مي سازد.اما هدف ديني به خاطر بن بست اين هدف ها آدمي را از بن بست تكرار مي رهاند و از شهود به وسعت غيب راه مي دهد و اين چنين آدمي حتي خوردن و خوابيدنش جهت دارد و شكل خاص دارد و معنا دارد، كه اهداف و مقاصد و مباني و پايگاه ها، بر شكل و بر روش كار اثر مي گذارند.

مديريت و رهبري با دگرگون كردن تلقي انسان ها از خويش و با تربيت مهره هاي كارآمد و جاسازي آن ها كارش را شروع مي كند و اگر درگير شدند و نگذاشتند، دوباره از صفر آغاز مي كند و شتاب نمي كند كه طاغوت را نابود كند كه مي كوشد تا زمينه ها را بردارد.حسين اگر بتواند يزيد و يا معاويه را ترور كند مادام كه جامعه تحمل او را ندارد، كاري از پيش نمي برد و همين است كه حسين شروع نمي كند كه ديديم حتي آن ها كه از يزيد بريدند به حكومت علوي و امام سجاد نپيوستند كه؛ «ان امرنا صعب مستصعب». [1] .

و در برنامه ريزي طرحي دارد كه حتي شيطان در آن مزاحم نيست.

و در تشكل و سازمان، مقصود پيشرفت كار نيست كه هر كس بايد با كارش پيشرفت كند و با بينات و كتاب و ميزان همراه باشد.

و در تربيت براي اين نوع برنامه ريزي و تشكل، اقدام مي كنند و رنجيرها را برمي دارند و بارهاي سنگين را كنار مي گذارند و با شناخت به عشق و با عشق به عمل و در هنگام عمل با بلا و فتنه ها، سالك را به عجز خويش مي رسانند و با


عشق و عجز او را به مقصد راه مي دهند....

مديريت ديني و برنامه ريزي و تشكل و سازماندهي در مباني و مقاصد و در روش هاي تربيتي كه بر اساس بينات و كتاب و ميزان است و از داغ كردن و بغل كردن و شاخ و برگ بستن، به روشنگري و پا دادن و انگيزه دادن و ريشه دادن روي آورده، با جريان هاي معاصر متفاوت است و اگر تفاوتي ميان مديريت ژاپني و آمريكايي و يا اروپايي است در مباني و مقاصد و در روش هاي تربيتي نيست كه تفاوت ها در شگردهاي مديران و طرز برخورد آنان و شركت با همراهان است.

6- بار ديگر به داستان انسان و بن بست هاي موجود و ضرورت مذهب اشاره مي كنم كه مذهب نه يك راه بهتر كه تنها راه است.و آدمي اگر بخواهد براي تمامي وجود خود در تمامي طول راه خود و در تمامي دنياهاي خود برنامه اي داشته باشد، ناچار از اين گرايش و محتاج اين روش هاي ديني است.

و باز تكرار كنم كه ضعف دين داران و نقطه هاي غرور و وابستگي و زمينه هاي شكست، بايد آموزگار كساني باشد كه ضرورت راه و ضعف رهروان را ديده اند و نمي توانند درجا بزنند و نمي توانند كه بي امكان به راه بيفتند كه بايد عده و عده بسازند و براي عبور از عقبه ها و گردنه ها آماده شوند و خيال نكنند كه شيب موافق، هميشه مددكار است كه در هنگام درد و رنج و بروز گردنه بايد موتورها روشن شود و انگيزه ها جان دارتر شود و انتظار مزد و سپاس از دل برود... و تازه خوف و ترس از كاري كه مطابق استعداد و توان تو نبوده و يا بر فرض تطابق با توش و توان تو، برابر با مقصد و مطلوب تو نبوده، اين دو ترس در جان تو بنشيند،


كه به شهادت سوره ي هل اتي بدون ايثار و بدون چشم داشت مزد و سپاس و بدون اين دو خوف از كارهاي ناقص و يا كارهاي تمام ولي نامطابق و نابرابر با مطلوب تو [2] كه بالاتر از بهشت و بيشتر از قرب و تا حد رضا و رضوان است كه بشارت اين سوره بدون اين همه مدحي نيست و امضايي بر كارنامه ي ما نمي نشيند.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 2، ص 71 و ص 183 و 184.

[2] يطعمون الطعام علي حبه، لا نريد منکم جزاءا و لا شکورا.دو خوف يکي از روز است و يکي از رب؛ يخافون يوما کان شره مستطيرا.نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا، که خوف دوم از رب است و در ظرف روزي سخت، جلوه مي کند.اين خوف حتي در فرض عصمت و تطابق عمل با توانايي شکل مي گيرد که تمامي اعمال و افعال و طاعات تو به اندازه‏ي مطلوب تو نيست و قرب و لقاء و رضا و رضوان با اين پس اندازها دست يافتني نيست....