بازگشت

مباني نظريه


- بني اميه با اعتماد بر قدرت قهرآميز خود، امام حسين عليه السلام را مورد فشار قرار دادند تا از آن حضرت براي تأييد خلافت اموي، رأي بگيرند اين تأييد به خلافت آنان مشروعيت مي بخشيد و از فعاليت هاي اعتراض آميز امام حسين عليه السلام در آينده جلوگيري مي كرد.

در اين صورت، رفتار بني اميه حالتي هجومي پيدا مي كند و طبعا «دفاع» از ناحيه ي امام حسين عليه السلام به خوبي تصور مي شود. بدون وجود هجمه و اثبات آن نمي توان به دفاع رسيد و نظريه ي دفاع را اثبات كرد.

به عبارت ديگر، براي آن كه نظريه ي دفاع سامان يابد، پيش تر بايد وجود هجوم اثبات شده باشد.


امام حسين عليه السلام، بيش از دو راه پيش روي نداشت، مقاومت يا تسليم در برابر فشار. مبارزه و قيام به منظور غلبه بر قدرت حاكم، نياز به نيرو و امكانات برتري داشت كه در آن روز فراهم نبود.

با توجه به اين كه براندازي خلافت اموي به دليل بي لياقتي و فساد ضرورت داشت، «دفاع» در صورتي درست بود كه براندازي ممكن نبوده باشد. وگرنه با وجود امكان براندازي و مبارزه تا غلبه بر حاكميت غير اسلامي، دفاع معني نخواهد داشت. بلكه نوعي ضعف نيز شمرده خواهد شد كه از ساحت عظيم امامت به دور است و حتي با شأن مؤمن متعهد نيز سازگار نيست.

از اين رو، براي تنظيم نظريه ي دفاع بايد امكان براندازي را منتفي دانست. اساسا كسي كه از قدرت برتر برخوردار است معني ندارد كه به دفاع روي آورد.

- تسليم شدن و در نهايت، تأييد مشروعيت خلافت خاندان بني اميه، عملي بود در خلاف مصالح اسلام و امت اسلامي؛ به ويژه آن كه تسليم در مراحل پاياني حركت، آميخته با ترس و پذيرش اجبار مي شد كه به فرموده ي آن حضرت خداي تعالي براي ايشان نمي پسنديد.

يعني اگر تسليم شدن، مفسده اي به دنبال نداشت، ناچار مي بايست تسليم مي شدند و همانند بعضي از امامان ديگر عليهم السلام وجود شريف خود را براي استفاده ي امت حفظ مي نمودند. و دست كم با تقيه، مصلحت قوي تر


را براي اسلام كسب مي كردند.

به ناچار، نظريه ي دفاع نياز به آن دارد كه تسليم و پذيرش حاكميت اموي به هيچ روي نه به دليل ديني و نه به دليل سياسي، منطقي ننمايد.