بازگشت

ضرورت تمحيص


دنياي ما، دنياي آميزش ها و اختلاطهاست، دنياي بلبله و درهم شدن ها و در يكديگر فرورفتن هاست.در اين آميزش ها، نفوذي ها و جاهل هاي مغرور، مياندار هستند. با بلاء و ابتلاء، هم نفوذي ها مشخص مي شوند و كافرها از مؤمن


جدا مي گردند و هم جاهل ها به وضع خويش و اندازه ي خويش واقف مي گردند و اگر بخواهند با خود كاري را آغاز كنند و در خود طرحي پيدا كنند، مي توانند و اگر مديري بخواهد آن ها را در پستي بگذارد و جايگاه و منزلتي ببخشد مي فهمد و مي شناسد و مي تواند تحول در جايگاه ها و پست ها را دنبال نمايد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه ي 16 نهج البلاغه كه پس از بيست و پنج سال از رحلتر سول خدا صلي الله عليه و آله و پس از پنجاه سال از ظهور اسلام در اوايل خلافت و روزهاي اول كارش سخن مي گويد، قسم ياد مي كند كه؛ «الا ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه بالحق...» مي فرمايد: ابتلاء و گرفتاري شما پس از پنجاه سال مثل همان روزي گشته كه خداوند رسولش را برانگيخت.به خدايي كه او را به حق مبعوث نمود، همه درهم آميخته مي شويد و پراكنده مي شويد [1] و غربال مي شويد و زير و رو مي گرديد تا آن ها كه پايين بودند به بالا بيايند و آن ها كه در بالا قرار گرفته بودند پايين بيفتند.بايد جلودارهايي كه كوتاه آمده بودند جلو بيفتند و سبقت بگيرند و آن هايي كه جلو آمده بودند و سبقت گرفته بودند، كوتاه شوند و بريده شوند.مي گويد: يك كلمه كم نكرده ام و هيچ دروغ نگفته ام و از اين روز و اين جايگاه خبر داشتم و مركبي كه در اين راه مي تازد مي تواند اسب هاي سركش خطا باشد كه همراهش را در آتش مي اندازد و مي تواند اسب آرام تقوا و طاعت باشد كه اهل خود را به دوش گرفته و عنان داده و آن ها را به بهشت رسانده است.

حق وباطل.دو راه يا دو روش يا دو مقصد هست و هر كدام از اين دو خواهاني


دارد.«حق و باطل و لكل اهل».

مي بيني كه چگونه از بلاء و ابتلاء امتي سخن مي گويد كه جاهليت به آن بازگشته و چگونه از آميزش ها و غربال ها و تحول ها مي گويد و چگونه از راه و مركب هاي سركش و آرام مي گويد و از حق و باطل و خواستاران اين دو.براي غربال شدن و تمحيص كردن، آزمايش و ابتلاء و امتحان ها مطرح مي شود تا جايگاه ها مطابق اندازه ها باشد و نفوذي ها و مغرورهاي جاهل به كنار مي روند و سر كار خود گيرند.

با عبادت، با عمل، با حرف، آدم ها مشخص نمي شوند و اندازه هاشان نمودار نمي گردد، آن چه نهفته ها را مشخص مي كند و حالت ها و آدم ها را از يكديگر جدا مي سازد، بلاء است و اين بلاء، صنعت خدا و كار اوست.كه مي فرمايد: «و اصطنعتك لنفسي»؛ [2] تو را براي خودم ساختم.

كساني كه غرور علم و عشق و عمل گرفتارشان مي كند، غربال بلاء و گرفتاري ها نجاتشان مي بخشد و ضعف ها و كفرشان را و نفهته ها و نفوذي ها را مشخص مي سازد.كه حسين عليه السلام فرمود: «الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يديرونه ما درت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون». [3] آدم ها آن جا كه با بلاء تمحيص مي شوند دين داريشان مشخص مي گردد.



پاورقي

[1] بلبلة به معناي اختلاط و تفريق آمده است.بلبلت الالسن، زبان ها درهم آميخت.و فرق الامتعة و الاهواء، متاع يا آراء را پراکنده ساخت و يا درهم ريخت.اقرب الموارد.

[2] طه، 41.

[3] بحارالانوار، ج 78، ص 117، ح 2.