بازگشت

آثار


ما به اندازه انتظاري كه از ولي داريم، بايد براي او آماده شويم و زمينه سازي كنيم.

اگر من ضرورت ولايت را احساس كرده ام و حجت را براي تمامي زمين و تمامي آدم هايي مي خواهم كه سر در لاك هفتاد سال رفاهشان دارند و به يك دامپروري مدرن و فارغ فكر مي كنند ناچار بايد اين ضرورت را به همه ي اين ها منتقل كنم و بايد براي اين رهبري بزرگ مهره هاي كار آمد را بسازم و با حلم و ظرفيت و ظرافت و با زاويه ي ديد و زاويه ي برخورد به كوثر و بهره برداري و خيز كثير برسانم.

هدف هاي بزرگ را نمي شود با گشاد بازي به سامان كرد و ناچار تو كه در سياست و اخلاق و حقوق و اقتصاد، مباني و اهداف ديگر و شكل كار و روش كار مشخص داري، نمي تواني بدون اين تربيت و اين تولد و توليد لحظه اي را بگذراني كه بايد تمامي كارهاي پراكنده ي تو به دور اين محور بچرخد و به يارگيري و نصرت و جاسازي و جايگزيني آن ها منتهي شود.چون ياراني كه در جايگاه خود نشسته باشند كار آمد نيستند و ياران كار آمدي كه جايگزيني نداشته باشند، كمرشكن هستند و همين است كه بايد حساب خط دوم را و صف دوم را از همين اول داشت و زاييد و روييد و دوباره روييد.

هر نوع رشد و توسعه ي اقتصادي اجتماعي از فرهنگي برخاسته و به فرهنگي مي انجامد و اين تحول فرهنگي چه در فرهنگ ديني و يا غير ديني، محتاج طرح و


مديريت و مهره هاي كارآمد و جايگزيني و جاسازي آن هاست.

و اين كار سنگين كساني است كه انتظار حجت را دارند و آدمي را با قدر و استمرار و روابطش در نظر گرفته اند و براي اين همه در اين مجموعه برنامه ريزي كرده اند.

بن بست فرهنگ هاي هنري، علمي، فلسفي و عرفاني و جمعي و يا نارسايي آن ها، خلوتي براي فرهنگ ديني مي آورد تا به آدم آزاد عادل آگاه، حلم و ظرفيت و ظرافت، و امن و فراغت و خير كثير و كوثر و زاويه ي ديد و زاويه ي برخورد را بياموزد.

كساني كه از حجت تا اين حد انتظار دارند بايد در تمامي ابعاد آماده شوند.ما بايد از اول حساب را روشن كنيم كه براي چه كساني و تا چه مرحله اي برنامه داريم، تا مسؤوليت ها و زمينه سازي ها مناسبت و مشخص داشته باشيم.

كساني كه براي داخل مرزها و براي يك دسته از مسلمان ها آن هم تا سر حد قدرت و رفاه برنامه دارند، ناچار با آن ها كه براي تمامي نسل ها و تا سرحد عزت نه قدرت، و فراغت نه رفاه، و كوثر نه نعمت را مي خواهند يكسان نخواهند بود.

ما كه از حجت انتظار بينش و بيان و نگاه تازه و برخورد تازه و زندگي تازه و و آزادي و آموزش و ميزان و فرقان داريم و امانت و كرامت او را مي خواهيم، ناچار بايد با ورع و اجتهاد و عفت و سداد كمكشان باشيم كه خواسته اند؛ «اعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد». [1] .


من در نوشته ي درس هايي از انقلاب، سه مرحله ي انتظار و تقيه و قيام را شرح داده ام و اشاره كرده ام كه چگونه بايد در فكر و بينش و در قلب و ظرفيت و ظرافت، و در طرح و مديريت، و در تربيت و جاسازي و جايگزيني تربيت شده ها بكوشيم.و در اين جا از دو روايت ياد مي كنيم و به بيان اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت باقر عليه السلام توجه بيشتري مي نماييم.

در كمال الدين صدوق واسطي از امام باقر عليه السلام نقل مي كند: «قلت له اصلحك الله لقد تركنا اسواقنا انتظارا لهذا الامر... فقال يا عبدالحميد أتري من حبس نفسه علي الله عزوجل لا يعجل الله مخرجا بلي والله ليجعلن الله مخرجا.رحم الله عبدا حبس نفسه علينا.رحم الله عبدا احيي امرنا». [2] .

عبدالحميد به امام باقر عليه السلام مي گويد: بازار و ثروت و زندگي خود را به خاطر انتظار امر شما و حكومت شما رها كرده ايم.حضرت مي فرمايد: يا عبدالحميد آيا خيال مي كني كسي كه خودش را وقف كند و محبوس در راه خدا سازد و از غير او بگسلد، خدا براي او راهي از بن بست نمي گذارد؟ چرا حتما براي او راه رهايي مي گذارد.و سپس حضرت دو نكته را با تأكيد مطرح مي كند، رحمت خدا بر بنده اي كه خودش را وقف ما ساخته و حبس برخواسته ي ما نموده. رحمت خدا بر بنده اي كه امر ما و كار ما را زنده مي كند و سامان مي دهد و حيات مي بخشد.

دو نكته در مرحله ي انتظار مطرح است، يكي حبس نفس بر ولي و حجت و ديگري احياي امر ولي و حجت حبس نفس، به مباني نظر دارد.و احياي امر به


هدف.و كساني كه در مباني و اهداف استوار و پا برجا و وقف و محبوس شدند، ناچار در هر شرايط و در هر زمينه به شكل كار و روش كار خويش مي رسند و از بن بست بيرون مي آيند.اما اگر در مباني به جاي معرفت و ايمان و عشق و سنت و تقوا، به احساس هاي برخاسته از ظلم و خروش هاي برتافته از اختناق و يا استقامت هاي سرشار از غرور مليت و ناسيوناليزم و رادمردي لوطيانه روي آورديم، و يا به فسفه ي علمي و تحليل طبقاتي و تاريخي گره خورديم، و يا رويارويي تمدن ها را در نظر گرفتيم و يارگيري كرديم و اگر در اهداف، به قدرت و رفاه و تكاثر و يا امن و رفاه و رهايي روي آورديم و در هفتاد سال زندگي فارغ و مرفه محبوس شديم، و از ولايت ولي و حجت خدا جدا شديم و حكومت علوي را نخواستيم و زندگي و مرگ محمدي را در نظر نگرفتيم، اولا نبايد خود را منتظر ولي خدا بدانيم و بازار بسته را به رخ او بكشيم و ثانيا نبايد از مباني و اهداف محمدي - علوي، توقع فتوحات داشته باشيم، كه هر جرياني فقط بار ريشه هاي خود را به دوش مي كشد.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 33، ص 473.نهج البلاغه‏ي صبحي صال، نامه‏ي 45.

[2] کمال الدين، محمد بن علي بن بابويه، ص 644.