بازگشت

ريشه ها


و اساس اين احساس عشق از توجه به كمال و ارزش هاي ولي و از توجه به حسن و جمال و زيبايي هاي ولي و از توجه به اشتياق و محبت و فداكاري ولي استوار مي شود.

وثتي كه مي بينيم من به بزرگي محتاجم ولي او به من مشتاق است و به ياد من است و براي من در رنج است ناچار اين اشتياق و محبت بدون نياز و سوداگري، مرا بيشتر تحت تاثير قرار مي دهد و در من وله و احساس از خود گذشتگي مي آورد.

درباره ي رسول صلي الله عليه و آله مي خوانيم: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم.» [1] مي فرمايد: رسولي به ميان شما آمده كه از خود شماست و امتيازي و حاجت و حائلي ندارد.رنج هاي شما بر او سنگين است بر شما حرص و سوز دارد و نسبت به آن ها كه گرويده اند و ايمان آورده اند رأفت و رحمت دارد.

رسول نسبت به همه دل سوز و كوشاست و نسبت به آن ها كه قدمي برداشته اند و گامي به جلو گذاشته اند، رأفت و نرمش و رحمت و عشق دارد.

در روايت كافي از امام رضا عليه السلام مي شنويم: «الامام، الانيس الرفيق و الولد الشفيق و الاخ الشقيق و الام البرة بالولد الصغير و مفزع العباد في الداهية الناد.الامام، امين الله في خلقه و حجته علي عباده و خليفته في بلاده و الداعي الي الله و الذاب عن حرم الله.


الامام، المطهر من الذنوب، المبرا عن العيوب، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم، نظام الدين و عز المسلمين و غيظ المنافقين و بوار الكافرين.الامام، واحد دهره لا يدانيه احد و لا يعادله عالم و لا يوجد منه بدل و لاله مثل و لا نظير.مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له و لا اكتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب». [2] .

امام انس رفيق و شفقت پدر و همراهي برادر و خوبي مادر به فرزند كوچك را دارد و در آگاهي و خصوصيات كمال و جمال برابر و جايگزين ندارد و اين همه بخششي است كه به خاطر رهبري و ولايت نوع انسان به او عنايت شده بدون طلب و كوشش و تلاش.

در بحث ولايت در سال هاي قبل اشاره كرده ام كه اساس ولايت بر اين نكته است كه حجت از ما به ما و مصالح ما آگاه تر و نسبت به ما از ما مهربان تر است.چون آگاهي او شهودي و وجودي است و محبت او غريزي و محدود نيست كه ربوبي و محيط است، كه رحمت خدا گسترده است و او واسع المغفرة است.اكنون با اين توجه به جمال و كمال و محبت و انس و اشتياق حجت به ما و با توجه به نياز و احتياج ما به او چه احساسي در ما شكل مي گيرد و چه انگيزه اي در دل مي جوشد.

وقتي كه مي شنويم جوان يهودي را كه معلم بچه هاي مسلمان بود زير نظر دارد و تا او را از چنگ شيطان نمي گيرد آرام نمي شود حتي اگر حاصي نداشته باشد و جز نعش او بر روي دست هاي رسول صلي الله عليه و آله نماند و يا وقتي مي شنويم كه از


خدا مي خواهد تا حساب امت او را دور از چشم هاي خلايق بررسي كند و بدي هاي آن ها را فاش نسازد و يا وقتي كه مي شنويم و از نجواي امام سجاد عليه السلام مي شنويم كه اگر مرا در آتش بگذاري شيطان را خشنود كرده اي كه يكي را ربوده و اگر مرا در بهشت جا بدهي رسول صلي الله عليه و آله را مسرور مي كني كه يكي را آورده است و من مي دانم و به تو سوگند كه باور دارم تا سرور و خوشحالي رسولت را بر سرور شيطان مقدم مي داري و به آن عشق مي ورزي.وقتي اين نشانه هاي كوچك را احساس مي كنيم آن چنان عشقي و انسي در ما مي شكوفد كه بي قرارمان كند و به زيارت رسول و يا صلوات بر محمد و آل او وادارمان سازد، كه در زيارت رسول مي خوانيم؛ «اوجبت له بكل اذي مسه اوكيد احس به من الفئة التي حاولت قتله فضيلة تفوق الفضائل و يملك بها الجزيل من نوالك فلقد اسر الحسرة و اخفي الزفرد و تجرع الغصة و لم يتخط ما مثل له وحيك». [3] و از خدا مي خواهيم كه در برابر هر رنج و هر كيد دشمن خونخوار او را به او فضيلتي بالاتر از تمامي فضايل عنايت كن.چون او تمامي سوز و اشك گرم خود را پنهان كرد و رنج ها را جرعه جرعه نوشيد و از آن چه تو و وحي تو براي او مقرر كرده بود گامي فراتر نگذاشت و حتي يك قدم بيرون نيامد.

راستي اين اشتياق از اين سرفرازان و اين احتياج و اضطرار از ما خاك نشينان، زمينه و انگيزه اي است كه ما را براي آماده باش و انتظار حجت بشوراند و بسوزاند.



پاورقي

[1] توبه، 128.

[2] کافي، ج 1، ص 200.

[3] مفاتيح الجنان، زيارت رسول صلي الله عليه و آله از دور.